baharoone-23.blogfa.com

asemooni25.blogfa.com

لطافت بارانی

http://www.asemooni25.blogfa.com/1392/10

اینجا پر از کیک و شیرینی و جشن عقد و تولده. ما رو نمی بیبین، خوشین؟ اوهاوه.چقدر اینجا رو گرد و خاک گرفته. خبحالا بریم سراغ اتفاقای این ماه. امتحانام تا الان که خدارو شکر خوب بود و بخیرگذشت.حالا ببینیم بقیه اش چی میشه. روز22مقدمات نفت و23انتقال حرارت (1) و24فیزیک (2) داشتم که واسه مقدمات اینقدر حالم از شب قبلش بد بود که تا خود صبح،خواب امتحان وکنکور میدیدم. بعدشم که موقع صبحونه از استرس زیاد اصلاغذا ازگلوم پایین نمی رفت. ولی خدا رو شکرامتحانم رو خیلی خوب دادم. واسه همین احساس غریبی نکردیم. من یه تونیک...

asemooni25.blogfa.com

لطافت بارانی

http://www.asemooni25.blogfa.com/1393/07

یه سفری که مدت ها منتظرش بودم. خبطبق معمول از پنجم مهر رفتم دانشگاه که به غیر از بچه های ورودی خودمون هیییییییییچ کس دیگه ای نیومده بودن. فکر کنم این سال اولی ها از همین الان فهمیدن دانشجو شدن یعنی چی و کی باید بیان ووووو.حالا ما خیر سرمون سال آخر هستیم عین بچه کلاس اولی همون اول کار رفتیم دانشگاه. استادامون هم لطف فرمودن و زودتر از ما خودشون رو رسوندن و شروع کردن به درس دادن. منظورم اینه که چون شوهرش همشهری منه و خودش اهل بابل، پس الان دیگه عروسمون شده). مسئولیت پخشش با من بود.خب چیه مگه.دوست دا...واااا...

asemooni25.blogfa.com

لطافت بارانی - یه سفری که مدت ها منتظرش بودم...

http://www.asemooni25.blogfa.com/post/57

یه سفری که مدت ها منتظرش بودم. خبطبق معمول از پنجم مهر رفتم دانشگاه که به غیر از بچه های ورودی خودمون هیییییییییچ کس دیگه ای نیومده بودن. فکر کنم این سال اولی ها از همین الان فهمیدن دانشجو شدن یعنی چی و کی باید بیان ووووو.حالا ما خیر سرمون سال آخر هستیم عین بچه کلاس اولی همون اول کار رفتیم دانشگاه. استادامون هم لطف فرمودن و زودتر از ما خودشون رو رسوندن و شروع کردن به درس دادن. منظورم اینه که چون شوهرش همشهری منه و خودش اهل بابل، پس الان دیگه عروسمون شده). مسئولیت پخشش با من بود.خب چیه مگه.دوست دا...واااا...

asemooni25.blogfa.com

لطافت بارانی

http://www.asemooni25.blogfa.com/1393/11

دکتر زبون نفهم یا.بیخیال؟ دیدین چقدر زود اومدم؟ دکتره هم اومد مثلا عذرخواهی وکارهمکاراش رو توجیه کنه که سرمون شلوغه و از این حرفا که دیدم با اینکه می تونم یکی یکی جواب توجیه های مسخرش رو بدم. ولی حوصله جر و بحث و کل کل رو ندارم و با داروی خودم که درستش رو بهم داد(البته بازهم نه ازهمون مارکی که می خواستم)از داروخونه اومدم بیرون.یعنی من دلم می خواست از دست این توجیه های مسخره وبی در وپیکرش ،همون چهار تاخال شیوید رو سرش رو بکنم. تا اینکه اعلام کردن اونایی که دوست دارن میتونن برگه هاشون رو تحویل بدن، ما هم ا...

asemooni25.blogfa.com

لطافت بارانی - بازگشت پرستوها...

http://www.asemooni25.blogfa.com/post/65

خباینم از آخر سفرنامه ام:. و اونم باهاش بد صحبت میکنه و دختره هم ناراحت میشه و میره تو ماشین. هرکی هم باهاش صحبت میکنه نمیره واسه شام که دیگه آقای عمران همه رو از ماشین پیاده میکنه بعده اینکه باهاش حرف میزنه قانعش میکنه که بره و شام بخوره. بنده خدا آقای عمران تو کل سفر واسمون عین پدر بود حسااااابی هوامون رو داشت.مخصوصا موقع این شام که قشنگ داشت سرویس میداد به بچه ها. وقتی برگشتیم تو اتوبوس دیگه خواب بچه ها پریده بود و داشتیم با هم حرف میزدیم. و لیلا خیلی کمکشون کرد. دیگه منم به شوخی بهش گفتم که الان ...

asemooni25.blogfa.com

لطافت بارانی

http://www.asemooni25.blogfa.com/1393/10

من اومدمممممممممم. اوه.اوه.چقدراینجا روخاک گرفته،فکرکنم باید یه خونه تکونی اساااااااااااااسی انجام بدم. دستامم بالا.خب آخه این ترم اینقدرررررر سرم شلوغ بود که واقعا نمی تونستم بیام. ولی قول میدم که دیگه تکرار نشه. و خوشحالی کرد که نگو. چند روز قبل هم امتحان پیش رفت تحصیلی داشتن که بهار اونجا اول شد و مدرسه بهش از این پاک کن هایی که سر مداد می ذارن داد. دیروز تولد مامان جونی بود و واسش کیک. و ژله پختیم ویه جشن کوچولو گرفتیم البته بدون کادو. به این میگن یه مقابله به مثل جانانه. دل نوشت:خدای مهربونم.مید...

asemooni25.blogfa.com

لطافت بارانی - من برگشتم....

http://www.asemooni25.blogfa.com/post/60

من اومدمممممممممم. اوه.اوه.چقدراینجا روخاک گرفته،فکرکنم باید یه خونه تکونی اساااااااااااااسی انجام بدم. دستامم بالا.خب آخه این ترم اینقدرررررر سرم شلوغ بود که واقعا نمی تونستم بیام. ولی قول میدم که دیگه تکرار نشه. و خوشحالی کرد که نگو. چند روز قبل هم امتحان پیش رفت تحصیلی داشتن که بهار اونجا اول شد و مدرسه بهش از این پاک کن هایی که سر مداد می ذارن داد. دیروز تولد مامان جونی بود و واسش کیک. و ژله پختیم ویه جشن کوچولو گرفتیم البته بدون کادو. به این میگن یه مقابله به مثل جانانه. دل نوشت:خدای مهربونم.مید...

asemooni25.blogfa.com

لطافت بارانی - خداحافظ تابستووون...

http://www.asemooni25.blogfa.com/post/56

دیدین چقدر زود اومدم. بزنم به تخته که یه وقت چشم نخورم. حال میکنین با این عنوان هایی که میذارم. سر و ته کل تابستون رو تو دو تا پست هم آوردم. دست فرمونش که خیلی خوبه ولی اینقدر باحال بود وکلی مسخره بازی در می آوردیم. جاتون خالی.کلی بازی کردیم. و ناهار خوردیم و رفتیم والیبال بازی کنیم. دیگه اونجا که اوج خنده و شوخی و مسخره بازی بود یعنی تیم مقابلمون با هر خم و راستی که میشد وسرویسی که میزد حالا چه اوت میرفت یا نه، واسه خودش یه امتیاز میگرفت. چند روز بعدش عروسی ساره،دخترعموی بابام بود و قرارشد که ما و عمو و...

asemooni25.blogfa.com

لطافت بارانی - دکتر زبون نفهم یا....بیخیال؟....

http://www.asemooni25.blogfa.com/post/61

دکتر زبون نفهم یا.بیخیال؟ دیدین چقدر زود اومدم؟ دکتره هم اومد مثلا عذرخواهی وکارهمکاراش رو توجیه کنه که سرمون شلوغه و از این حرفا که دیدم با اینکه می تونم یکی یکی جواب توجیه های مسخرش رو بدم. ولی حوصله جر و بحث و کل کل رو ندارم و با داروی خودم که درستش رو بهم داد(البته بازهم نه ازهمون مارکی که می خواستم)از داروخونه اومدم بیرون.یعنی من دلم می خواست از دست این توجیه های مسخره وبی در وپیکرش ،همون چهار تاخال شیوید رو سرش رو بکنم. تا اینکه اعلام کردن اونایی که دوست دارن میتونن برگه هاشون رو تحویل بدن، ما هم ا...