azadeh1364.blogfa.com

endemaram.blogfa.com

منجلاب معرفت

http://www.endemaram.blogfa.com/8709.aspx

و این آغاز انسان بود. از بهشت که بیرون آمد، دارایی اش فقط یک سیب بود. سیبی که به وسوسه آن را چیده بود.و مکافات این وسوسه هبوط بود. فرشته ها گفتند: تو بی بهشت می میری،زمین جای تو نیست.زمین همه ظلم است و فساد. انسان گفت: اما من به خودم ظلم کرده ام،زمین تاوان ظلم من است.اگر خدا چنین می خواهد،پس زمین از بهشت بهتر است. خدا گفت:برو و بدان جاده ای که تو را دوباره به بهشت می رساند از زمین می گذرد. زمینی آکنده از شر و خیر، آکنده از حق و از باطل، از خطا و از صواب واگر. خیر و حق و صواب پیروز شد تو بازخواهی گشت وگرنه.

endemaram.blogfa.com

منجلاب معرفت - نمی دونم...چی بگم...

http://www.endemaram.blogfa.com/post-43.aspx

نمی دونم.چی بگم. زندگی کاشکی به ما امون می داد. گوشه ی چشمی به ما نشون می داد. یه کتاب حرف تو دلم داشتم اگر. خدا یک ذره به من زبون می داد. نمی دونم.نمی دونم.چی بگم. چی بگم.از کی بگم. با کی بگم. می دونم درهای من همیشه بسته می مونه. خستگی ها برای پاهای خسته می مونه. می دونم تو سینه ها تاجرا سنگر می گیرند. چهره ی عشق همه جا پیر و شکسته می مونه. نمی دونم.نمی دونم.چی بگم. چی بگم.از کی بگم. با کی بگم. زمونه خاطره های ما رو از ما می گیره پس نمی ده. کلید خونه ی خوشبختی رو برداشته به هیچکس نمی ده.

endemaram.blogfa.com

منجلاب معرفت - روزهایی هست که ...

http://www.endemaram.blogfa.com/post-44.aspx

روزهایی هست که . روزهایی هست که دلت پرنده می خواهد.که بیایدو نرم بر شانه ات بنشیند و آرام بخوابد. تو روز را بخواه . پرنده حتما می آید و نرم بر شانه ات می نشیند و آرام می خوابد. تو فقط روز را بخواه. نوشته شده در جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت 19:38 توسط مرجان. خوابی دیدم که ای کاش تعبیرش تو باشی. چپ دست، نه چپ دست! خسته از تاريكي دنيا.

endemaram.blogfa.com

منجلاب معرفت - خدایا تو قلب مرا می خری؟

http://www.endemaram.blogfa.com/post-39.aspx

خدایا تو قلب مرا می خری؟ دلم را سپردم به بنگاه دنیا. وهی آگهی دادم اینجا و آنجا. وهر روز برای دلم مشتری آمد و رفت. وهی این و آن سرسری آمد و رفت. ولی هیچ کس واقعا اتاق دلم را تماشا نکرد. کسی قفل قلب مرا وا نکرد. یکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است. یکی گفت: چه دیوارهایش سیاه است! یکی گفت: چرا نور اینجا کم است. و آن دیگری گفت: انگار هر آجرش. فقط از غم و غصه و ماتم است! ورفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری. و من تازه آن وقت گفتم:. خدایا تو قلب مرا می خری؟ خدا آمد و توی قلبم نشست. و من روی آن در نوشتم:.

endemaram.blogfa.com

منجلاب معرفت - به كه بايد دل بست ؟

http://www.endemaram.blogfa.com/post-46.aspx

به كه بايد دل بست؟ سينه ها جاي محبت، همه از كينه پر است . هيچكس نيست كه فرياد پر از مهر تو را. نيست يكتن كه در اين راه غم آلوده عمر. قدمي، راه محبت پويد. خط پيشاني هر جمع، خط تنهائيست. همه گلچين گل امروزند. در نگاه من و تو حسرت بيفردائيست . به كه بايد دل بست؟ به كه شايد دل بست؟ نقش هر خنده كه بر روي لبي ميشكفد. در نگاهي كه تو را وسوسه عشق دهد. زير لب زمزمه شادي مردم برخاست. هر كجا مرد توانائي بر خاك نشست. پرچم فتح بر افرازد در خاطر خلق. هر زمان بر رخ تو هاله زند گرد شكست. به كه بايد دل بست؟ سخني كز سر راز.

endemaram.blogfa.com

منجلاب معرفت

http://www.endemaram.blogfa.com/8705.aspx

خدایا تو قلب مرا می خری؟ دلم را سپردم به بنگاه دنیا. وهی آگهی دادم اینجا و آنجا. وهر روز برای دلم مشتری آمد و رفت. وهی این و آن سرسری آمد و رفت. ولی هیچ کس واقعا اتاق دلم را تماشا نکرد. کسی قفل قلب مرا وا نکرد. یکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است. یکی گفت: چه دیوارهایش سیاه است! یکی گفت: چرا نور اینجا کم است. و آن دیگری گفت: انگار هر آجرش. فقط از غم و غصه و ماتم است! ورفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری. و من تازه آن وقت گفتم:. خدایا تو قلب مرا می خری؟ خدا آمد و توی قلبم نشست. و من روی آن در نوشتم:.

endemaram.blogfa.com

منجلاب معرفت

http://www.endemaram.blogfa.com/8712.aspx

بهار که بیاید رفته ام. قصه را که میدانی؟ قصه ی مرغان و کوه قاف را،قصه ی رفتن وآن هفت وادی صعب را،. قصه ی سیمرغ و آینه را؟ قصه نیست.حکایت تقدیر است که برپیشانی ام نوشته اند.هزار سال است که تقدیر را تأخیر می کنم. اما چه کنم با هدهد، هدهدی که از عهد سلیمان تا امروز هر بامداد صدایم می زند و من همان گنجشک. کوچک عذرخواهم که هر روز بهانه ای می آورد، بهانه های کوچک بی مقدار. تنم نازک است و بال هایم نحیف.من از راه سخت و سنگ و سنگلاخ می ترسم. من از گم شدن، من از تشنگی، من از تاریک و دور واهمه دارم. خوابی دیدم که ا...

endemaram.blogfa.com

منجلاب معرفت

http://www.endemaram.blogfa.com/8907.aspx

به شيطان گفتم: لعنت بر شيطان! لبخند زد. پرسيدم: چرا مي خندي؟ پاسخ داد: از حماقت تو خنده ام مي گيرد پرسيدم: مگر چه کرده ام؟ گفت: مرا لعنت مي کني در حالي که هيچ بدي در حق تو نکرده ام با تعجب پرسيدم: پس چرا زمين مي خورم؟ جواب داد: نفس تو مانند اسبي است که آن را رام نکرده اي. نفس تو هنوز وحشي است تو را زمين مي زند. پرسيدم: پس تو چه کاره اي؟ هر وقت سواري آموختي، براي رم دادن اسب تو خواهم آمد فعلا برو سواري بياموز! نوشته شده در جمعه دوم مهر 1389ساعت 0:52 توسط مرجان. خوابی دیدم که ای کاش تعبیرش تو باشی.

endemaram.blogfa.com

منجلاب معرفت

http://www.endemaram.blogfa.com/9002.aspx

به كه بايد دل بست؟ سينه ها جاي محبت، همه از كينه پر است . هيچكس نيست كه فرياد پر از مهر تو را. نيست يكتن كه در اين راه غم آلوده عمر. قدمي، راه محبت پويد. خط پيشاني هر جمع، خط تنهائيست. همه گلچين گل امروزند. در نگاه من و تو حسرت بيفردائيست . به كه بايد دل بست؟ به كه شايد دل بست؟ نقش هر خنده كه بر روي لبي ميشكفد. در نگاهي كه تو را وسوسه عشق دهد. زير لب زمزمه شادي مردم برخاست. هر كجا مرد توانائي بر خاك نشست. پرچم فتح بر افرازد در خاطر خلق. هر زمان بر رخ تو هاله زند گرد شكست. به كه بايد دل بست؟ سخني كز سر راز.