ean.persianblog.ir

nena.blogfa.com

نوشتنیها

http://www.nena.blogfa.com/9203.aspx

عادت کرده بودم به زندگی نباتی ام که با زندگی تو فرسنگها فاصله داشت،. آمدی و حس های مرده و مدفون شده سالها را از گورهاشان بیرون کشیدی و نوازش کردی و جراحتهای دلم را با چشمهایت که نه ، با نفسهایت در مان کردی. بودی که آمدی و تپش قلبم را سبب شدی، تو بودی که تنم هر صبح به عشقت بیدار شد ، تو بودی که آمدی و دلدار شدی. آمدی و مهر ورزیدی تا بتوانم تصمیم درستی برای دلم بگیرم ، تو که آمدی بهار ،بهار شد. بارن ، باران شد. اکنون می خواهی مرا. بسپاری به دست تابستان سوزان بی باران؟ چه ساده دل خوش کردم به حرفهایت.

nena.blogfa.com

نوشتنیها

http://www.nena.blogfa.com/9106.aspx

گاهی تا ندانی که بعضیها دارند از کنارت میروند قدر روزهایی که با آنها گذراندی و خاطراتی که عمرت را با آنها ساخته ای و گذاشته ای در صندوقخانه ذهنت و گرد زمان گرفته اند را نمی دانی. همین دیروز ها بود که وسط راه پله های مخصوص خواهران دانشگاه برای اولین بار همدیگرو دیدم و تو اولین جمله ای که به من گفتی این بود که" پس این ندا عبدی که میگن تویی". یادم نییست آنروزها چطور با هم دوستی میکردیم. یادم هست که اولین بار خانه تو مهمونی رفتم. یادم نیست با هم چه میگفتیم . یادم هست یک شب توی اتاقتون توی خوابگاه موندم.

nena.blogfa.com

نوشتنیها

http://www.nena.blogfa.com/8809.aspx

سلام نام خدا بود. و آن سوی در .خدا منتظرم مانده بود. با چشم گریانم مرا در آغوش کشد و. با سلام خوش آمد گوید. سلام نام خدا بود. کلمه عبور از مرز دنیا و راحت شدن از دلبستگی ها. و سلام کلمه رهایی بود و رسیدن. و سلام کلمه گرم رهایی از تنهایی بود. گفتند دیواری را فرض کن با دری بزرگ.آنسوی دیوار خداست.برای باز شدن در چه میگویی؟ نوشته شده در ۸۸/۰۹/۱۰ساعت 10:42 توسط ندا. دستنوشته های یک پسر در حال کما. یادداشتهای یه آدم ول معطل. رستگاری در 8:20 دقیقه.

nena.blogfa.com

نوشتنیها

http://www.nena.blogfa.com/9103.aspx

حالا دیگر مهم نیست. که رفتن را با سکوت انتخاب کردید و نداستید. این سکوت و آن کلمه های تلختان. چقدر دیوار احساس مرا خراش میداد مدام . مهم نیست که چقدر رویا بافته بودم برای دلم از روزهای بودن تو. مهم نیست که . مهم این است که من دیگر تو را ندارم و تو دیگر مهربانی های دل من را . مهم این است که من دارم می روم. دارم از همه آن نشانی های ساده که رد قدم های تو را داشت می روم. نوشته شده در ۹۱/۰۳/۱۱ساعت 1:45 توسط ندا. دستنوشته های یک پسر در حال کما. یادداشتهای یه آدم ول معطل. رستگاری در 8:20 دقیقه.

nena.blogfa.com

نوشتنیها

http://www.nena.blogfa.com/9007.aspx

تمام روزهای نبودت را. سپری کردم به امید آمدنت. که از به خود آمدنت. نوشته شده در ۹۰/۰۷/۰۶ساعت 19:49 توسط ندا. زن که باشی . آرزو میکنی که باد بزند زیر موهای صاف و بلندت. یا که . دانه های باران بچکد روی شانه های لختت. دلت می خواهد مردت، برای گفتن "دوستت دارم" ساده. دو دو تا چهار تا نکند تا ببیند پر رو می شوی یا نه؟ نوشته شده در ۹۰/۰۷/۰۲ساعت 22:19 توسط ندا. دستنوشته های یک پسر در حال کما. یادداشتهای یه آدم ول معطل. رستگاری در 8:20 دقیقه.

nena.blogfa.com

نوشتنیها

http://www.nena.blogfa.com/9202.aspx

از این مردمان دلگیرم. گفته بودمت دیگر به تنهایی میان این جمع فکر نمی کنم؟ تنهایی میان جمعی که حرفهایشان را ، دلخوری هایشان را به هم نمی گویند. می روند می گردنند و به کسان دیگری می گویند. آن کسان هم به کسان دیگر. و اگر کسی نماند به ناکسان. گفته بودمت سالهاست سکوت کرده ام. بهانه مشغله نان بهانه آرام بخشی ست برای دوری از حرفها. که هر چه دورتر باشی آرام تر و عزیز تری. گفته بودمت شنیده هایم را گاهی می نویسم تا جایی از دهانم بیرون نریزد که دور باشم از فتنه ها. نوشته شده در ۹۲/۰۲/۱۲ساعت 20:5 توسط ندا.

nena.blogfa.com

نوشتنیها

http://www.nena.blogfa.com/9102.aspx

آن گوشه دنیا بی من. حالا تو ه ی بنشین آن گوشه ی دنیا. و دست هایت را باز کن که یعنی بیا. من این گوشه ی دنیا. میان تمام دلخوشی های کودکانه ی از دست رفته ام. دارم تمام می شوم. نمی بینی ام . نمی خوانی ام . نمی شناسی ام . نوشته شده در ۹۱/۰۲/۳۱ساعت 12:41 توسط ندا. بیا و باور کن. آن مرد روی عاشقانه های تو با کفش های گ ل آلود دویده است . آن مرد ساده گذشته است از چشم های تو . آن مرد عشقی نداشته است . آن مرد رفته است . آن مرد رفته است . آن مرد رفته است . نوشته شده در ۹۱/۰۲/۲۲ساعت 19:29 توسط ندا.

nena.blogfa.com

نوشتنیها

http://www.nena.blogfa.com/9011.aspx

امروز صفت درس می دادم. بچه ها از صفات خوب و بد من گفتند . لاغر، بلند، شاد، غمگین، زیبا، جدی، محکم جذاب، بد اخلاق، قانونمند، کسی که کم نمی آورد( که البته انگلیسی اش را نمی دانستند)، صبور، خندان ،نا مهربان، عجیب، با مزه. و هر کدام دلایل خودشان را می آوردند برای هر کدام از این صفات. و آنچه بیشترین تاثیر را بر من داشت صبوری بود که می گفتند همین که با این همه بچه کنار می آیی یعنی صبوری! نوشته شده در ۹۰/۱۱/۲۹ساعت 21:34 توسط ندا. چشم انتظاری های نا امیدانه ، طاقت سوز است. که می گویی می آیی و.

nena.blogfa.com

نوشتنیها

http://www.nena.blogfa.com/8910.aspx

به شاگردان دختر کلاس اول ابتدایی گفتم من را بکشند. موهای بور .چشمهای سبز و گوشواره هایم را کشیدند. به شاگردان پسر کلاس اول ابتدایی هم گفتم. من را کشیدند با میز و تخته سیاه و حروفی که یاد گرفته بودند! نوشته شده در ۸۹/۱۰/۱۰ساعت 0:28 توسط ندا. در دفتر مدرسه معلمان پنجاه ساله از سکس به عنوان یک وظیفه یاد می کردند و هی اه اه و پیف پیف می کردند. نتوانستم سکوت کنم و پرسیدم : چرا از آن لذت نمی برید. انگار که حرف عجیبی زده باشم سکوت کردند و بعد یکی به حرف آمد و گفت: وقتی ازدواج کنی می فهمی. رستگاری در 8:20 دقیقه.