sajadjadidsaz.blogspot.com
داستان شب: دو دختر
http://sajadjadidsaz.blogspot.com/2010/09/blog-post_28.html
ه.ش. ۱۳۸۹ مهر ۶, سهشنبه. به مناسبت هفته دفاع مقدس، این داستان رو می زارم. پیشنهاد می کنم که چند بار بخونیدش. دو نفر بودند. دو تا دختر که توی حوض خالی میدان شهید مطهری سنگر گرفته بودند. دور و برشان پر از نیرو بود اما نه خودی. هیچ کاری نمی شد برایشان کرد. خرمشهر تقریبا افتاده بود دست عراقی ها. حلقه محاصره میدان مطهری تنگ تر می شد. رفتیم پشت بام یک ساختمان. عراقی ها دیگر شلیک نمی کردند. می خواستند بگیرندشان، زنده. دیگر رسیده بودند به میدان که دو تا صدا آمد. با رایانامه ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید!
sajadjadidsaz.blogspot.com
داستان شب: کارزار
http://sajadjadidsaz.blogspot.com/2010/09/blog-post.html
ه.ش. ۱۳۸۹ شهریور ۱۷, چهارشنبه. میدان نبرد بود. جنگ بالا گرفته بود. عجب میخوارگی، با خود شدن . بی خود شدن بود. تیرها موزون و رقص کنان بودند. دشمنان فرو می ریختند. زنان همدوش مردان می جنگیدند. لا حول و لا قوت الّا بالله. یکیشان عاشق تر بود. بی صبر تر بود. عجب روحیه ای داری، زن! تا آنکه به زمین افتاد. شکوه لبخندش، مستانه بود. خودش می خواهد برود. می خواستم امشب یه داستان خنده دار بزارم . اما نشد. شما را به صبر خدا، به حکمتش، قسم می دم که دعا کنید. با رایانامه ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! بیداری (نه ...
sajadjadidsaz.blogspot.com
داستان شب: بلبل و باز
http://sajadjadidsaz.blogspot.com/2010/08/blog-post_21.html
ه.ش. ۱۳۸۹ مرداد ۳۰, شنبه. این دفعه یک شعر از نظامی، از کتاب مخزن الاسرار، قرار میدم. در چمن باغ چو گلبن شفکت. بلبل با باز در آمد بگفت. کز همه مرغان توِ خاموش سار. گوی چرا برده آخر بیار. تا توِ لب بسته گشادی نفس. یک سخن نغز نگفتی بکس. منزل تو دستگه سنجری. طعمه تو سینه کبگ دری. من که بِیک چشم زد از کان غیب. صد گهر نغز برآرم ز جیب. طعمه من کرم شکاری چراست؟ خانه من بر سر خاری چراست؟ باز بدو گفت همه گوش باش. خامشیم بنگر و خاموش باش. من که شدم کارشناس اندکی. صد کنم و باز نگویم یکی. رو که تویی شیفته روزگار.
sajadjadidsaz.blogspot.com
داستان شب: کلی داستان
http://sajadjadidsaz.blogspot.com/2010/08/blog-post_22.html
ه.ش. ۱۳۸۹ مرداد ۳۱, یکشنبه. این عکس رو آقای علائدینی برای بنده ارسال کردن، از اون چیزهایی که نوشتن هزار تا معنی برداشت میشه، هزار تا داستان. این بار شما داستان بسرایید. یک نکته ای هم بگم:. در این وبلاگ کامنت ها، درسته که در حاشیه هستند ولی بسیار مهم شده اند. بسیاری از حرف ها در نظرات گفته می شوند. پیشنهاد می شود که کامنت های گذشته را دنبال نمایید. با رایانامه ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! 8207;در Twitter به اشتراک بگذارید. 8207;در Facebook به اشتراک بگذارید. 8207;اشتراکگذاری در Pinterest. ۳۱ مرد...
bidari8766.blogspot.com
بیداری: August 2010
http://bidari8766.blogspot.com/2010_08_01_archive.html
خداوند، کسی را که جوانی خود را در فرمانبرداری و طاعت خداوند بگذراند، دوست میدارد.حضرت محمد(ص). ه.ش. ۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه. روزهایی که در بیمارستان گذراندیم…. این پست حاوی خاطرات 4 روز پر ماجراست و طبیعتا طولانی خواهد بود. برای دوره ی کارآموزی امداد باید می رفتیم بیمارستان. از این که قرار بود برای چند روز هم که شده حس پرستاری و فعالیت در بیمارستان رو تجربه کنم خیلی خوشحال و بی تاب بودم…. همگی لباس های فرم پوشیده منتظر مسئولمون بودیم تا بیاد و مشخص کنه که باید به کدوم بخش بریم. رو مختصراً بیان می کنم.
bidari8766.blogspot.com
بیداری: December 2010
http://bidari8766.blogspot.com/2010_12_01_archive.html
خداوند، کسی را که جوانی خود را در فرمانبرداری و طاعت خداوند بگذراند، دوست میدارد.حضرت محمد(ص). ه.ش. ۱۳۸۹ آذر ۲۳, سهشنبه. خيلي گشتم اما هيچ عكسي هچ تصويري نتونست حال و هواي اين روزامو به تصوير بكشه. تو اين ايام محرم خيلي ياد فكه ميكنم. اين روزا خيلي دعا كنيد. خيلي. با رایانامه ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! 8207;در Twitter به اشتراک بگذارید. 8207;در Facebook به اشتراک بگذارید. 8207;اشتراکگذاری در Pinterest. برچسبها: محرم.كربلا.فكه.دل گرفته. پستهای قدیمیتر. اشتراک در: پستها (Atom). تا اوج* * *.
bidari8766.blogspot.com
بیداری: محرم...
http://bidari8766.blogspot.com/2010/12/محرم.html
خداوند، کسی را که جوانی خود را در فرمانبرداری و طاعت خداوند بگذراند، دوست میدارد.حضرت محمد(ص). ه.ش. ۱۳۸۹ آذر ۲۳, سهشنبه. خيلي گشتم اما هيچ عكسي هچ تصويري نتونست حال و هواي اين روزامو به تصوير بكشه. تو اين ايام محرم خيلي ياد فكه ميكنم. اين روزا خيلي دعا كنيد. خيلي. با رایانامه ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! 8207;در Twitter به اشتراک بگذارید. 8207;در Facebook به اشتراک بگذارید. 8207;اشتراکگذاری در Pinterest. برچسبها: محرم.كربلا.فكه.دل گرفته. ۲۳ آذر ۱۳۸۹ ه.ش.، ساعت ۱۹:۴۶. محتاجیم به دعا ای دوست.
sajadjadidsaz.blogspot.com
داستان شب: August 2010
http://sajadjadidsaz.blogspot.com/2010_08_01_archive.html
ه.ش. ۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه. یکی بود، یکی نبود که بود ولی . بهش گفتم: چایی می خوری؟ گفتم: چایی . چایی می خوری؟ گفت: هان . نه نمی خورم! گفتم: چیزی شده؟ قرار گذاشته بودم این دفعه از زیر زبونش بکشم بیرون. گفت: نه . م. صدای زنگ در بلند شد. بلند شدم برم ببینم کیه. باز هم طبق معمول. دیگه داشتم به خودم شک می کردم. شاید واقعا دیوونه شدم. چشم هامو بستم، یه نفس عمیق کشیدم، دوباره باز کردم. با صدای بریده بریده گفتم: س.سلام. بف. بف. بفرمایید. گفت: سلام. چراغ های حیاط روشن شدن. من می تونم برم؟ گفتم: م. مگه . بعد از چند...