avayesookot.blogspot.com

sozdilek.blogfa.com

از خانه کودک تا کانون گرم خانواده - روزهای سخت

http://www.sozdilek.blogfa.com/post-53.aspx

از خانه کودک تا کانون گرم خانواده. کاش من روزی بهترین ترانه زندگیم را بسرایم و تنهاباآرزوی روزی سرودن این ترانه به گور نروم. ولی من به موضوع بدبینم چون ذره ای اشتیاق درمادرش نمی بینم از دادگاه به بهزیستی دستور تحویل سعید به مادرش صادر شده ولی مادرش هنوز نامه رو پیگیری نکرده چهههههههه اشتیاقی؟ نمی دونم چرا انقدر بی خیاله مشکلی داره یا ذاتا انسان بی خیالیه اصلا قادر به درکش نیستم . ای کاش اگر هم قصد بردن سعید رو داره با عشق بیاد این حداقل چیزیه که من ازش انتظار دارم . لبخند عشق خدا زیباست. من می خوام لاغرشم.

sozdilek.blogfa.com

از خانه کودک تا کانون گرم خانواده - فرشته و شیطان

http://www.sozdilek.blogfa.com/post-57.aspx

از خانه کودک تا کانون گرم خانواده. کاش من روزی بهترین ترانه زندگیم را بسرایم و تنهاباآرزوی روزی سرودن این ترانه به گور نروم. فکر کنم تازگی ها راز شیطان شدن فرشته رو فهمیدم! نوشته شده در دوشنبه ششم مهر ۱۳۹۴ساعت 9:42 توسط ساناز. بیایید سری به دنیای خاموش کودکان تنها بزنیم کودکانی که از پشت پنجره پرورشگاه همیشه منتظرندمنتظر بازگشت رد پاهای به جا مانده روی جاده که رفته و دیگر باز نگشته. تقدیم به پسر عزیزم سعید. لبخند عشق خدا زیباست. نی نی نازنازی بزرگ شده. یک قلب پاک از تمام معابد جهان زیباتر است.

sozdilek.blogfa.com

از خانه کودک تا کانون گرم خانواده - انتظار

http://www.sozdilek.blogfa.com/post-52.aspx

از خانه کودک تا کانون گرم خانواده. کاش من روزی بهترین ترانه زندگیم را بسرایم و تنهاباآرزوی روزی سرودن این ترانه به گور نروم. آخرین باری که با بهزیستی تماس گرفتم ظاهرا مادر سعید فعلا پی گیر قضیه نیست نمی دونم واقعا تو زندگیه این زن چی می گذره یا اصلا خودش متوجه هست داره چیکار می کنه یا نه؟ اصلا واقعا خوشبختی بچه اش براش مهمه؟ نوشته شده در شنبه بیست و هشتم خرداد ۱۳۹۰ساعت 23:19 توسط ساناز. لبخند عشق خدا زیباست. نی نی نازنازی بزرگ شده. یک قلب پاک از تمام معابد جهان زیباتر است. عشق بی حوصله (محمدجون).

sozdilek.blogfa.com

از خانه کودک تا کانون گرم خانواده

http://www.sozdilek.blogfa.com/90043.aspx

از خانه کودک تا کانون گرم خانواده. کاش من روزی بهترین ترانه زندگیم را بسرایم و تنهاباآرزوی روزی سرودن این ترانه به گور نروم. ولی من به موضوع بدبینم چون ذره ای اشتیاق درمادرش نمی بینم از دادگاه به بهزیستی دستور تحویل سعید به مادرش صادر شده ولی مادرش هنوز نامه رو پیگیری نکرده چهههههههه اشتیاقی؟ نمی دونم چرا انقدر بی خیاله مشکلی داره یا ذاتا انسان بی خیالیه اصلا قادر به درکش نیستم . ای کاش اگر هم قصد بردن سعید رو داره با عشق بیاد این حداقل چیزیه که من ازش انتظار دارم . لبخند عشق خدا زیباست. من می خوام لاغرشم.

sozdilek.blogfa.com

از خانه کودک تا کانون گرم خانواده

http://www.sozdilek.blogfa.com/90031.aspx

از خانه کودک تا کانون گرم خانواده. کاش من روزی بهترین ترانه زندگیم را بسرایم و تنهاباآرزوی روزی سرودن این ترانه به گور نروم. هر لحظه را زیستن هنر زندگی ست. از موقعی که فهمیدم مادر سعید زنگ زده خیلی به هم ریخته شدم و مرتب تو فکر فرو می رم برای سعید واقعا نگرانم ولی در نهایت به خدا که فکر می کنم آروم می گیرم . سعید دنیای قشنگی رو به من هدیه داد من رو با چیزهایی آشنا کرد که فقط باید تجربه کرد زبان از بیانش نا توانه . نوشته شده در دوشنبه دوم خرداد ۱۳۹۰ساعت 17:51 توسط ساناز. سعید در تاریخ 24/7/89 به جمع ما پی...

sozdilek.blogfa.com

از خانه کودک تا کانون گرم خانواده - مادر واقعی یا دروغی

http://www.sozdilek.blogfa.com/post-47.aspx

از خانه کودک تا کانون گرم خانواده. کاش من روزی بهترین ترانه زندگیم را بسرایم و تنهاباآرزوی روزی سرودن این ترانه به گور نروم. مادر واقعی یا دروغی. نوشته شده در شنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۰ساعت 11:23 توسط ساناز. بیایید سری به دنیای خاموش کودکان تنها بزنیم کودکانی که از پشت پنجره پرورشگاه همیشه منتظرندمنتظر بازگشت رد پاهای به جا مانده روی جاده که رفته و دیگر باز نگشته. تقدیم به پسر عزیزم سعید. لبخند عشق خدا زیباست. نی نی نازنازی بزرگ شده. یک قلب پاک از تمام معابد جهان زیباتر است. عشق بی حوصله (محمدجون).

sozdilek.blogfa.com

از خانه کودک تا کانون گرم خانواده -

http://www.sozdilek.blogfa.com/post-49.aspx

از خانه کودک تا کانون گرم خانواده. کاش من روزی بهترین ترانه زندگیم را بسرایم و تنهاباآرزوی روزی سرودن این ترانه به گور نروم. سلام این روزها همه اش تو فکرم راستش از اینکه از روی عادت چیزی رو دوست داشته باشم بیزارم همیشه دوست دارم هر چیزی رو از ته قلبم دوست داشته باشم نه از روی عادت . اما می دونید داشتم به چی فکر می کردم به اون آدمهایی که انقدر زود قضاوت کردن و منو انقدر رنجوندن روسیاهی برای اونا موند این موضوع دست خیلی هارو برام رو کرد . نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۰ساعت 23:5 توسط ساناز.

sozdilek.blogfa.com

از خانه کودک تا کانون گرم خانواده

http://www.sozdilek.blogfa.com/90063.aspx

از خانه کودک تا کانون گرم خانواده. کاش من روزی بهترین ترانه زندگیم را بسرایم و تنهاباآرزوی روزی سرودن این ترانه به گور نروم. تویه یه عروسی بودم داشتم می رقصیدم و حسابی غرق در شادی بودم که یهو دیدم در باز شد وسعید دوان دوان به طرفم اومد از دیدنش خیلی تعجب کردم اصلا باورم نمی شد سریع به طرفش رفتم و در مقابلش زانوزدم مثل همیشه و پرسیدم سعیدم کی تو رو اینجا آورد سعید مکثی کرد و گفت مادرم گفتم چه طوری سکوت کرد و به آرومی گفت مامی به پلیس نگو ها من با ترس گفتم تو فرار کردی؟ سلام به همه دوستان گلم .از اینکه...

sozdilek.blogfa.com

از خانه کودک تا کانون گرم خانواده - روز وذاع

http://www.sozdilek.blogfa.com/post-54.aspx

از خانه کودک تا کانون گرم خانواده. کاش من روزی بهترین ترانه زندگیم را بسرایم و تنهاباآرزوی روزی سرودن این ترانه به گور نروم. سلام به همه دوستان گلم .از اینکه در طول این یکسال در کنار من بودید و با نظرات و ایده های مفیدتون منو راهنمایی کردید بسیار ممنونم .این داستان هم مثل همه قصه های زندگی به آخر رسید و چشم انتظاری سعید هم پایان یافت . ماساعت ۱۰ اونجا رسیدیم تاخیر داشتیم چون برای رفتن بی میل بودیم من هیجان زده بودم تمامک خاطرات یکسال داشت از جلوی چشمهام رژه می رفت یاد اولین روز افتادم سعید چقدر تنها بود .