cherknevis112.blogsky.com
از سر دلتنگی - چرکنویس
http://cherknevis112.blogsky.com/1388/09/27/post-81
جمعه 27 آذرماه سال 1388. نمیگویم فراموشم مکن هرگز. ولی گاهی به یاد آور. که میدانی نخواهی رفت از یادش. آمار لحظه به لحظه ی جهان. اوج لذت کمپوت و اباما! خشم ایرانیان از فیلم کشتی گیر. Http:/ www.tastekid.com/. هنوز هم اون ور دیوار تپش قلب کسی هست. هر دم از این باغ بری میرسد! بی هیچ نشانی از گذشته. تمام محبتت را به پای دوستت بریز اما نه تمام اعتمادت را. زندگی هدیه خداست به تو، طرز زندگی کردن تو هدیه توست به خدا. دوری او از من یا من از او؟ اشکهای دیگران را به نگاههای پراز شادی نمودن بهترین خوشبختی است .
cherknevis112.blogsky.com
حرمت شکنان!!! - چرکنویس
http://cherknevis112.blogsky.com/1388/10/20/post-84
یکشنبه 20 دیماه سال 1388. پسربچه ای با لباس ژنده ، دست و صورنی کثیف و تیره به همراه تنبکش وارد اتوبوس شد. اتوبوس به راه افتاد و پسربچه شروع به زدن و خواندن کرد هرچند که چیزی از آواز او فهمیده نمی شد اما تنبک را خوب می زند. پس زمینه ی موسیقی او صدای کمک خواستن و پول جمع کردنش بود که از دیگران تقاضا می کرد. ناگهان زنی نشسته در صندلی ، در مقابل من، با چنان غضبی به بچه نگاه کرد و داد کشید : بس کن، نزن ، نخون که نه تنها پسرک بلکه تمام. نگاهها به سویش چرخید. زن شروع کرد به شکایت : توی ماه محرم، آواز خوندنت چیه!
quilt-diba.persianblog.ir
رفتن - دیبای چهلتکه
http://quilt-diba.persianblog.ir/post/491
رفتن که بهانه نمیخواهد,. یک چمدان میخواهد از دلخوریهاى تلنبار شده و گاهى حتى دلخوشیهاى انکار شده. رفتن که بهانه نمیخواهد, وقتى نخواهى بمانى, با چمدان که هیچ بى چمدان هم میروى! ماندن اما بهانه میخواهد,. دستى گرم, نگاهى مهربان, دروغهاى دوست داشتنى, یک فنجان چاى, بوى عود,. یک اهنگ مشترک, خاطرات تلخ و شیرین. وقتى بخواهى بمانى, حتى اگر چمدانت پراز دلخورى باشد خالى اش میکنى و باز. میمانى. میمانى و وقتى بخواهى بمانى, نم باران را رگبار مى بینى و بهانه اش. امدن دلیل مى خواهد. و رفتن, هیچکدام! من و خدای من.
ariana88.blogfa.com
دختر گلی مامان
http://www.ariana88.blogfa.com/9205.aspx
اینجا شرح احوالات آریانا گلی وبه قول خودش آریانا خانمه . دغدغه های بچه های امروزی خیلی عجیبه وجالبه .خیلیه که یه بچه 3 ساله دغدغه فکریش خریدن پرادو باشه . امرزو زنگ زدم مهد کودک که حال اردوان رو بپرسم مدیرشون گفت خوبه .توی کلاسه .گفتم اردوان این مدت که میاد مهد کودک ندیدم شعری ، چیزی یاد بگیره .گفت زیاد علاقه نشون نمیده وتی کلاس نمی مونه .میاد توی دفتر پیش من میشنه .گفتم پیش شما چکار می کنه؟ حوصله اش سر نمیره؟ به مدیرشون میگم دیگه چی میگه؟ دیروز به باباش میگه ، بابائی کی پرادو می خری؟
kalaghparbazi.blogsky.com
کلاغ پر بازی
http://www.kalaghparbazi.blogsky.com/page/3
عزیزجمعه های عشق وآزادی کلاغ پربازی باتوعالمی داره. یکشنبه 17 اردیبهشت 1391 : 00:18 :. نویسنده : مانی ا. به کسی برنخوره برنخوره . من یکی پنجره امو میبندم! شنبه 5 فروردین 1391 : 23:02 :. نویسنده : مانی ا. امروز پنجم فروردین ماه سال 1391 ، ساعت 22 به وقت ایران. پنجشنبه 3 فروردین 1391 : 01:24 :. نویسنده : مانی ا. یکی از راههای تخلیه انرژی اینه که نصف روز را با میترا از این بانک به اون بانک بشی که دلار تبدیل کنی به یورو و بریزی تو حساب مستر کارتت که دوستت بتونه بلیط بخره بره ایران. تو کارت بزنی و بگه. But it...
kalaghparbazi.blogsky.com
کلاغ پر بازی
http://www.kalaghparbazi.blogsky.com/page/4
عزیزجمعه های عشق وآزادی کلاغ پربازی باتوعالمی داره. پنجشنبه 11 اسفند 1390 : 20:30 :. نویسنده : مانی ا. هر روز حس بچه ای کلاس اولی را دارم که همه همکلاسی هاش مهد کودک رفتند و اون نرفته! حس بچه کلاس اولی را دارم که هم کلاسی هاش بلدند شعر بخونند و به اون فقط گفتند تو شعر بلدی ولی بلد نیست! پنجشنبه 11 اسفند 1390 : 00:01 :. نویسنده : مانی ا. این یکی دیگه نوبره! پنجشنبه 4 اسفند 1390 : 01:41 :. نویسنده : مانی ا. من یه را ه خوب برات سراغ دارم که زنت بدم فقط باید با من راه بیای! دفعه بعد میریم دوباره همینطور.
sheva.blogsky.com
chocolate
http://www.sheva.blogsky.com/1387/02
Eternal sunshine of the spotless mind. خوابیدی بدون لالایی و قصه print. یکشنبه 22 اردیبهشت 1387. خبر لعنتی اخبار بیست شبکه خبر شوک آورتر از اون چیزی بود که بشه گفت. فقط آرزو می کنم همون خدایی که مصیبتو داده،صبرش رو هم به این خانواده ی خوب. تسلیت به همسر فرهنگ معیری،به فریماه.
ariana88.blogfa.com
دختر گلی مامان - بدون شرح
http://www.ariana88.blogfa.com/post-100.aspx
اینجا شرح احوالات آریانا گلی وبه قول خودش آریانا خانمه . خدا رو شکر هنوز زنده ام .خودم باورم نمیشه که اینهمه مدت طولانی سری به این وبلاگ نزدم وچیزی ننوشته ام از بچه های گلم . این روزهای آخر سال حسابی درگیر خرید وکار و.آریانا هم توی این مدت کلاسهای فشرده داشت وهر روز رو با کلاس شنا وزبان وموسیقی سرگرم بود ، به حدی که فرصت درس خوندنش کم شده بود . اردوان هم که به عبارتی آتیش می سوزونه .اونقد ربامزه حرف میزنه که از فرط هیجان دلم می خواد فشارش بدم و. برای مامان بزرگ چی خریدی )؟ هاج وواج موندم چی بگم بهش .