gaaf.ir

robinsonikarus.blogfa.com

آکواریوم -

http://robinsonikarus.blogfa.com/post-9.aspx

خواندن صدا کردن است. گذاشتند روی خطوط تلفن. می خواستم آدم خوبی باشم. باید به نفع یکی از ما. تماشا از این منظره. تیله های جوانی را هم. نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم مهر ۱۳۸۷ساعت توسط صدرالدین انصاری زاده. با آیینه ها دوئل می کنیم. مرکز پخش: نشر اردیبهشت تهران،. I come in your head when you let me. مریم ها و یاکریم ها می دانند.

5555a66s.blogfa.com

شعر و نوشته هایم

http://www.5555a66s.blogfa.com/9109.aspx

شعر و نوشته هایم. شعر نو و کلاسیک. درست لحظه ی بیداد جا گذاشت مرا. بنازمش که چنین روی جا گذاشت مرا. درست وقت بلوغ شکوفه های وصال. خزان شد و به زمین فنا گذاشت مرا. کسی که صبر مرا ماهرانه کش می داد. درست روز بریدن رها گذاشت مرا. همینکه بذر امیدم جوانه زد از خاک. قدم گذاشت و له زیر پا گذاشت مرا. همانکه من شده ام آفتابگردانش. دوباره شب شد و بی مقتدا گذاشت مرا. چرا مرا سر و سامان نداد و پر زد و رفت؟ میان این همه تشویش جا گذاشت مرا. چهارشنبه بیست و نهم آذر ۱۳۹۱ ] [ 20:10 ] [ سیاوش پورافشار ] . باران که می شوی.

5555a66s.blogfa.com

شعر و نوشته هایم

http://www.5555a66s.blogfa.com/9107.aspx

شعر و نوشته هایم. شعر نو و کلاسیک. بيا ببار ولي با كوير من هم باش. ميان اين همه كس با فقير من هم باش. بروي آن همه ابر صفا كه مي گذري. بياد پيچ و خم اين مسير من هم باش. كنار آن همه قالي كه پيش تو پهن است. براي ثانيه اي بر حصير من هم باش. چقدر دور و برت شاهزاده مي لولد. فداي سلطنتت با نظیر من هم باش. تويي كه لطف به آزادگان خود داري. نظر دريغ مكن با اسير من هم باش. چقدر رود در آغوش توست اي دريا! منم كه گم شده ام در مسير من هم باش. چهارشنبه دوازدهم مهر ۱۳۹۱ ] [ 20:41 ] [ سیاوش پورافشار ] . این یک دقیقه دیدنت.

robinsonikarus.blogfa.com

آکواریوم -

http://robinsonikarus.blogfa.com/post-15.aspx

خواندن صدا کردن است. رد یک پای اضافه. از گل و گیاهی که در این حوالی نمی روید. می شود حدس بزنیم. شیطان همین جا می نشسته و پیپ می کشیده. و از شباهت پیپ بزرگ. من کشف کرده ام که چگونه یک الماس. رو به روی چشم آدم. مثل فرشته ی کوتوله ای می رقصد. و البته کمی هم چاق. اما به امتحانش می ارزد. شما هم چک هایتان را روی صحنه ی قتل بخوابانید. یعنی پینو کیو راست می گفت که دروغ نمی گفت. ما از بچگی همه چیز را اشتباه می دیدیم. دمب روباه دور ماه. گربه ای لاغر هم بعضی شبها به بهشت رفته. تا به چاقی دست پیدا کند. تا در دور باطل.

5555a66s.blogfa.com

شعر و نوشته هایم

http://www.5555a66s.blogfa.com/9104.aspx

شعر و نوشته هایم. شعر نو و کلاسیک. ای میله های سرد امان پس نمی دهید؟ یک شهر مرده زیر زمان پس نمی دهید؟ تاراج کرده اید به هر گوشه جسم را. جان می برید روح و روان پس نمی دهید. هر جا که گوهریست شما شمر می شوید. تنها یکی حسین(ع)به جهان پس نمی دهید. هر بیل می زنید دلی چاه می کنید. کوریم بس که یوسفمان پس نمی دهید. از کوهسار پرت شدن بهتر از شماست. وقتی جسد به صاحبشان پس نمی دهید. جمعی نوشته پشت شما حرص می خورند. آزادی کمی به بیان پس نمی دهید؟ چهارشنبه چهاردهم تیر ۱۳۹۱ ] [ 19:21 ] [ سیاوش پورافشار ] .

5555a66s.blogfa.com

شعر و نوشته هایم - غزلی از خودم

http://www.5555a66s.blogfa.com/post-166.aspx

شعر و نوشته هایم. شعر نو و کلاسیک. مگر فقط تو دلیل حضور من باشی. به هر حصار که باشم صبور من باشی. نگاه دست شکسته به گردن است رفیق! تلاش کن که به وقت قصور من باشی. چنان به روی تو وابسته ام که می میرم. اگر که سهم کسی جز غرور من باشی. چقدر راه دراز است و طفل من نوپا. چه خوب اگر که تو دست عبور من باشی. شبم دروغ بزرگی است مشنو ای خورشید! مکن خیال که صبح حضور من، باشی! شنبه دهم مرداد ۱۳۹۴ ] [ 19:58 ] [ سیاوش پورافشار ] . از دیار سرپل زهاب می آیم. مهندس کشاورزی و کرد هستم اشعارم در نشریات کشوری چاپ شده است.

5555a66s.blogfa.com

شعر و نوشته هایم

http://www.5555a66s.blogfa.com/9203.aspx

شعر و نوشته هایم. شعر نو و کلاسیک. زندگی مثل برق می گذرد و شرف و انسان بودن است که بر چهره هستی خواهد ماند و خواهد ماند. و اما غزلی از خودم:. تعبیر یک کبوتری، در خواب تار زاغ ها. رویای میوه می شوی، در خشکسال باغ ها. تفسیر هر سپیده دم در ذهن شبچراغ ها. تو شد تا بگذرد نسیم هات. هر شهر را خبر به گوش کی سر رسی ز راغ ها. اشکی که داغ از دل آلاله پاک می کنی. آهی که بغض ابر را، باران کنی به تاق ها. ای کاش من به عاریت از ذهن تو گذر کنم. هر چند مختصر به خواب خالی ز اشتیاق ها. از دیار سرپل زهاب می آیم.

mahdiazadeh.blogsky.com

هنوز هم ...

http://www.mahdiazadeh.blogsky.com/page/2

یک شب بتاب، ماه شب تیرهروی باش. از پشت ابر جلوه کن و رو به روی باش. قد نمازمان به تو قامت گرفته است. ناپاکی از من است، ببار و وضوی باش. یک دم بگیر فاصله ای دل، ز مردمان. فارغ ز شور و شر و بگوی و مگوی باش. در ازدحام کوچهی تاریک گم شدی. دنبال خویش، در به در جستجوی باش. آقا من از نگاه تو شرمنده میشوم. دستان من تهی است، خودت آبروی باش. پنجشنبه 26 دیماه سال 1387. حالی است غریب، در حلول این ماه. دل میکشد از عمیق جان، هر دم آه. حزن و غم و اندوه چشیدیم ولی. لا یوم ک یومک ابا عبدالله. چهارشنبه 11 دیماه سال 1387.

mahdiazadeh.blogsky.com

خبر داری... - هنوز هم ...

http://www.mahdiazadeh.blogsky.com/1388/02/29/post-14

تو از تمام بدیهای من خبر داری. که بر من بی پا و سر نظر داری. مرا رها کن و از نام ننگ من بگذر. تو که هزار عاشق از من نجیب تر داری. نگو که قصهی تلخی است شیعیان تو را. نگو که از همهی ماجرا خبر داری. میان همهمههامان تو را رها کردیم. اگر چه در همه احوالمان اثر داری. چقدر شاعر این شعرها گلایه کند. که شاید از رخ نیکوت، پرده برداری. اگر چه خاکم و دور از وجود خورشیدم. مباد سایهی مهر از میانه برداری. بیا که ساعت دل، خواب مانده در شب تار. ک ی است وقت قراری که با سحر داری؟ از این زمانهی غربت، غروب تنهایی.

mahdiazadeh.blogsky.com

هنوز هم ...

http://www.mahdiazadeh.blogsky.com/1387/07

عید سعید فطر مبارک باد! عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت صد شکر بر این آمد و صد حیف از آن رفت. دوستان گرامی، پیشاپیش عید سعید فطر. رو به همه شما تبریک عرض میکنم و امیدوارم اثر عبادات این ماه و بارش برکات این 30 روز که خیلی زود دیر شد، در سفرههای زیر زمینی 11 ماه بعد رسوب کنه! اینهم یه کار عجلهای فقط برای خالی نبودن عریضه! لبخند بزن که موسم عید شده است. امید که آنچه رفت، تأیید شده است. گویا رمضان به دست دارد چمدان. افسوس و دریغ، باز تبعید شده است. سهشنبه 9 مهرماه سال 1387. گفتی که قرارمان حوالی سحر.