attrezendegi.blogfa.com

ofoghepaeez.blogfa.com

ســــرپنــجـــه بــــا تقــــــدیــــــر - مدادهای رنگی

http://www.ofoghepaeez.blogfa.com/post-280.aspx

همه ی مداد رنگی ها مشغول بودند، به جز مداد سفید. هیچ کسی به او کار نمی داد. همه می گفتند:. تو به هیچ دردی نمی خوری. یک شب که مداد رنگی ها توی سیاهی کاغذ گم شده بودند، مداد سفید تا صبح کار کرد ماه کشید، مهتاب کشید و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچک و کوچک تر شد. صبح توی جعبه ی مداد رنگی جای خالی او با هیچ رنگی پر نشد! نوشته شده در شنبه ۱۳۹۰/۰۲/۱۰ساعت 8:44 توسط ܓܨ پاییز ܓܨ. از بی وفایی ها. ازهرچه می خراشد دل را. می گریاند چشم را. اونی که بیشتر عاشقه ، کمتر وفا می بینه. اینه اون دنیایی که همه عاشقشن. چرا چرا ...

ofoghepaeez.blogfa.com

ســــرپنــجـــه بــــا تقــــــدیــــــر

http://www.ofoghepaeez.blogfa.com/90033.aspx

ای تمام طیفهای آفتابی! با توام ای شور، ای دلشورهی شیرین! هر چه هستی باش! نه، جز اینم آرزویی نیست:. هر چه هستی باش! انگار مدتی است که احساس میکنم. خاکستری تر از دو سه سال گذشتهام. احساس میکنم که کمی دیر است. در بیست سالگی متولد شوم. از دست رفته است. از ما گذشته است که کاری کنیم. کاری که دیگران نتوانند. فرصت برای حرف زیاد است. اما اگر گریسته باشی . مردن چه قدر حوصله میخواهد. بی آنکه در سراسر عمرت. یک روز، یک نفس. بی حس مرگ زیسته باشی! انگار این سالها که میگذرد. چندان که لازم است. احساس میکنم که پس از مرگ.

ofoghepaeez.blogfa.com

ســــرپنــجـــه بــــا تقــــــدیــــــر

http://www.ofoghepaeez.blogfa.com/90084.aspx

کودکان توامان آغوش خویش. سخن ها می توانم گفت. غم نان اگر بگذارد. نغمه در نغمه درافکنده. ای مسیح مادر، ای خورشید! از مهربانی بی دریغ جانت. با چنگ تمامی ناپذیر تو سرودها می توانم کرد. غم نان اگر بگذارد. رنگ ها در رنگ ها دویده،. ای مسیح مادر ، ای خورشید! از مهربانی بی دریغ جانت. با چنگ تمامی نا پذیر تو سرودها می توانم کرد. غم نان اگر بگذارد. چشمه ساری در دل و. آفتابی در نگاه و. فرشته ای در پیراهن. از انسانی که توئی. قصه ها می توانم کرد. غم نان اگر بگذارد. از بی وفایی ها. ازهرچه می خراشد دل را. تنها گریه کرد...

ofoghepaeez.blogfa.com

ســــرپنــجـــه بــــا تقــــــدیــــــر -

http://www.ofoghepaeez.blogfa.com/post-278.aspx

بس که در تدبیر فردا مانده ایم با همیم اما چه تنها مانده ایم. در کلاس جمع و تفریق زمان. عاشق جمعیم و منها مانده ایم. نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۰۴ساعت 15:19 توسط ܓܨ پاییز ܓܨ. از بی وفایی ها. ازهرچه می خراشد دل را. می گریاند چشم را. اونی که بیشتر عاشقه ، کمتر وفا می بینه. اونی که کمتر وفا داره ، بیشتر محبت می بینه. اینه اون دنیایی که همه عاشقشن. تا از دل خستگی هامان بگوییم و از دل شکستگی هامان. زندگی آیا درون سایه هامان رنگ میگیرد؟ یا که ما خود سایه های خود هستیم؟ یه پروانه را با دستات می گیری. من و تو ...

gospand.wordpress.com

مه | 2010 | گسپند

https://gospand.wordpress.com/2010/05

Archive for مه 2010. کافه حاجی – مسعود (فصل دوم). مه 4, 2010. چشمای ریزش رو درشت کرد و با تعجب گفت حاجی من اینجوریم؟ حاجی سرش گرم بخار دادن قهوه بود و تو اون سرو صدا فقط سرش رو تکونی داد و گفت : مگه غیر اینه؟ چی بگه آدم والا دنبال درس ت رو که نگرفتی ، سربازی ت هم که بیخیال ش شدی کارت هم که معلوم نیست که چه جوریه یه روز می ری یه روز نمی ری یه روز می گی باید برم ماموریت دوهفته ای پیدات نیست و خلاصه یه وضعیت روشنی نداری حالا هم که می گی زن می خوام. اصلا خودت بگو ما چی کار کنیم؟ تو مدتی که داشت حرف می زد انگ...

gospand.wordpress.com

ژوئن | 2010 | گسپند

https://gospand.wordpress.com/2010/06

Archive for ژوئن 2010. کافه حاجی – ایمان (فصل سوم). ژوئن 6, 2010. تقریبا هر روز می اومد کافه و رو میز کنار پنجره می نشست و فقط دستش رو بلند می کرد مثل همیشه و حاجی هم دستش رو به علامت اینکه چشم متوجه شدم بلند می کرد. اگه کافه خلوت بود سفارشش رو سریع آماده می کرد می رفت کنارش می نشست تا چند دقیقه ای باهاش هم کلام بشه. بوی عطری که به خودش می زد مخلوط با بوی سیگاری که می کشید عطر خاصی بهش می داد که مختص اون بود که این عطر بعلاوه چهره آفتاب سوختش و آهنگ صداش ژانری بود برای خودش. 8211; سلام حاجی چطوری؟ حاجی ب...

ofoghepaeez.blogfa.com

ســــرپنــجـــه بــــا تقــــــدیــــــر - جرئت دیوانگی

http://www.ofoghepaeez.blogfa.com/post-283.aspx

ای تمام طیفهای آفتابی! با توام ای شور، ای دلشورهی شیرین! هر چه هستی باش! نه، جز اینم آرزویی نیست:. هر چه هستی باش! انگار مدتی است که احساس میکنم. خاکستری تر از دو سه سال گذشتهام. احساس میکنم که کمی دیر است. در بیست سالگی متولد شوم. از دست رفته است. از ما گذشته است که کاری کنیم. کاری که دیگران نتوانند. فرصت برای حرف زیاد است. اما اگر گریسته باشی . مردن چه قدر حوصله میخواهد. بی آنکه در سراسر عمرت. یک روز، یک نفس. بی حس مرگ زیسته باشی! انگار این سالها که میگذرد. چندان که لازم است. احساس میکنم که پس از مرگ.

ofoghepaeez.blogfa.com

ســــرپنــجـــه بــــا تقــــــدیــــــر - داستان

http://www.ofoghepaeez.blogfa.com/post-281.aspx

کاترین دخترك هشت ساله ای بود ، شبی در اتاق آرام خوابیده بود که از صحبت های پدرو مادرش فهمید كه برادر کوچکش سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او ندارند . پدر به تازگی كارش را از دست داده بود و نمی توانست هزینه جراحی پرخرج پسرش را بپردازد . شنید كه پدر آهسته به مادر می گوید: فقط معجزه می تواند پسرمان را نجات دهد . كشید تا داروساز به او توجه كند ولی داروساز سرش شلوغ تر از آن بود كه متوجه بچه ای هشت ساله شود . داروساز جا خورد ، و با تعجب گفت : چه میخواهی؟ چشمان دخترك پر از اشك شد و گفت : شما را به. فكر م...

ofoghepaeez.blogfa.com

ســــرپنــجـــه بــــا تقــــــدیــــــر - دوستی و رفاقت

http://www.ofoghepaeez.blogfa.com/post-285.aspx

دوست، تقدیر گریزناپذیر ما نیست. برادر، خواهر، پسرخاله و دختر عمو نیست که آش کشک خاله باشد. انتخابی دو طرفه که حد و مرز و نوع آن به وسیله همان دو نفری که این انتخاب را کرده اند، تعریف می شود. با دوستانمان میتوانیم از همه چیز حرف بزنیم و مهم تر آنکه می توانیم از هیچ چیز حرف نزنیم و سکوت کنیم. با دوستانمان میتوانیم درد دل کنیم و مهم تر آنکه می شود درد دل هم نکرد و بدانیم که می داند. با دوستانمان میتوانیم قدم بزنیم، می توانیم نصف شب زنگ بزنیم و بگوییم : پاشو بیا اینجا و اگر دوستمان پرسید چی شده؟ می گریاند چش...

ofoghepaeez.blogfa.com

ســــرپنــجـــه بــــا تقــــــدیــــــر - خیلی این متن را دوست دارم.......یکی از دوستانم

http://www.ofoghepaeez.blogfa.com/post-279.aspx

خیلی این متن را دوست دارم.یکی از دوستانم. ماهی ها چقدر اشتباه میکنند. قلاب علامت کدامین سئوال است که بدان پاسخ میدهند؟ آزمون زندگی ما پر از قلابهاییست که وقتی اسیر طعمه اش میشویم تازه میفهمیم ماهیها بی تقصیرند. حسدکینه.خشم.لذت.غرور.انزجار.انتقام.ترس.شهوت. من اسیر کدامین طعمه شدم؟ خداوندا دانشی عطا فرما تا از کنار این قلابها بگذرم که شاید دگر فرصتی برای برگشتن به پاکی دریا نباشد. نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۱۸ساعت 10:43 توسط ܓܨ پاییز ܓܨ. از بی وفایی ها. ازهرچه می خراشد دل را. می گریاند چشم را. بیاویزم و...