aytakshop.com

shahabsalari.blogfa.com

دیوان غم - باور نکردنی اما واقعی

http://www.shahabsalari.blogfa.com/post-34.aspx

باور نکردنی اما واقعی. سلام دوستان من چند وقته که شعر نگفتم شرمنده ی روی ماه همه تون هم هستم ولی خب! امروز می خوام دوستم مجتبی رو معرفی کنم که وبش تو لینکام هستش اگه دوس دارین یه داستانک واقعیه عاشقانه ی خیلی خیلی زیبا اما غمگین بخونین که داستان خود مجتباس با جی افش حنانه می تونین از تو لینکای من به وبلاگش برین و پست باور نکردنی اما واقعی رو بخونین که پیشنهاد می کنم حتما برین حتما حتما حتما. نوشته شده در دوشنبه دوم اسفند ۱۳۸۹ 15:14 توسط شهاب. جوانی که نوجوانیش پیرش کرد چون در کودکی عاشق شد .

shahabsalari.blogfa.com

دیوان غم - کاش عیسی ظهور می کرد

http://www.shahabsalari.blogfa.com/post-35.aspx

کاش عیسی ظهور می کرد. وشاید تو از عشق همیشه بی نصیب باشی. همه قرمز و بهشتی توزمینی ترین سیب باشی. این درست است که هر روز یک نفرعاشقت شود؟ و تو هر روز با دیگری در فکر فریب باشی. المپیاد نامردی برگزار شود اگر هر سال. تو می توانی درجهان رکورددار بی رقیب باشی. من نمی دانم تو از اسب چه کم داری دختر. که نمی توانی سنگین وباوقارونجیب باشی. تو مثال اسکناسی هستی که دست به دست می چرخد. برای تو سخت است تانخورده در جیب باشی. کاش عیسی غیرتی می شد ظهور می کرد اما نه. صد پسر تنها می شود اگر تو برصلیب باشی. بر و بچ خوزست...

shahabsalari.blogfa.com

دیوان غم - نیش زبان

http://www.shahabsalari.blogfa.com/post-30.aspx

یک نیش زبانت صد درد به همراه دارد. چه سمی کاین نگاه دارد؟ من که باشم که امیدم وصال توباشد آیا؟ وقتی که دو چشمت صد خاطرخواه دارد. یکی گفت که این راه که می روی به ترکستان است. یکی می گفت جاده اش چاله نه چاه دارد. دلم خوش بود به پیرمردی که میان استخاره اش گفت. به او می رسی سخت است ولی راه دارد. درخلوتم همه مرا نصیحت امیدوار می کردند. جسم بی روح حرف می زد این رازیست که خلوتگاه دارد. تیغی که یک شب روی نبضم می لرزید گفت. مرا بردار این کار تو بد است گناه دارد. همیشه راضی بودم وشکر گذار خداوند. هفته سوم بهمن ۱۳۹۰.

shahabsalari.blogfa.com

دیوان غم - سیانور!!!!!!!!!!!!!!!1

http://www.shahabsalari.blogfa.com/post-31.aspx

دخترکی که لبخند می فروخت به نگاهم مرد. اکنون خاطره می فروشد به قیمت اشکهایم. تو می دانی کجاست؟ راستی تو می دانی کجاست خانه ی دختری که سیانور بفروشد؟ خریدارم حتی اگر بهایش زندگی باشد! نوشته شده در پنجشنبه هفتم بهمن ۱۳۸۹ 11:26 توسط شهاب. جوانی که نوجوانیش پیرش کرد چون در کودکی عاشق شد . آری من عمر خود کرده ام کودکی نوجوانی و جوانیم همراه با غصه های پیرو کهنه ای بود که مرا بر آن باور داشته که چیزی از پیرها کم ندارم جز موی سپید پس ای کاش خدا هم می دانست که مردن حق من است و آرزویی جز این ندارم. بر و بچ خوزستان.

shahabsalari.blogfa.com

دیوان غم - در این شب ها که من تنهام!!!!!!

http://www.shahabsalari.blogfa.com/post-38.aspx

در این شب ها که من تنهام! دراین شب ها که من تنهام چه قدر آدم هم آغوشن. چه قدر آدم همین الان شراب بوسه می نوشن. دراین لحظه که اشک من به روی گونه هام جاریست. من آرزوی خواب دارم یکی مشتاق بیداریست. یکی آسوده می خوابه باید فردا سحرپاشه. یکی سرگرمه بایارش ودستش توی موهاشه. نمی دانم دلم دق کرده ازغم ها. وشاید عاشقی بوده گناه این من تنها. خدایا مردم ازغصه به جرم عشقی پوشالی. خدایا این عدالت نیست همه دراوج خوشحالی. نخواستم که یکی باشه کناربسترسردم. خدایا توکجایی پس می خوام پیش توبرگردم. هفته سوم خرداد ۱۳۹۱.

shahabsalari.blogfa.com

دیوان غم -

http://www.shahabsalari.blogfa.com/post-27.aspx

سلام دوستان عزیز شرمنده من این روزا نمی تونم زیاد بیام نت خط خودمم به دلایل .فروختم دوتا شعر کوتاه تقدیم به همتون. صبح ها که از خواب بیدار می شوم مزه ی تلخی را در دهانم حس می کنم شاید مزه ی غصه هاییست که شب ها برای تو می خورم خسته شده ام از خمیردندانهای بدمزه بیا و با لبخند شیرینت روحم را مسواک بزن. باکوزه ی پر از اشک چشمانم آمده ام بر بهشت زهرای گذشته ها. که بشویم مزار بوسه هایت گونه هایم را. تا شاید پاک شود خاطرات تلخ لبهای شیرینت از برزخ خیالم. نوشته شده در شنبه بیست و چهارم مهر ۱۳۸۹ 10:38 توسط شهاب.

shahabsalari.blogfa.com

دیوان غم - بگو بامن

http://www.shahabsalari.blogfa.com/post-33.aspx

بگو بامن بگو بازهم بگو بامن تو می مانی. بگو بامن غریب نیستی مرا ازخود نمی رانی. بگو امشب تو راحت کن خیالم رابگوبازهم. بگو بامن که عشقم را نمی فروشی به ارزانی. مرا اینبار نرنجانم بیا بامن مدارا کن. بگو من را تو دوست داری وعشقم را تومیزبانی. بیابنشین کنار من بیا بین غزلهایم. به من بسپار دوچشمت را وابروهای شیطانی. ببر من را رهایم کن میان وسعت قلبت. ببر من را به شهرعشق ببر امشب به مهمانی. مرا هرشب نوازش کرد ولا لا لا للایی خواند. تو باچشمت دم گوشم غزلهایی که می خوانی. نمی دانم چرا آخر شکست خوردم شکستی تو؟

shahabsalari.blogfa.com

دیوان غم - تو پرواز کن بیخیال از من وباهرکی دلت می خواد

http://www.shahabsalari.blogfa.com/post-37.aspx

تو پرواز کن بیخیال از من وباهرکی دلت می خواد. تو رو داشتن برای من یه رویا بود همین وبس. تو آزادی نمی فهمی ازکبوترهای تو قفس. برای توقفس یعنی فقط زندون ساده ها. تو زرنگی پس آزادی وهم مسیر باجاده ها. تو پرواز کن توی خوشبختی به سوی نور درمسیرباد. تو پرواز کن بیخیال از من وباهرکی دلت می خواد. می خواستم باخودم باشی اگه پرهات وبستم من. از این سردیه نگاهت از این اجبار خستم من. دیگه بیشتر نمون اینجا حالا بازه پر وبالت. در زندون به روت بازه عزیزم خوش به احوالت. حالا در اوج پروازی تو رو به هم نشون می دن. هفته چهار...

bibicity.blogfa.com

قصه ی فردا

http://bibicity.blogfa.com/1389/04

وقتی نگاهی شنوا برای سکوتت فریاد می زند. هر از گاهی از این ور و آن ور می نویسم بی آنکه دقت کنم موضوع باید یکتا باشد برای تمام متن! من دوست دارم جاری شدن کلمات را از تراوشات بر روی بلاگم به نظاره بنشینم! امروز سختی بر من چیره شده است و مرا به زانو در آوردن دعوت می کند و می گوید باور کن این روزها تو آزرده ای از همه چیز ، باید غمگین تر از افسردگی بخندی و من بر این سخن خنده آور می خندم و گریه هایم را برای دلم ذخیره نگاه می دارم و نمی گذارم کسی خبر از رسوایی نگاه پر از مهربانی قلبم داشته باشد . یک شاخه گل رز.