4123.blogfa.com

sahelledarya.blogfa.com

فانوس روشن

http://www.sahelledarya.blogfa.com/8712.aspx

در قلب انسان تارهایی است. همان بهتر که این تارها به لرزه در نیایند. هیچکس دیگر نمی تواند بند اسارت از پایت بگسلد. تو خود صیاد خودی ،. چگونه می توانم آزادت کنم؟ تو خود بند بگسل و رها شو! تو عاشقی بر زنجیرهایت و آزادی از من می طلبی؟ تو خود عامل بدبختی ها و رنجهای خودی و از من آزادی را می طلبی؟ و تو همچنان همان بذرها می افشانی ، به همان راه می روی ، همان آدم گذشته ای ،. و همان گیاهان را باغبانی، که می تواند تو را نجات دهد؟ چرا کسی باید تو را ناجی باشد؟ آزادی تو مسئولیت من نیست،. من در آنچه که هستی ،. نمره ع...

sahelledarya.blogfa.com

فانوس روشن -

http://www.sahelledarya.blogfa.com/post-20.aspx

در قلب انسان تارهایی است. همان بهتر که این تارها به لرزه در نیایند. لحظاتی است که باید فرد را تنها رها کرد،. در تنهایی است که در می یابد. اگر سعی کنی کمکش کنی ، او را بیشتر به درد سر می اندازی. هنگامی که دیگری می تواند به تنهایی حریف را به زمین بزند،. تلاش نکن به زور کمکش کنی. کسی را مجبور مکن با چشمان تو نگاه کند وقتی خود بیناست. لطفی کن و عینک خود را بر چشمان دیگران مگذار،. نمره عینک ها متفاوت است. این گونه او را به نابینایی می کشانی. نوشته شده در یکشنبه ۱۸ اسفند۱۳۸۷ساعت ۱۴:۴۰ بعد از ظهر توسط بلوچی.

sahelledarya.blogfa.com

فانوس روشن

http://www.sahelledarya.blogfa.com/8711.aspx

در قلب انسان تارهایی است. همان بهتر که این تارها به لرزه در نیایند. نوشته شده در چهارشنبه ۳۰ بهمن۱۳۸۷ساعت ۱۰:۳۰ قبل از ظهر توسط بلوچی. وقتی ذهن می شناسد،. آن را دانش می خوانیم. وقتی دل می شناسد،. آن را عشق می نامیم. و آن گاه که وجود می شناسد،. درون تو تنها گذرگاهی است که. می تواند یاری رسان باشد. با سفر به درون می توانی. به هستی چنگ بزنی. یک اصل را از یاد مبر. تنها آنچه که تو. می دانی ارزشمند است. و آنچه که می دانی. هرگز از دست نخواهی داد. هر آنچه که گم شدنی است و هر. آنچه که مجبور به حفظ آنی. حقی در این...

sahelledarya.blogfa.com

فانوس روشن -

http://www.sahelledarya.blogfa.com/post-29.aspx

در قلب انسان تارهایی است. همان بهتر که این تارها به لرزه در نیایند. اگر حرمت زندگی را داشته باشی! مشکل بتوانی حتی گلی از شاخه جدا کنی. از گل لذت می بری به آن عشق می ورزی. می توانی گل را لمس کنی و یا بر گلبرگهایش بوسه زنی. اما با چیدن آن. نابودش می کنی و به وجودی آزار می رسانی که چون تو زنده است. در شکفتن است که سهم خود را ادا می کنی! هیچ گریزی از این شکفتن نیست. آن گاه که گل می شکفد. ناممکن است که بتواند عطر خود را نگهدار. رایحه را از پا می گسلد. به هر سو بال می گشاید. نخست خرسند باش و راضی.

sahelledarya.blogfa.com

فانوس روشن

http://www.sahelledarya.blogfa.com/8801.aspx

در قلب انسان تارهایی است. همان بهتر که این تارها به لرزه در نیایند. به من بگو گناهم چیست؟ روزی روزگاری بود یک غریبه ای آشنا بود. نوشته شده در شنبه ۱۵ فروردین۱۳۸۸ساعت ۱۲:۲۶ بعد از ظهر توسط بلوچی. عشق یعنی= فرزانگی ابلهان و دیوانگی عاقلان. عشق یعنی سرخک هرچه دیرتر سراغ آدم بیاید بدتر است. اگر عشقی در میان نباشد هیچ زنی ارزش شاهی ندارد. عشق یعنی = وقتی عشق در کار باشد هر چه به پایش بریزی کم است. عشق یعنی= در قلب انسان تارهایی است. همان بهتر این تارها به لرزه در نیایند. مگر تبادل دو تو هم و تماس سطحی دو جسم.

sahelledarya.blogfa.com

فانوس روشن -

http://www.sahelledarya.blogfa.com/post-19.aspx

در قلب انسان تارهایی است. همان بهتر که این تارها به لرزه در نیایند. وجود تنها یک زمان را می شناسد، و آن زمان حال است. این زبان است که سه زمان را می سازد،. و سه هزار تشویش در ذهن تو ایجاد می کند. وجود تنها یک زمان را می شناسد زمان حال است. و هرگز با تشویش همراه نیست، سراسر آرامش است. هنگامی که به تمامی در اینجا حضور داری،. دیروز تو را سوی گذشته نمی کشد،. و فردا تو را سوی خود نمی کشد. در آرامش سیر می کنی آری. حضور در لحظه، راز و نیاز است،. به تمامی در لحظه بودن. آه که چقدر زیباست،. چه شادابی و طراوتی.

sahelledarya.blogfa.com

فانوس روشن

http://www.sahelledarya.blogfa.com/8901.aspx

در قلب انسان تارهایی است. همان بهتر که این تارها به لرزه در نیایند. هیچ تجربه ای با شکوه تر از تجربه مرگ نیست. نمی خواهم بگویم مرده ام و باز گشته ام نه هرگز. ولی می دانم که که در مکاشفه نیز تو به همان وادی سفر می کنی در مکاشفه . رها از فیزیولوژی بیوگرافی ترکیب شیمیایی و. هستی همه و همه فرسنگها از تو دورند. تو به ژرفترین کانون وجودت. جایی که تنها آگاهی حرف حاکم است سفر کرده ای . تنها و تنها همان آگاهی به هنگام مرگ با تو خواهد بود. آگاهی را نمی توان از وجود جدا ساخت. هر وادی دیگر را می توان با دستهای خود.

sahelledarya.blogfa.com

فانوس روشن -

http://www.sahelledarya.blogfa.com/post-26.aspx

در قلب انسان تارهایی است. همان بهتر که این تارها به لرزه در نیایند. به من بگو گناهم چیست؟ روزی روزگاری بود یک غریبه ای آشنا بود. نوشته شده در شنبه ۱۵ فروردین۱۳۸۸ساعت ۱۲:۲۶ بعد از ظهر توسط بلوچی. ای مرغ سحر ناله کن. تا بیدار شم زسحر. ای مرغ سحر چه خوش ناله تو. تا کنم خوش خودم زناله تو. ای مرغ سحر ناله تو کرده گلستان. همه شادند زگلستان تو. استفاده از اشعار و مطالب وبلاگ با قید منبع و اسم نویسنده بلامانع است. تازه های عکس سینمای جهان*. دانلود عکس کلیپ و برنامه. عکس های برتر از سینماهای برتر جهان.

sahelledarya.blogfa.com

فانوس روشن -

http://www.sahelledarya.blogfa.com/post-25.aspx

در قلب انسان تارهایی است. همان بهتر که این تارها به لرزه در نیایند. عشق یعنی= فرزانگی ابلهان و دیوانگی عاقلان. عشق یعنی سرخک هرچه دیرتر سراغ آدم بیاید بدتر است. اگر عشقی در میان نباشد هیچ زنی ارزش شاهی ندارد. عشق یعنی = وقتی عشق در کار باشد هر چه به پایش بریزی کم است. عشق یعنی= در قلب انسان تارهایی است. همان بهتر این تارها به لرزه در نیایند. عشق یعنی= دریایی از احساسات که از همه سو به هزینه محدود است. عشق یعنی= به بادی می ماند. که در دل می پیچد:. مگر تبادل دو تو هم و تماس سطحی دو جسم. ای مرغ سحر ناله کن.