sanameman.persianblog.ir

napeida.persianblog.ir

تولد دوباره - ناپيدا

http://napeida.persianblog.ir/post/22

ساعت ٧:٢٦ ‎ب.ظ روز ۱۳۸٧/۱/۱. به نام دوست که هرچه داریم از اوست. از آن زمانی که سرویس پرشین بلاگ هک شد. هیچ مطلبی برای وبلاگ ننوشته ام. از زمانی که وبلاگ رفت، شعر هم رفت. من هم رفتم. روزها هم رفتند. مدتی اصلا نمی دانستم که دوباره پرشین بلاگ را با پسوند. راه اندازی کرده اند. اما حالا که همه چیز را می دانم. دیگر انگیزه ای روزهای اولیه را ندارم. نمی دانم چه کار کنم. سال نو را به شما تبریک می گویم. پروفایل مدیر : یوسف. يه شب، يه نوشته. ياد آن روزها به خير. آبی تر از آرامش. شبکه اجتماعی بهشت من.

napeida.persianblog.ir

دوباره - ناپيدا

http://napeida.persianblog.ir/tag/دوباره

ساعت ۱٢:٢٤ ‎ب.ظ روز ۱۳۸۸/۸/٢٦. در وادی عشق از تو گفتن سخت است. یک عمر از این عشق نگفتن سخت است. پرپر شده بود روزگارم کم و بیش. در غربت غم ز نو شکفتن سخت است. پروفایل مدیر : یوسف. يه شب، يه نوشته. ياد آن روزها به خير. آبی تر از آرامش. شبکه اجتماعی بهشت من. لیست وبلاگ های تخصصی. باشگاه مدیران و متخصصان. با قدرت پرشین بلاگ.

napeida.persianblog.ir

همه چیز در هم ریخت - ناپيدا

http://napeida.persianblog.ir/post/27

همه چیز در هم ریخت. ساعت ۸:۳٧ ‎ق.ظ روز ۱۳۸۸/٩/٢۱. نوشته ها متناسب با موقعیت و زمان خاص خودشون، میتونن از حال درونی آدما حرف بزنن. البته فهم سخن، سخن شناس میخواد. و باز البته هر نوشته ای لزوما بیانگر احساس نویسنده نیست! ببخشید اگه توضیحاتم مثل خود شعر درهم و برهم و آشفته به نظر می رسه! آوار هجران تو ای گل بر سرم ریخت. در زیر این آوارها بال و پرم ریخت. نه قطره‌ای آب حیات و نه نمی عشق. ته مانده‌های عشق از چشم ترم ریخت. سرمایه یک عمر یک جا رفت بر باد. وقتی که از بی مهری ات شور و شرم ریخت. پروفایل مدیر : یوسف.

napeida.persianblog.ir

سخت است - ناپيدا

http://napeida.persianblog.ir/post/24

ساعت ۱٢:٢٤ ‎ب.ظ روز ۱۳۸۸/۸/٢٦. در وادی عشق از تو گفتن سخت است. یک عمر از این عشق نگفتن سخت است. پرپر شده بود روزگارم کم و بیش. در غربت غم ز نو شکفتن سخت است. پروفایل مدیر : یوسف. يه شب، يه نوشته. ياد آن روزها به خير. آبی تر از آرامش. شبکه اجتماعی بهشت من. لیست وبلاگ های تخصصی. باشگاه مدیران و متخصصان. با قدرت پرشین بلاگ.

napeida.persianblog.ir

شعر - ناپيدا

http://napeida.persianblog.ir/tag/شعر

ساعت ٩:۳٥ ‎ب.ظ روز ۱۳۸٩/٤/٧. با عرض معذرت از این همه تاخیر،. نه گ ل را طالبم در دل، نه خارش نه دلداری که باشد عشوه کارش. نه معشوقی، نه عشقی نه امیدی رهایم کن، رها از قیل و قالش. تمام لحظه‌هایم غصه آلود نگو یک جمله هم از روز و حالش. کسی جز تو نمی‌داند درونم کسی جز من نمی‌بیند زوالش. از این معشوق‌های رنگ و وارنگ نمی‌خواهم نه مال‌اش نه جمالش. کسی باید برون آید از این خاک بگو سیمرغ بگشاید دو بالش. پس از 10 سال و اندی دوری و درد چه کرده با من مسکین خیالش! در مسیر شدنت گم شده‌ام پیدا نه. آفتابی ز دو چشم همه.

napeida.persianblog.ir

حج - ناپيدا

http://napeida.persianblog.ir/tag/حج

ساعت ٤:٤٤ ‎ب.ظ روز ۱۳۸۸/٩/٧. چگونه وصف کنم این اشتیاق وصف نشدنی را؟ آه که چه حرف ها درباره «حرم» دارم. وقتی وارد حرم می شوی یعنی تو محر می یا نه م حر می، که هر دو یکی است. آنکه م حر م است لاجرم م حر م است. چگونه از زیر بار چنین منتی بیرون توانی رفت؟ که بی نهایت مطلق تو را محرم خویش کرده است و تو را به حریم خویش پذیرفته است. و تو، چه می دانی که در کجایی؟ مرا فقط حسرتی در دل مانده است. از آن لحظات تاریخی زندگی خودم. از آن بهترین روزهای فراموش نشدنی. از آن مهمانی بزرگ. پروفایل مدیر : یوسف. يه شب، يه نوشته.

napeida.persianblog.ir

هجران - ناپيدا

http://napeida.persianblog.ir/tag/هجران

همه چیز در هم ریخت. ساعت ۸:۳٧ ‎ق.ظ روز ۱۳۸۸/٩/٢۱. نوشته ها متناسب با موقعیت و زمان خاص خودشون، میتونن از حال درونی آدما حرف بزنن. البته فهم سخن، سخن شناس میخواد. و باز البته هر نوشته ای لزوما بیانگر احساس نویسنده نیست! ببخشید اگه توضیحاتم مثل خود شعر درهم و برهم و آشفته به نظر می رسه! آوار هجران تو ای گل بر سرم ریخت. در زیر این آوارها بال و پرم ریخت. نه قطره‌ای آب حیات و نه نمی عشق. ته مانده‌های عشق از چشم ترم ریخت. سرمایه یک عمر یک جا رفت بر باد. وقتی که از بی مهری ات شور و شرم ریخت. پروفایل مدیر : یوسف.

nightwolf110.persianblog.ir

اين روزها ...

http://nightwolf110.persianblog.ir/post/14

یک شب و یک قصه. 1670;هارشنبه ٤ آذر ،۱۳۸۳. آنگاه که شبنم را به بازی می گرفتیم. ما را به پاکی آب شهادت دادند. به هنگام دلتنگی تو. آب را به تماشا می نشینم. نگاهم به پس شره های آب. و تو از من چه می دانی. آنگاه که تصویرت را دیوانه وار به صخره میکوبد. ونگاه جستجوگر مرا به سخره می گیرد. نه آینه ای مانده است و نه آبی. آب میرود و چهرهء موجدار تو هم. و من نیک میدانم. که دیگر نمی توانم. ندک زمانی به رسم امانت. که پاکی آب هم. حرمت عشق مرا نمی دارد! پيام هاي ديگران .

nightwolf110.persianblog.ir

اين روزها ...

http://nightwolf110.persianblog.ir/post/2

یک شب و یک قصه. 1583;وشنبه ۱٥ تیر ،۱۳۸۳. اما هنوز آنقذر چهار سالگی دارم. ميخواهم به ستاره ای در آسمان سلام کنم. گريه ام می گيرد. پيام هاي ديگران . نوشته شده در ساعت ۱:٢٤ ‎ق.ظ توسط مهدی .

nightwolf110.persianblog.ir

اين روزها ...

http://nightwolf110.persianblog.ir/post/6

یک شب و یک قصه. 1740;کشنبه ۱۱ امرداد ،۱۳۸۳. من از غلظت اين همه غربت و غروب ميترسم. بگذار به خانه بروم. اگر قرار است کسی تا هميشهء نيامدن برود. طوری می روم که حتی ابرهای پا به زا. خوابزدهء باران گريه نشوند. حتی مراقبم که باد. راه خانهء خاطراتمان را. از رد پای آه من پيدا نکند. می روم بی آنکه حتی نگاهی به پشت سر بياندازم. بی آنکه حتی لحظه ای درنگ کنم. روزگار را چه ديده ای. که نه تو هر جايی رسوای آينه ای. و نه من صبورترين آسمان بی ستاره ام. خودت که بهتر می دانی! پيام هاي ديگران .