allabina1.blogfa.com

roya-sh.blogfa.com

خــــــــاطــــــرات دانــشجــویی من

http://www.roya-sh.blogfa.com/1392/01/1

یکشنبه ۴ فروردین۱۳۹۲ ۱۹ بعد از ظهر رویاخانم. سلام خواننده های عزیزم. این وبلاگ کاملا خاطراتش شخصیه لطفا کپی نکنید میخواهیم دور هم بخندیم حتما همه این دوران را گذورندن پس کپی نکنید قربون همتون. هفته دوم فروردین ۱۳۹۲. هفته او ل فروردین ۱۳۹۲. هفته چهارم اسفند ۱۳۹۱. هفته سوم اسفند ۱۳۹۱. وقتشه يكم بخنديم(وب دوم خودم). عاشقانه دوستت دارم(سلمان جون). بچه باحالا بيان اينجا(مهناز جون). طعم خوش زندگی(الهه جون). عشق یک معجزه است(عسل جون). کد طالع بيني هندي.

rahenazdik.blogfa.com

راه نزدیک

http://www.rahenazdik.blogfa.com/9201.aspx

برای تازه شدن دیر نیست. امروز وبلاگم 2 ساله شد. واي كه چقدر زود گذشت. انگار كه همين ديروز بود. واي چقدر زود دير شد. نوشته شده توسط انسان در ساعت 0:4 لینک. هیچ کس نمی تواند به عقب برگردد و از نو شروع کند ,. اما همه می توانند از همین حالا شروع کنند و پایان تازه ای بسازند.). در هیاهوی زندگی دریافتم. چه بسیار دویدن ها. که فقط پاهایم را از من گرفت. در حالی که گویی ایستاده بودم ،. چه بسیار غصه ها. که فقط باعث سپیدی موهایم شد. در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود ،. کسی هست که اگر بخواهد می شود. به همین سادگی .

rahenazdik.blogfa.com

راه نزدیک

http://www.rahenazdik.blogfa.com/9203.aspx

برای تازه شدن دیر نیست. روزی مردی برای خود خانه ای بزرگ و زیبا خرید که حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت. در همسایگی او خانه ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت که همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ کند و با گذاشتن زباله کنار خانه اش و ریختن آشغال آزارش می داد. یک روز صبح خوشحال از خواب برخاست و همین که به ایوان رفت دید یک سطل پر از زباله در ایوان است. سطل را تمیز کرد، برق انداخت و آن را از میوه های تازه و رسیده حیاط خود پر کرد تا برای همسایه ببرد. نوشته شده توسط انسان در ساعت 12:31 لینک. در هیاهوی زندگی دریافتم.

rahenazdik.blogfa.com

راه نزدیک - حکمت

http://www.rahenazdik.blogfa.com/post-75.aspx

برای تازه شدن دیر نیست. روزی استادی در کنار دریا راه می رفت که نوجوانی نزد او آمد و گفت: استاد! می شود در یک جمله به من بگویید بزرگترین حکمت چیست استاد از نوجوان خواست وارد آب بشود. نوجوان این کار را کرد. استاد با حرکتی سریع، سر نوجوان را زیر آب برد و همان جا نگه داشت، طوری که نوجوان شروع به دست و پا زدن کرد. نوجوان وحشت زده از آب بیرون آمد و با تمام قدرتش نفس کشید. او که از کار استاد عصبانی شده بود، با اعتراض گفت: استاد! نوشته شده توسط انسان در ساعت 22:37 لینک. در هیاهوی زندگی دریافتم. چه بسیار دویدن ها.

roya-sh.blogfa.com

خــــــــاطــــــرات دانــشجــویی من - رفتم كوه معتاد شدم شكست عشقي هم خوردم

http://www.roya-sh.blogfa.com/post/5

رفتم كوه معتاد شدم شكست عشقي هم خوردم. جاتون خالی جمعه که دوروز پیش باشه از طرف مربی و بچه های. باشگاه و دوستاي دانشگاهم. از بهترین مکان های تفریحی ورزشی اصفهان). خلاصه ما چند تا خانم رفتیم و برگشتیم. حالا بماند چقدر مثل بدبختا با کوله باری. از وسایل رفتیم بالا کوه بعدشم. نشستیم خوردیم و خندیدیم. بماند ک چی شد. و چی نشد بدبختی من اینجاست. که وقتی برگشتم خونه بعد از استراحت و. دیدم یا قرعااااااااااااااان کمرم و پاهام. دارن میترکن از خشکی و. ورزشکار بودم کلی تعجب کردم. رفتی کوه معتاد شدی؟ کد طالع بيني هندي.

roya-sh.blogfa.com

خــــــــاطــــــرات دانــشجــویی من - 3دانشجو در آسانسور خفه شدن...فاااااااااااااااااتحه

http://www.roya-sh.blogfa.com/post/4

3دانشجو در آسانسور خفه شدن.فاااااااااااااااااتحه. امروز دانشگاه بودم داشتیم برمیگشتیم خونه میخواستیم بریم اونور. خیابون باید از پل عابر پیاد میرفتیم. اما پلش آسانسور داشت ما هم گفتیم با. آسانسورش از اینا بود که وقتی سوار میشی از یه دره اما. شدن باید از دره دیگه بری بیرون. عاغا ما سوار شدیم و کلی خندیدیم. وقتی میخواسیم پیداه بشیم. وقتی آسانسور ایستاد من زدم به در و. هوا داره کم میاد. عاغا دیدم دوستم کیفم را از پشت گرفت و گفت بیاااااااا دیونمون کردی. منم ریلکس گفتم بفرمایید داخل نوبت شماست.

roya-sh.blogfa.com

خــــــــاطــــــرات دانــشجــویی من - فوتسال المپيك

http://www.roya-sh.blogfa.com/post/6

بچه ها من رشتم تربيت بدنيه. امروز كلاس فوتسال داشتم. عاغا ما رفتيم براي مسابقه (البته در حد تمرين) بعد ما شروع كرديم. به بازي كردن تا يه جاهاييش را خوب رفتيم بعد. توپ رفت از زمين بيرون. و به نفع ما شد استاد گفت من برم پاس بدم به بچه هاي تيم عاغا. منم جو گير شدم داشتم به بچه ها ميگفتم پخش بشد تا من بشوتم. بابا همتون تو حلق منيد خو فرشته برو اونور كه خاليه خلااااااااااصه. كلي حرف زدم بعد اومدم پاس بدم اصلا به توپ نگاه نكردم و با پام. ضربه زدم و دويدم تو زمين گفتم توپ دست كيه؟ كرد تا گروه بعدي بياد منم.

rahenazdik.blogfa.com

راه نزدیک

http://www.rahenazdik.blogfa.com/9306.aspx

برای تازه شدن دیر نیست. سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی می کرد که وزیری داشت.وزیر همواره می گفت: هر اتفاقی که رخ می دهد به صلاح ماست. روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید، وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست! نوشته شده توسط انسان در ساعت 9:58 لینک. هیچ کس نمی تواند به عقب برگردد و از نو شروع کند ,. اما همه می توانند از همین حالا شروع کنند و پایان تازه ای بسازند.). در هیاهوی زندگی دریافتم. چه بسیار دویدن ها.

roya-sh.blogfa.com

خــــــــاطــــــرات دانــشجــویی من

http://www.roya-sh.blogfa.com/1391/12/4

استاد از کلاس بیرونم کرد. آخ که هنوز تعطیلات شروع نشده چقدر دلم تنگ شده برا دانشگاه. روز اخر که میخواستیم بیاییم خونه خیییییییییییییلی باحال بود کلی با استادا کل کل میکردیم. یه استاد داریم خیلی دختر جوون و خوبیه استاد ریاضیمونه بهش گفتم استاد امروز را بیخیال درس. بشید گفت نمیشه که. بعد از عید امتحاناتتون شروع میشه تو چرا اینقدر حرف میزنی و بچه ها را. تمرکزشونا از دست میدن اصن خودت پاشو بیا پا تابلو گفتم استاد به جون داداشم. به مرگ داداشم دیگه هیچی نمیگم و فقط درس گوش میدم گفت جونه داداشتا قسم خوردیاااااا.