nich.persianblog.ir

signs.blogfa.com

نشانه ها

http://www.signs.blogfa.com/8612.aspx

ایستاده در رنگین کمان. هر زمان که از کنار آن دکه ی روزنامه فروشی رد می شوم، قلبم هری پایین می ریزد. رهگذران، ناخواسته تکه هایش را لگد مال می کنند. من اما فقط نگران آن روزی می شوم که چیز با ارزشی برای هدیه دادن به تو ندارم. نوشته شده در سه شنبه بیست و هشتم اسفند 1386ساعت 23:3 توسط کویر. یکی از عادت های بدی که به آن مبتلا شده ام، توانایی نوشتن روبروی صفحه ی نمایشگرم است. من سکته می زنم. بی اختیار، امشب. اینجا، جایی میان نوشته هایم و صاحبش تویی. آخرین باری که حسادت. حسادت نکردم حتی زمانی که مادرانی را می دی...

signs.blogfa.com

نشانه ها

http://www.signs.blogfa.com/8702.aspx

ایستاده در رنگین کمان. It's not that, it's not this. فراموش کار شده ام،. در قاب لحظاتی که خوب بر دیواره ی دل میخ می شدند این صفت برازنده نیست. من از این باور به پلیدی ام راضی ام. و دلم می خواهد یکی از آن چند نفر باشم. من همواره لبخند بودم،. یک لبخند ملیح فریبنده،. با دلیل پیدایشی که آن سویش وسوسه ای موج نمی زد. امروز من برای تو تصویرم را خراب می کنم. و گند می زنم به هر چه بذر سه حرفی که کاشته ام. امروز این بیل غارتگر مزرعه ی احساس،. به جان هر چه بذر مهر کاشته شده می افتد. شش نفر بودند آن چند نفر گویا،.

signs.blogfa.com

نشانه ها

http://www.signs.blogfa.com/8701.aspx

ایستاده در رنگین کمان. I sure am proud of you. تلاش من برای چسباندن این تکه های اراده ام به یکدیگر بی ثمر بود. در مسیر افتاده بودم و این چسبی که خوب می چسباند. چسب انگیزه را می گویم. عزیز دلم، در مسیر افتاده بودم و تنها به این فکر می کردم،. که شاید روزی برسد که با آرامش حاصل از رضایتی برایت عنوانش کنم. و تو جایی میان بی حرکتی لب هایت در درون بزرگوارت زمزمه کنی،. که به من افتخار می کنی . من، امروز دوباره چسبم را در پیچ هولناک گذر از نگاهی گم کرده ام. و اگر سوالی مانده بود که از تو نپرسیده باشم، این بود:.

signs.blogfa.com

نشانه ها - Kindness was married

http://www.signs.blogfa.com/post-60.aspx

ایستاده در رنگین کمان. امروز صبح که پلک هایم طبق عادت هر روزه به روی تصویر تکراری روبرویم باز شدند، انگار دیگر اینجا نبودم. انگار نسیمی آمده بود و من را با خود برده بود و جایی خیلی آن طرف تر ، جایی که دیگر تیزی های معمول به عادت دیرینه به تنم فرو نمی رفتند، فرود آورده بود. من پی برده بودم که محبت مدت هاست ازدواج کرده است و فرصت سر زدن به من یکی را لا اقل ندارد. اما کودک ذهن هم گاهی بی خودی جفتک امیدواری پرت می کند و مدام پی روزنه ای می گردد که نوری هر چند اندک از خلالش بر صحن احساس بتابد اما .

signs.blogfa.com

نشانه ها

http://www.signs.blogfa.com/8611.aspx

ایستاده در رنگین کمان. Fate, Geography, Never Ending Story. چمدان خاک خورده ی گوشه ی اتاقم خسته است. خسته از حمل خاطره هایی که جورش را ناخواسته او باید بکشد. خسته از طعنه ی مدام و بی پایان لباس های مستعملی که در عوض نادیده گرفته شدن از او طلب کارند. خسته از بوی دردناک جوراب هایی که خوش ترین رایحه ی زندگی اش شدند. خسته از تمام لوازم نو و خوش خط و خالی که مدام توجه صاحب به خودشان را به رخش می کشند. خسته از جبر جغرافیای حاکم بر زندگی اش. جغرافیایی که نا خواسته و برای او تغییر ناپذیر است. Don't Panic, Kid!

vaahe.blogfa.com

واحه

http://www.vaahe.blogfa.com/8908.aspx

اینجا گور نوشته های من است. ممه های جنت جکسون. گربه ای با زبان زبرش دستانت را می لیسد و با دکمه های آبی چشمانش به تو نگاه می کند. شاید پیشترها او دخترکی بوده و این تو بودی که برایش خرناسه میکشیدی و پشتت را به تکمه های آبی ژاکتش میخاراندی. من بعدها گلدانی خواهم شد با ریشه های ژولیده ه ای در مشت و از ایوان جلوی پنجره چشم خواهم دوخت به دخترها و گربه ها. نوشته شده در یکشنبه نهم آبان ۱۳۸۹ساعت ۵ قبل از ظهر توسط OnOv. Powered By BLOGFA.COM. This Template Designed By Reza Aminzadeh.

signs.blogfa.com

نشانه ها - Oh brother! Where are your joints

http://www.signs.blogfa.com/post-59.aspx

ایستاده در رنگین کمان. Where are your joints. من در فاصله قدم گذاشته بودم،. غافل از صدایی که خفه اش کرده بودند. و زمانی به خود آمدم. که استخوان هایم، همه کف رینگ پخش شده بودند. و آن همه خبرنگار که لحظه ها را تصویر می کردند. و حالا من جایی از میان شکاف این همه چشم ناظر. تازه صدای برادر هرگز نداشته ام را می شنیدم که نعره می زد:. اوه برادر، مفصل هایت را جا گذاشته ای! نوشته شده در شنبه چهارم آبان ۱۳۸۷ساعت 19:51 توسط کویر. Powered By BLOGFA.COM.

signs.blogfa.com

نشانه ها

http://www.signs.blogfa.com/8704.aspx

ایستاده در رنگین کمان. اخبار می آیند و می روند و ابزارهای درک ما دیر یا زود دریافتش می کنند. اما گاهی بعضی خبرها فارغ از دریافت دیر یا زودش مانند تیری از دور دست می آیند. سریع و کاری پوسته ی احساس را می شکافند و در تنش فرو می روند. خبر همان طور بود : سریع و کاری. تنها فهمیدم کسی دیگر در میان ما نیست. خسرو شکیبایی . گاهی اگر خوب و با دقت گوش کنی صدایش را می شنوی. صدای قطاری با بلیط هایی همه تک سفره. شاید همین چند خیابان بالاتر ایستگاهش می شود. تابلوی سفید رنگی با خطی نه چندان مفهوم :. و خوب تر خواهد بود ا...