az-man-ta-masih.persianblog.ir

safir62.persianblog.ir

سفير

http://www.safir62.persianblog.ir/archive

عناوین مطالب وبلاگ "سفير". به شاعرانگی های غلامرضا و پسين های چغوک اباد. 1670;هارشنبه ٢٢ آذر ،۱۳۸٥. سهشنبه ۱٤ آذر ،۱۳۸٥. 1587;ه‌شنبه ۱٤ آذر ،۱۳۸٥. دوشنبه ۱۳ آذر ،۱۳۸٥. 1583;وشنبه ۱۳ آذر ،۱۳۸٥. دوشنبه ۱۳ آذر ،۱۳۸٥. 1583;وشنبه ۱۳ آذر ،۱۳۸٥. دوشنبه ۱۳ آذر ،۱۳۸٥. 1583;وشنبه ۱۳ آذر ،۱۳۸٥. یکشنبه ۱٢ آذر ،۱۳۸٥. 1740;کشنبه ۱٢ آذر ،۱۳۸٥. تقديم به جانبازان هشت سال دفاع مقدس. 1740;کشنبه ۱٢ آذر ،۱۳۸٥. یکشنبه ۱٢ آذر ،۱۳۸٥. شنبه ۱۱ آذر ،۱۳۸٥. شنبه ۱۱ آذر ،۱۳۸٥. پروفایل مدیر : alireza. سهشنبه ۱٤ آذر ،۱۳۸٥.

safir62.persianblog.ir

سفير

http://safir62.persianblog.ir/post/3

ساعت ۳:۱٠ ‎ب.ظ روز یکشنبه ۱٢ آذر ،۱۳۸٥. همین دو هفته پیش نامه ات به دست من رسید. تمام گرد جاده از غبار راه میچکید. نوشته بوده ای دلم برایتان تنگ شده. نوشته بوده ای بیا شما که تازه امدید. هنوزدره بوی گرگهای تشنه میدهد. به رنگ میش هم خدا دو چشم باز افرید. مصیبتی که رنگ و حال کوچه مان گرفته باز. سیاه می شود لباسهای پاره پاره و سپید. ببین هنوز هم غروب بال بال می زند. پرنده روی شانه های افتاب می پرید. عزیزمن کجای این خرابه ها نشته ای. بیا بریز روی این غزل ترانه ام اسید. پروفایل مدیر : alireza.

safir62.persianblog.ir

سفير

http://safir62.persianblog.ir/post/7

ساعت ۱٠:٠٥ ‎ق.ظ روز دوشنبه ۱۳ آذر ،۱۳۸٥. میروم دهکده در دهکده) ناقوس بدست. در پی قاصدکی گم شده افسوس بدست. میروم تا ته شبهای مه الود زمین. پابه پای دل ماتم زده فانوس بدست. چون شبه در دل آواره ترین کوچه ی عشق. نیمه شب می گذرم طالع منحوس بدست. جاده ام شو که در آغاز کسی حیرانم. همسفر با شب بی گردنه کابوس بدست. با سحر دست فشردم که به خورشید رسم. مثل هفتاد دو آتش زده ققنوس بدست. پروفایل مدیر : alireza. به شاعرانگی های غلامرضا و پسين های چغوک اباد. سهشنبه ۱٤ آذر ،۱۳۸٥. دوشنبه ۱۳ آذر ،۱۳۸٥. دوشنبه ۱۳ آذر ،۱۳۸٥.

safir62.persianblog.ir

سفير

http://safir62.persianblog.ir/post/8

ساعت ۱٠:۱۸ ‎ق.ظ روز دوشنبه ۱۳ آذر ،۱۳۸٥. ببین که در ته چشمم غروب می سوزد. در این سکوت پراز غم جنوب می سوزد. هزار مرتبه گر آمدی تو در باران. بگو کلاغ مهاجر چه خوب می سوزد. و شاپرک که خدایش در این حوالی بود. کنار پنجره با چار چوب می سوزد. هوای سرد زمستان و جنگلی خاموش. هبوط مزرعه با دار کوب می سوزد. جواب این همه پرسش مگر سکوتی چند. نگاه مرد غزل مثل چوب می سوزد. پروفایل مدیر : alireza. به شاعرانگی های غلامرضا و پسين های چغوک اباد. سهشنبه ۱٤ آذر ،۱۳۸٥. دوشنبه ۱۳ آذر ،۱۳۸٥. دوشنبه ۱۳ آذر ،۱۳۸٥.

safir62.persianblog.ir

به شاعرانگی های غلامرضا و پسين های چغوک اباد - سفير

http://safir62.persianblog.ir/post/10

به شاعرانگی های غلامرضا و پسين های چغوک اباد. ساعت ۱٢:٤٢ ‎ب.ظ روز چهارشنبه ٢٢ آذر ،۱۳۸٥. بیا خرما پزان وحشی خرداد در چشمت. شکوه مبهم اسطوره های ماد در چشمت. نفس تا می کشی پر می شود حجم غزلها از. پسینهای دل انگیز پراز شوباد در چشمت. غزل لبریز از عطر کرشکو های امسالی. غزل را می چکانم هر چه بادا باد درچشمت. تومی ایی لبت اکنده از لبخند ونارنگی. تومی خندی ومی رقصد چغوک اباد درچشمت. پروفایل مدیر : alireza. به شاعرانگی های غلامرضا و پسين های چغوک اباد. سهشنبه ۱٤ آذر ،۱۳۸٥. دوشنبه ۱۳ آذر ،۱۳۸٥. شنبه ۱۱ آذر ،۱۳۸٥.

safir62.persianblog.ir

سفير

http://safir62.persianblog.ir/post/2

ساعت ۱٠:٤٤ ‎ب.ظ روز شنبه ۱۱ آذر ،۱۳۸٥. نشسته روی قامتم نگاه زرد دختری. به فصل کوچ میرسد پرنده با مسافری. ودختری که دائما لبش ستاره میزند. همان که گیسهای او فتاده روی روسری. به خاطرات کوچه ها توجهی نمی کند. تمام عشق وشور را گرفته شوخ و سرسری. دلش همیشه بغض مرده ای به دوش می کشد. دوباره گیر و دار لحضه های خوب و بهتری. خداکند بهانه اش همین غزل شود وبس. چراکه تازه میرسد به شعرهای دفتری. پروفایل مدیر : alireza. به شاعرانگی های غلامرضا و پسين های چغوک اباد. سهشنبه ۱٤ آذر ،۱۳۸٥. دوشنبه ۱۳ آذر ،۱۳۸٥.

safir62.persianblog.ir

سفير

http://safir62.persianblog.ir/post/9

ساعت ۱٠:٥٩ ‎ق.ظ روز سه‌شنبه ۱٤ آذر ،۱۳۸٥. بیا برنو بدست ایل زخمی ی محمد خان. غبارآلوده و وحشی پر از طوفان و دشتستان. زنان ایلیاتی ازهمان آغاز فهمیدن. که مردای دلیری بوده اینجا در بلوچستان. و من هر شب که از تنها شدنهای تو می ترسم. تو ای ریگی ترین مرد شبهای بم و کرمان. تمام شهر زابل را به دنبال تو می گشتم. تو اکنون رفته ای شاید فراز از مرز پاکستان. نمی دانم چرا از ذهن مردم پاک می گردد. بدنهایی که می چرخد میان دست این مردان. بادی که هر شب میوزد بر دامن این خارها. بر شانه هایش می برد نوری به سوی غارها.

safir62.persianblog.ir

سفير

http://safir62.persianblog.ir/post/1

ساعت ٩:٠۸ ‎ب.ظ روز شنبه ۱۱ آذر ،۱۳۸٥. مثل دریائی پر از چلچله و الماسها. جنگلی انبوه گلهای پری و یاسها. میچکد از کنج لبهای تو بانو خنده ی. آلبالوها و ناز و غمزه ی گیلاسها. هر شب از کنج پسینهای پر از گندم و جو. بادهائی میوزد بر گاوها و داسها. بی تو اینجا من پر از اندوه و دردم نازنین. بی تو زخمی میشود هر لحظه این احساسها. پروفایل مدیر : alireza. به شاعرانگی های غلامرضا و پسين های چغوک اباد. سهشنبه ۱٤ آذر ،۱۳۸٥. دوشنبه ۱۳ آذر ،۱۳۸٥. دوشنبه ۱۳ آذر ،۱۳۸٥. دوشنبه ۱۳ آذر ،۱۳۸٥. یکشنبه ۱٢ آذر ،۱۳۸٥.

safir62.persianblog.ir

سفير

http://safir62.persianblog.ir/post/5

ساعت ۱٠:۳٢ ‎ب.ظ روز یکشنبه ۱٢ آذر ،۱۳۸٥. درلبان دختری لبخند می زند. در ازدهام سوزن وکبریت. وقتی که خشک می شود. در رگان سبز پوش. چهار راهی پر از جوهر و رنگ؟ تو را هوار کشم. در دفتری از زغال. فریاد خونی ی باد. که بین حصار . و چندین سیم خار دار. افتاده است بر دوش آفتاب. بوی غروب می دهد . از این همه جنازه ای. هر عصر در بغل می گیرد. و دفن می کند؟ واز ان خانه خشتی. قاب عکسی پیر بر شانه ی دیوار. در لای بوته ها. و تیغه های علف. که هی می خندد ومی رقصد. با انکه زمین هنور می لرزد. تقدیم به جانباختگان پنجم دیماه ۱۳۸۲.