arezoomordeh.blogfa.com

babolinia.blogfa.com

زندگی تا هیچ - نمي دانم

http://www.babolinia.blogfa.com/post-28.aspx

ما شان و مقام را گدايي نكنيم. در مجمع احمقان خدايي نكنيم. آواره يك لقمه نان هم باشيم. هرگزچوتو مادر به خطايي نكنيم. پاسخ من شده است به هر سوالي. چكاره اي؟ نميدانم. برنامه ات براي فردا چيست؟ نميدانم. ديروز چكار كردي؟ اصلا فلسفه خلقت تو چيست؟ سال هاست كه نميدانم. خنديدم و ندانستم كه چرا ميخندم. گريه كردم و ندانستم كه چرا گريه كردم. دل بستم وندانستم چرا دل ميبندم. و دل كندم و ندانستم. چرا! تو را از قرن هاي دور درون قصه جان دادم. تو را در محملي از هيچ. سوار گرده پوچ زمان. تا مرزهاي قرن بيهوده.

babolinia.blogfa.com

زندگی تا هیچ - غزل دوم من

http://www.babolinia.blogfa.com/post-30.aspx

اگر چه جاي حضورت كنار من خالي است. همين كه شيعه چشمانتم خودش عالي است. منم كه زاير مبهوت و چشم بر راهم. به انتظار ظهورت كه پوچ و پوشالي است. شروع شاد بهاري و مرگ پاييزي. در انتظار درختان لخت هر سالي است. كه از نكو.يي بهارش نمي توان فهميد. هواي سرد زمستان هواي بد حالي است. به سن فاجعه شوم و نحس يك تاريخ. هزارو سيصد و هشتاد و نه لجن سالي است. كنارقهوه نيم خورده پيش هركولي. دلم چو آدم احمق اسير هر فالي است. كه راه آمدنت را به من نشان مي داد. و بال بسته به تعبير آن سبكبالي است. كنون اگر چه دوازده ورق زميني شد.

babolinia.blogfa.com

زندگی تا هیچ - آذر

http://www.babolinia.blogfa.com/post-33.aspx

بی مرگ هم می توان نبود. در عین "بود" می توان سرود "نبودن" خویش را سرود". هی زیر لب زمزمه می کرد و می گذشت. مردی که از خزر دل کند و. تن به بیابان سپرده بود. نوشته شده در دوشنبه پانزدهم آذر ۱۳۸۹ساعت 22:42 توسط عبدالله بابلی نیا. علی اکبر یاغی تبار. كسي اين جا نيست؟ غزل بانو بانو فاطیما. بگذار احساسم هوايي بخورد. هرچه گفتيم جز حكايت دوست در همه عمر از آن پشيمانيم.

babolinia.blogfa.com

زندگی تا هیچ

http://www.babolinia.blogfa.com/8905.aspx

اگر چه جاي حضورت كنار من خالي است. همين كه شيعه چشمانتم خودش عالي است. منم كه زاير مبهوت و چشم بر راهم. به انتظار ظهورت كه پوچ و پوشالي است. شروع شاد بهاري و مرگ پاييزي. در انتظار درختان لخت هر سالي است. كه از نكو.يي بهارش نمي توان فهميد. هواي سرد زمستان هواي بد حالي است. به سن فاجعه شوم و نحس يك تاريخ. هزارو سيصد و هشتاد و نه لجن سالي است. كنارقهوه نيم خورده پيش هركولي. دلم چو آدم احمق اسير هر فالي است. كه راه آمدنت را به من نشان مي داد. و بال بسته به تعبير آن سبكبالي است. كنون اگر چه دوازده ورق زميني شد.

babolinia.blogfa.com

زندگی تا هیچ

http://www.babolinia.blogfa.com/8904.aspx

پسر بيهوده زي جنوب. به من تهمت زدند كه زندگي را جدي گرفته اي! چشم در چشم من دوختند و در كمال وقاحت از من خواستند يك بار هم كه شده مثل مرد يك جاي اين جهان را واقعي حساب كنم. يك مشت قلم سفله ي شعر سپوخته(از آ يات نازل شده توسط "شيخ بن بست "كلمات را وام گرفته ام) افكار و اشعار مرا شعار خطاب كردند. شعار هاي بي هوده! هميشه مضحكه ئ زندگي همين بوده است. چنان بماند و چنين نيز و همچنين بوده است. حكايت اسفا وا مزخرفم اين بود. كه اوج خنده من 'گریه آفرین بوده است. جواب من به سوال "چرا تو مي خندي"؟ سوار گرده پوچ زمان.

babolinia.blogfa.com

زندگی تا هیچ -

http://www.babolinia.blogfa.com/post-25.aspx

خیلی بی مقدمه تصمیم گرفتم که برگردم! برای آن که گاهی که ماهی دل احساس دل تنگی میکند کاغذ تنگی شود برای او که از زیر آب رفتن احساس خفگی نکند. سال نوتان چطور است؟ چه خبر از هفت"خ" تان؟ خاک های روی سیب و سبزه و سمنو وچهار سین دیگر. تا آب تنگمان را خالی کردیم که. خاک های سیب و سبزه و سمنو و چهار سین دیگر را بشوریم. ماهی مان وسط سفره شهید شد. آسمان جنب می شود. زمین غسل می کند. جلبک ها پشتشو سبز کرده بودند اومده بود به هوای هوا خوری نفس بگیرد که من گرفتمش! علی اکبر یاغی تبار. كسي اين جا نيست؟

babolinia.blogfa.com

زندگی تا هیچ

http://www.babolinia.blogfa.com/9007.aspx

قرار" را از من گرفت. نوشته شده در سه شنبه نوزدهم مهر ۱۳۹۰ساعت 18:14 توسط عبدالله بابلی نیا. علی اکبر یاغی تبار. كسي اين جا نيست؟ غزل بانو بانو فاطیما. بگذار احساسم هوايي بخورد. هرچه گفتيم جز حكايت دوست در همه عمر از آن پشيمانيم.

babolinia.blogfa.com

زندگی تا هیچ - پسر بيهوده زي جنوب

http://www.babolinia.blogfa.com/post-29.aspx

پسر بيهوده زي جنوب. به من تهمت زدند كه زندگي را جدي گرفته اي! چشم در چشم من دوختند و در كمال وقاحت از من خواستند يك بار هم كه شده مثل مرد يك جاي اين جهان را واقعي حساب كنم. يك مشت قلم سفله ي شعر سپوخته(از آ يات نازل شده توسط "شيخ بن بست "كلمات را وام گرفته ام) افكار و اشعار مرا شعار خطاب كردند. شعار هاي بي هوده! هميشه مضحكه ئ زندگي همين بوده است. چنان بماند و چنين نيز و همچنين بوده است. حكايت اسفا وا مزخرفم اين بود. كه اوج خنده من 'گریه آفرین بوده است. جواب من به سوال "چرا تو مي خندي"؟ علی اکبر یاغی تبار.

babolinia.blogfa.com

زندگی تا هیچ

http://www.babolinia.blogfa.com/9002.aspx

بر آنیم تا طی سلسله مطالبی پیوسته به بررسی رابطه ادبیات و سیاست و آن گاه ادبیات سیاسی ایران دست بزنیم. قسمت اول این بحث را در این جا مطرح کرده و بعد در قسمت های بعد به ادامه بحث پیرامون آن خواهیم پرداخت. بحث رابطه ادبيات وسياست،بحث جديدي نيست. بلكه سابقه آن به يونان باستان،مخصوصا آثار افلاطون باز ميگردد. در قلمرو تاريخ جهان، ادبيات همواره به عنوان گنجينه اي از رويدادها، ارزشها، آداب ورسوم وپيشينه تاريخي تحولات اجتماعي وسياسي يك ملت محسوب ميشود. با اين حال، "رمان فارسي از همان آغاز رنگ و بوي انتقادي به خو...

babolinia.blogfa.com

زندگی تا هیچ - آرام وقرار!

http://www.babolinia.blogfa.com/post-40.aspx

قرار" را از من گرفت. نوشته شده در سه شنبه نوزدهم مهر ۱۳۹۰ساعت 18:14 توسط عبدالله بابلی نیا. علی اکبر یاغی تبار. كسي اين جا نيست؟ غزل بانو بانو فاطیما. بگذار احساسم هوايي بخورد. هرچه گفتيم جز حكايت دوست در همه عمر از آن پشيمانيم.