ali8.tk

azizbaba.blogfa.com

عزیزبابا - افسوس.............................................................؟

http://www.azizbaba.blogfa.com/post-7.aspx

عزیز بابا یا به عبارتی نوشته دل تنگی های من.(شعر). گفتم:همه چیز گفت: چه چیزی میخواهی؟ گفتم: همه چیز می خواهم در مورد گذشته ات و امروزت و فردایت برای من . . و به خاطر من. و از طریق من . گفت: این بردگی است . گفتم : این همان عشق است گفت: من ترجیح میدهم که بدون این عشق زندگی کنم . نوشته شده در پنجشنبه ۲۰ بهمن۱۳۸۴ساعت ۱۸:۱۲ بعد از ظهر توسط لینا. آسمان میخواند. اگر از دوری دلها ثانیه ها دلگیرند . اگر از آبی احساس قلبها میمیرند . من هنوز در پس دیوار گلی پی لبخندت . منتظر می مانم .ولی تا کی؟ کیش شدن در یازی عشق.

azizbaba.blogfa.com

عزیزبابا - چرا؟

http://www.azizbaba.blogfa.com/post-14.aspx

عزیز بابا یا به عبارتی نوشته دل تنگی های من.(شعر). مردی با اسب سفید. وقتی غمناک بودم " دنیا سیاه بود " حیوانات سیاه ". اطراف سیاه :" اصلا جز سیاهی رنگی را نمیدیدم! اصلا حوصله اطراف و زندگی را نداشتم " حوصله. هیچ کاری را نداشتم" دوست داشتم فردی مرا از این تنهایی. بیرون بیاورد " فردی که بتوان به او اطمینان کرد " فردی که ارزش مهر و محبت را بفهمد". فردی خوب باشد و ایده ال " شاید با اسب بیاید انهم اسبی سفید " ولی باید منتظر ماند " اما ایا انتظار. بعد از انتظار طولانی به انچه که میخواستی میرسی؟ سکوت دریا از چی...

azizbaba.blogfa.com

عزیزبابا - نوشته های از ---> (*اوشو*‌‌)

http://www.azizbaba.blogfa.com/post-5.aspx

عزیز بابا یا به عبارتی نوشته دل تنگی های من.(شعر). نوشته های از - - (*اوشو*). کسی را در آن واحد هم دوست داری وهم از او متنفری- غير از اين نمی تواند باشد. وقتی تمام عشق خود را در وجود کسی خرج ميکنی .چون عشق و نفرت دو روی يک سکه اند. عشاق در جنگند. ايشان دشمنان صميمی اند. وآن گاه که جنگ ميان ايندو رخت برمی بنددعشق نيز ناپديد خواهد شد. عشق بدون جنگ نمی تواند به حيات ادامه دهد. هيچ مردی زن را نمی فهمد هيچ زنی مرد را نميفهمد زيبايی با هم بودنشان همين است. کیش شدن در یازی عشق. بي صدا ترين باران. فقط به خاطر تو.

azizbaba.blogfa.com

عزیزبابا

http://www.azizbaba.blogfa.com/8612.aspx

عزیز بابا یا به عبارتی نوشته دل تنگی های من.(شعر). تا سه باید بازی کرد. به گرمای حرفهایش فکر میکردم .باران می بارید . باران . جاده خیلی نمناک بود . و من به شیشه بخار گرفته ماشین نگاه میکردم تا شاید در تاریکی شب و به. سختی از لابلای قطرات جمع شده روی شیشه بتونم به سیاهی جاده نگاه کنم. حرفهایش توی ذهنم مرور میشد . باران شدید شد . و لغزندگی جاده بیشتر . صدای دعای کمیل هر ثانیه بیشتر با گوشهایم خو می گرفت . چشمهایم رو بستم تا شاید راه کسل کننده و. حرکت لاک پشت وار ماشین رو بشه بیشتر تحمل کرد. خدای من چی شد؟

azizbaba.blogfa.com

عزیزبابا - گذر زمان

http://www.azizbaba.blogfa.com/post-19.aspx

عزیز بابا یا به عبارتی نوشته دل تنگی های من.(شعر). انگار این دیروز بود که تلفن زنگ زد و خبر اومدن یه فرشته کوچولو رو به ما داد . روزها در پی هم گذشت تا . امروز مثل روزای دیگه نبود . دیگه کسی به پیشوازت نیومد . خونه حال و هواش خیلی تغییر کرد دیگه. نه صدای خنده بود و نه نگاه هایی عاشقونه. دو ماه به سرعت برق گذشت . باید میرفت . اینبار هم در خواب . در خواب کودکانه اش که هر لحظه لبخدی بر لب های کوچکش می. نشست و این بار این چشماهای ما بود که از فراغش بارانی بود و اون فقط لبخند میزد. کیش شدن در یازی عشق.

azizbaba.blogfa.com

عزیزبابا - حسرت.....

http://www.azizbaba.blogfa.com/post-15.aspx

عزیز بابا یا به عبارتی نوشته دل تنگی های من.(شعر). یادم میاد نوشتم مردی با اسب سفید . . ولی اسبی که تو افسانه بود .مردی که تو رویا بود و وجود خارجی هم نداشت . ولی میتونم بگم بچگی کردم و دل به سوار کار بستم . سوار کاری که حتی پا نداشت که اسب رو سوار بشه . احساس کردم به تمام دنیا رسیدم. باهاش پردم ولی زود هم سقوط کردم . چون ایده ال نبود شایدم بود و من توقعاتم از عشق یه چیز دیگه بود . ولی رفت. حتی بدون اینکه چیزی بگه. معلوم بود داستان رو اشتباه انتخاب کرده. شاید هم تنها و بی صدا و اینبار در سکوت. کیش شدن در...

azizbaba.blogfa.com

عزیزبابا - تردید ...

http://www.azizbaba.blogfa.com/post-17.aspx

عزیز بابا یا به عبارتی نوشته دل تنگی های من.(شعر). دوباره نگاهم کرد شک و تردید در چشمانش دیده نمیشد و این بار من بودم که ترسیده بودم می ترسیدم. وارد بازی بشم و اینبار به جای خورد شدن له بشم. نگاهم کرد . ترس تمام وجودم را فرا گرفته بود . خیلی نگران بودم. ولی ارامش عجیبی داشت . بهم قول داد باور کردم . بارون می بارید به ارامی دستم را گرفت ترس تمام بدنم را فرا گرفته بود . میترسیدم. به چشمام خیره شد . چشمانی جذاب و نافذ . به عمق چشمانش رفتم . گفت دوستت دارم. چشمها هیج وقت دروغ نمیگن . از دوباره رفتن .

azizbaba.blogfa.com

عزیزبابا -

http://www.azizbaba.blogfa.com/post-6.aspx

عزیز بابا یا به عبارتی نوشته دل تنگی های من.(شعر). فرشته کوچولويی بود که داشت گلهای شقايق روی گونهايش را آب ميداد. تا صدايش کردم مرواريد های نگاهش شکست ومن دونستم با اون يک صدا گلهای شقايق در انتظار باران خشک ميشوند. نوشته شده در چهارشنبه ۱۲ بهمن۱۳۸۴ساعت ۲۲:۴۵ بعد از ظهر توسط لینا. آسمان میخواند. اگر از دوری دلها ثانیه ها دلگیرند . اگر از آبی احساس قلبها میمیرند . من هنوز در پس دیوار گلی پی لبخندت . منتظر می مانم .ولی تا کی؟ کیش شدن در یازی عشق. بي صدا ترين باران. داریوش کبیر ( داداشی خودم ).

azizbaba.blogfa.com

عزیزبابا - گذشته....خاطرات...حال.... پس هيچ تغييري نکرد احساس گذشته با حال... خاطرات همان خاطرات....

http://www.azizbaba.blogfa.com/post-18.aspx

عزیز بابا یا به عبارتی نوشته دل تنگی های من.(شعر). گذشتهخاطرات.حال. پس هيچ تغييري نکرد احساس گذشته با حال. خاطرات همان خاطرات. من نمی خواستم عاشق شوم. من نمی خواستم عشق را ببينم. ولی وقتی آسمان را ديدم. بغضی گلويم را می فشرد. واشکهايم همانند باران بر روی گونه هايم ميريختند. ومن نميدانستم برای چه است. او اکنون در منزل من است. ولی من اورا نميبينم. وفقط طنين صدايش را حس ميکنم. که حاکی از تنفر است. او مرا با نگاهش فريب داد. وبا نگاهش به دام عاشقی انداخت. واکنون از تنفر سخن ميگويد. ولی او رفته بود.

azizbaba.blogfa.com

عزیزبابا

http://www.azizbaba.blogfa.com/8609.aspx

عزیز بابا یا به عبارتی نوشته دل تنگی های من.(شعر). انگار این دیروز بود که تلفن زنگ زد و خبر اومدن یه فرشته کوچولو رو به ما داد . روزها در پی هم گذشت تا . امروز مثل روزای دیگه نبود . دیگه کسی به پیشوازت نیومد . خونه حال و هواش خیلی تغییر کرد دیگه. نه صدای خنده بود و نه نگاه هایی عاشقونه. دو ماه به سرعت برق گذشت . باید میرفت . اینبار هم در خواب . در خواب کودکانه اش که هر لحظه لبخدی بر لب های کوچکش می. نشست و این بار این چشماهای ما بود که از فراغش بارانی بود و اون فقط لبخند میزد. من نمی خواستم عاشق شوم.