1906.blogfa.com

sophi-lilian.blogfa.com

خاطره! - امتحان پشت امتحان!

http://www.sophi-lilian.blogfa.com/post-44.aspx

ما امتحانامون از ۷ دی شروع می شه.اما انگار نه انگار! هر زنگی از ما ۴ تا امتحان می گیره و ما می گیم بابا وقت نمی کنیما ین همه درسو بخونیم اما معلمای عزیزمون می گن که نه! این نمره تو معدلاتون اثری نداره! بعد یه دفعه می بینیم که نمراتو وارد دفترشون می کنن! مدرسه اعلام کرده که تو هفته آخر مدرسه تو ترم اول(یعنی همین هفته)امتحانی برگزار نمی شه! اما ماشا الله حتی بیش از ترم درس خوندیم! من تازه متوجه یه چیزی در مورد نژلا شدم! اونم اینه که نژلا واقعا دیوانه ست! اون جا فقط داشتیم بلوتوث بازی می کردیم! هفته سوم تیر...

sophi-lilian.blogfa.com

خاطره! - عید اومد...اما همه فسرده شدن...

http://www.sophi-lilian.blogfa.com/post-46.aspx

عید اومد.اما همه فسرده شدن. عید اومد.عيد اومد و همه نحسیای سا ۸۷ رو با خودش شست و برد.عید اومد و همه اتفاقای خوش سال ۸۷ رو تبدیل به یه پرده ی تیره و تار کرد تو ذهن منو تو. راستشو بخواید دلم خیلی واسه دوستام تنگ شده.حالا اینو بی خیال.بریم سر خاطرات. ۱)انگار همین دیروز بود که موقع تابستون ماها از بسکتبال می اومدیم و هرروز باهم دعوا داشتیم. هی به هم چرت و پرت می گفتیم و بعدش ییهو می زدیم زیر خنده! عین دیوونه ها می خندیدیم! ۲)هی با هم می رفتیم مهمونی و این جور چیزا! از اون مهمونیا نه ها! تولد همدیگه در واقع!

mosemm.blogfa.com

دلتنگه بارون

http://www.mosemm.blogfa.com/8904.aspx

امشب ازان شبهایی است که شایدبرایم از خاطره انگیزترین شب های زندگیم باشد. امشب شب اخرین امتحان. دوران کارشناسی ام می باشد و شاید به طور غیر رسمی فرداافارغ التحصیل شوم. نمی دانم سرنوشتم بعد از فارغ التحصیلم چه می شود . کابوس روزهایم. فردامی اید حتی اگر نخواهم! می ترسم از فردایی که ندانم چه کنم! می ترسم از روزهایی که سرنوشت برایم رغم زده است. می ترسم از کسلنی که باید برسر راه زندگیم قرار گیرند. می ترسم از گرگ هایی که گرگ می خوانمشان! خدایا جز تو پناهی برایم نمانده است! فردااز سردرگمی ام برایت می گویم.

mosemm.blogfa.com

دلتنگه بارون -

http://www.mosemm.blogfa.com/post-36.aspx

امروز هم یه عید دیگه و یه روز شاد دیگه هستش که من با غم و غصه و ناراحتی می گذرونم. دیگه تحمل ریختنش تو خودم رو ندارم .وهر ثانیه بیقرار تر از قبلم میشم.می نویسم تا هم خاطرش بمونه و هم شاید یه کم تخلیه بشم. هر چی بین منو امیر حسین بود تموم شد.تموم .تموم.البته یه بار دیگه به بار های قبل اضافه شد! از روزی هم که رفت دانشگاه .حس کرد دیگه فوق دکتراشو گرفته و 10تا کارخونه داره و من درجا زدم و دیگه لایق اقا نیستم. اشتباه صد در صدی با خودمه! اون اشتباه می کرد می گفتم ببخشید تا غصه نخوره.سریع باهاش اشتی می کردم...

mosemm.blogfa.com

دلتنگه بارون

http://www.mosemm.blogfa.com/9106.aspx

هیچ وقت فراموش نکنید که شما استثنایی هستید! یک سخنران مشهور سمینارش را با در دست گرفتن. بیست دلار اسکناس شروع کرد. او پرسید چه کسی این بیست دلار را می خواهد؟ دست ها بالا رفت.او گفت. من این بیست دلار را به یکی از شما می دهم. اما اول اجازه دهید کاری انجام دهم. او اسکناسها را مچاله کرد و پرسی. چه کسی هنوز این ها را می خواهد؟ باز هم دست ها بالا بودند.او جواب داد خوب. اگر این کار را کنم چه؟ او پول ها را روی زمین انداخت و با کفشهایش آنها را لگد کرد. بعد آنها را برداشت و گفت. بازهم دستها بالا بودند. شایدامیرحسی...

mosemm.blogfa.com

دلتنگه بارون -

http://www.mosemm.blogfa.com/post-38.aspx

امشب عجیب دلگیرم از زمانه! از دلتنگیهایم و از دوست داشتن هایم! فقط مینویسم تا برایتان عبرتی شود. من ،دریا، به بن بست رسیدممممممم! بن بستی که تا اخر هفته به جدایی میکشانمش. میگویم به زبان خودمانی. ما ادعای عاشقی میکنیم.اما شمابگویید این ادعا میشود عاشقی؟ من نمیدونم کی نتیجه های ارشداومد ولی به عشقم گفتم که اصلا مجازنشدم.وتازه یه دعوای حسابی باهام کرد.به فاصله دوماه نشده نتیجه های قبولی امد. که زنگ زدو وبهم تبریک گفت که جدی قبول شدی؟ نوشته شده در ساعت توسط : دریا :. من چون تویی دارم وتو چون خود نداری.

mosemm.blogfa.com

دلتنگه بارون - 4!

http://www.mosemm.blogfa.com/post-37.aspx

چهارمین روز از جداییمون! می دونی خدایا تو بندتو بهتر از هر کسی می شناسی.تو خودت منو خوب می شناسی .می دونی بی فکر کاری نمی کنم.روزی که به امیر حسین گفته بودم پات ایستادم فکر همه چی رو کردم و. ایستادم.همه چی .بی توجهی .حرف تند.سختیای یه زندگی از صفره صفر! اما موندم.اما وقتی خودش خیلی ر احت بهم بگه رفتن عرضه می خواد و تو عرضه نداری خیلی سنگینه! وقتی عشق بی ریا و پرمایمو اینقدر راحت به سخره بگیره و اینطوری وابستگیمو به رخم بکشه نمی تونم تحمل کنم. نوشته شده در ساعت توسط : دریا :.

sophi-lilian.blogfa.com

خاطره! - به به!!

http://www.sophi-lilian.blogfa.com/post-45.aspx

سلام به همه ی اونایی که تو این مدتی که من به بهونه های مختلف آپ نمی کردم به وبلاگم سر می زدن و با نظر دادنشون باعث شدن که من به خودم بیام و یه دستی به سر روی این وبلاگ بکشم.تو این مدت اتفاقای زیادی افتاده که مهم تریناشو بهتون میگم:. ۱-اولین اتفاق شوکی بود که روز چهار شنبه که نعطیل بود درست وسط امتحانا اونم درست سر ساعت ۹ شب به من وارد شد.ما تو خونه ی عموم بودیم که یه کی واسه م اس ام اس زد.منم خوشحال و شاد و خندان دیدم مهساس و خوندمش.وای نمیونید چه خبر بدی توش بود! اون قدر عصبانی بودم که نگو و نپرس! ۴-چها...