daniasemooni.blogfa.com

4baharo-1paeez.blogfa.com

چهار بهار و یک پائیز

http://www.4baharo-1paeez.blogfa.com/8807.aspx

چهار بهار و یک پائیز. نوشتههای من در بارهی چهارقلوهایم. داستان عبرت آموز مامان ستاره. زهره وستاره دو خواهر از جنس دوقلوهای غیر تشابه بودند. زهره نسبت به ستاره وفادارتر و مهربان تر بود. زهره خواهری بود که همیشه کیف ستاره بر کولش سنگینی می کرد. وچتری می شد بر بالای سر ستاره تا اون نه بارونی شه نه آفتابی. چند روزی به امتحان عربی آنها مانده بود. ستاره امتحان شفایی را خراب کرده. و در جستجوی راهی برای جبران آن در امتحان کتبی بود. ستاره با چرب زبانی خاص خودش زهره را که زرنگتر از خودش بود متقاعد کرد. هیچ میدونید...

4baharo-1paeez.blogfa.com

چهار بهار و یک پائیز

http://www.4baharo-1paeez.blogfa.com/8709.aspx

چهار بهار و یک پائیز. نوشتههای من در بارهی چهارقلوهایم. در پناه لطف یزدان. در دل فصل زمستان. کلبه ایی از برف بسازم. چوب و آهن در درونش کار نزارم. گر فرو آید سر من. بر سرم پایین نیاید. نوشته شده در شنبه ۱۳۸۷/۰۹/۳۰ساعت 0:9 توسط ستاره. گر بدیدی دل تو بسته شده. سردو دل خسته شده. از دل وجان مایع بگذار. پس در آن دم. ارتشی را استوار کن. جنبشی را تو به پا کن. شاید این جنبش و ارتش. دست به دست هم کنند باز. این در بسته دل را. نوشته شده در جمعه ۱۳۸۷/۰۹/۱۵ساعت 18:53 توسط ستاره. چند روزی میشه که مامان بزرگمون رو ندیدیم.

4baharo-1paeez.blogfa.com

چهار بهار و یک پائیز - چرا خدا چرا چرا

http://www.4baharo-1paeez.blogfa.com/post-50.aspx

چهار بهار و یک پائیز. نوشتههای من در بارهی چهارقلوهایم. چرا خدا چرا چرا. زمستون .همش درس . همش مدرسه. امتحان هاشون چی میشه. اصلا نمیدونم چرا زمستون روزهاش این همه کوتاه و شبهاش این همه بلند. تابستون.همش چه کنم چه کنمه. بچه ها بیکار میشن شروع میکنن به اذیت کردن. خوب باید سرشون رو گرم کرد. حمید رضا و محمد رضا رو میبرم کلاس زبان و تکنو. صنم رو میبرم کلاس زبان به گیتار هم علاقه داره. سوگند رو میبرم کلاس زبان به نقاشی هم علاقه داره. خوب منم میشم سرویسشون. راستی خدا تو میدونی چرا بنده هات همیشه چرا چرا میکنند؟

aghashahrad.blogfa.com

پادشاه جوانمرد ما

http://aghashahrad.blogfa.com/8807.aspx

خاطرات شهراد از اولین روز رفتن به مهد. عادت آفت زندگی هست. تا به حال توی زندگی تصمیمات بزرگ زیاد گرفتم و همیشه هم فکر می کردم این آخری دیگه از همه بزرگ تر هست. اما باید اعتراف کنم که این بار علاوه بر بزرگترین بلکه سخت ترین تصمیم رو هم گرفتم . بله بالاخره مهد شهراد رو عوض کردم و اون مهد رو با تمام خاطرات بد. و البته به ندرت خوبش ترک کردیم. به اصلاح وضعیت دلایلی بودن که باعث شدن ما ادامه بدیم و ادامه بدیم و امروز به اینجا برسیم. اما باید اعتراف کنم که عادت آفت زندگی هست! بعلت تغییر مکان خوب خیلی از بچه هاش...

aghashahrad.blogfa.com

پادشاه جوانمرد ما -

http://aghashahrad.blogfa.com/post-121.aspx

خاطرات شهراد از اولین روز رفتن به مهد. به همگی شما دوستای خوبم - دلم برای همتون تنگ تنگ شده بود. می دونم که خیلی دیره ولی سال نو مبارک . امیدوارم که سالی پربرکت برای همه شما باشه. از ماه آذر گذشته تا همین امروز خیلی خیلی گرفتار بودم و هستم. خدا رو شکر مشکل خاصی نبود فقط تغییر محل کارم باعث ۱۰۰ برابر شدن حجم کارم شده و خلاصه بدجور گرفتارم کرده. از پسرم بگم که حسابی بزرگ شده هم از نظر جسمی و هم از نظر عقلی. خوب حرف می زنه و جملاتی می گه که گاهی متعجبم می کنه. به یاد همتون هستم. شهراد یعنی پادشاه جوانمرد&#4...

aghashahrad.blogfa.com

پادشاه جوانمرد ما

http://aghashahrad.blogfa.com/8809.aspx

خاطرات شهراد از اولین روز رفتن به مهد. خيال نكنيد ما نيستيم ها. نه هستيم و به قول شهراد پي سر خوبي هم هستم - به من مي گه تو پسر خوبي هستي! ولي خيلي سرم شلوغه! مي يام با دستي پر. تا اونوقت دلم براي همتون اين قدر مي شه : . نوشته شده در دوشنبه ۹ آذر۱۳۸۸ساعت 9:21 توسط مامان شهراد. خدا شهراد رو 17/2/1386 که روز آفتابی و قشنگی بود به ما داد و هر چی بیشتر می گذره بیشتر قدر این نعمت الهی رو می دونیم . تجربه هاي مامان آرتا. دانيال عشق ماماني و بابايي. ماجراهاي مزدا و پيشي. چهار بهار و يك پاييز. ايليا مرد كوچك ما.

aghashahrad.blogfa.com

پادشاه جوانمرد ما

http://aghashahrad.blogfa.com/8808.aspx

خاطرات شهراد از اولین روز رفتن به مهد. بخوانید و لبخند بزنید. آنچه شهراد می گوید :. جدیدا یه می دونی .ی ی. به همین کشداری - در اول اکثر جمله هاش می ذاره و همراه با قیافه فهیمی که به خودش می گیره بدجور آدم رو به خنده می اندازه. نوشته شده در چهارشنبه ۲۰ آبان۱۳۸۸ساعت 9:38 توسط مامان شهراد. نه فکر نکنید مثل ۸/۸/۱۳۸۸ معروف هست! امروز تولدم هست ولی باید بگم که اصلا خوشحال نیستم و حس خوبی هم ندارم. دارم پیر می شم بدجور! قشنگترین هدیه ام امسال شعر تولدت مبارک بود که شهراد به محض دیدن کیک توی یخچال برام خوند.

ninivolaki.blogfa.com

سامیار عشقولانه ای - سامیار و اتفاقات این مدت

http://www.ninivolaki.blogfa.com/post-76.aspx

پاک ترین هدیه آسمانی. سامیار و اتفاقات این مدت. خیلی وقته که نیومدم یعنی خیلی درگیر بودیم. بعدشم شروع می کنه به صحبت کردن. نان و پنیرو خیلی دوست داره و هر چی بهش بدیم بازم می گه بده بده بده . تخم مرغم تقریبا خوب می خوره. هنوز سرلاکم می خوره و گندم و عسلو دوست داره و با اشتهای بهتری می خوره. خلاصه شیرین زبونی می کنه هزار تا و ماهم همش در حال قش و ضعفیم براش. خدایا همه نی نی ها رو در پناه خودش حفظ کنه. نوشته شده در یکشنبه ۱۷ آبان۱۳۸۸ساعت 9:6 توسط الی. هفته چهارم فروردین ۱۳۹۰. هفته چهارم اسفند ۱۳۸۹. هفته چه...

ninivolaki.blogfa.com

سامیار عشقولانه ای

http://www.ninivolaki.blogfa.com/88092.aspx

پاک ترین هدیه آسمانی. سامیار و کارهای جدید. من خیلی مامانه تنبلی شدم در عکس گرفتن و یه مدتی هست که عکس ننداختم از سامیاریه دلیلش هم این هست که تا دوربینو می بینه می خواد بگیردش و من نمی تونم ازش عکس بگیرم.ولی قول می دم که در اولین فرصت عکس بگیرم و براتون بزارم. نوشته شده در سه شنبه ۱۰ آذر۱۳۸۸ساعت 11:29 توسط الی. سامیار در تاریخ 6 بهمن ماه سال 1386 ساعت 9:30 بدنیا اومد و عشق و شور و هیجان خاصی همراه خودش اورد. سامیار قشنگم تو بهترین هدیه ای زندگیمون هستی. هفته چهارم فروردین ۱۳۹۰. هفته چهارم اسفند ۱۳۸۹.

ninivolaki.blogfa.com

سامیار عشقولانه ای

http://www.ninivolaki.blogfa.com/88084.aspx

پاک ترین هدیه آسمانی. سامیار در بیست و دو ماهگی. خلاصه هر کسی رو هم که ببینه سریع سلام می کنه . ورزش هم یاد گرفته و تا می گیم یک دو سه چهار شروع می کنه به ورزش از نوع نی نی گولویی. عروسک چرا و سی دیشو خیلی دوست داره و میخه تیوی می شه . نوشته شده در پنجشنبه ۲۸ آبان۱۳۸۸ساعت 10:9 توسط الی. سامیار در تاریخ 6 بهمن ماه سال 1386 ساعت 9:30 بدنیا اومد و عشق و شور و هیجان خاصی همراه خودش اورد. سامیار قشنگم تو بهترین هدیه ای زندگیمون هستی. هفته چهارم فروردین ۱۳۹۰. هفته چهارم اسفند ۱۳۸۹. هفته چهارم خرداد ۱۳۸۹.