gfnadarim.blogsky.com

dornah.blogfa.com

اشک هفت آسمان - داستان

http://dornah.blogfa.com/post-137.aspx

صداي ترمز ماشين چرتشو پاره کرد. سرشو با زحمت آورد بالا و از پشت پلکاي نيمه. بازش به ماشين بنز سفيدي که جلوش , کنار خيابون پارک کرده بود نگاه کرد. به ماشين نگاه مي کرد که انگار مي خواد هيچ جاي اونو نديده نذاره. زن نه . عروسک . با روسري که روي شونه هاش. افتاده بود و نگاهي که به اون خيره شد بود. آب کش اومده کنار. دهنشو پاک کرد و تن نحيفشو از روي پياده رو جمع و جور کرد. سعي کرد دو زانو. بشينه و خودشو با شخصيت نشون بده. يه گداي با شخصيت. يه خانم خوشگل داشت. نگاش مي کرد و دور از ادب بود اگه تيپش بد جلوه مي کرد.

dornah.blogfa.com

اشک هفت آسمان - من

http://dornah.blogfa.com/post-145.aspx

ولی یه چیزی کمه ، نمیدونم چی ، هر چی هست داره دیوونم می کنه. پن :( آزادی و استقلال منظور زندگی شخصیمه ). نوشته شده توسط:درنا مورخه :شنبه ۱۴ آبان۱۳۹۰ 10:32 ساعت: لینک ثابت. سلام به دوستای خوبم. به اشک هفت آسمان . قطراتی. از شبنم عشق عطا کن. داداش وحید.مسیر سرنوشت). همیشه ذره ای حقیقت پشت هر فقط یه شوخی بود. کمی کنجکاوی پشت همینطوری پرسیدم. قدری احساسات پشت به من چه اصلا . مقداری خرد پشت چه میدونم. واندکی درد پشت اشکال نداره. چه میخواهی تو از جانم؟ مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی. و شب آهسته و خسته.

dornah.blogfa.com

اشک هفت آسمان - شبنم 1

http://dornah.blogfa.com/post-140.aspx

همسر: چکار میکنی بعد اینکه من بمیرم؟ میری زن دیگه میگیری؟ همسر: چرا که نه؟ دوست نداری دوباره متاهل بشی؟ شوهر: خوب معلومه که میخوام. همسر: خوب چرا پس نمیخوای دوباره ازدواج کنی؟ شوهر: باشه باشه دوباره ازدواج میکنم. همسر: ازدواج میکنی واقعا؟ همسر: یعنی تو همین خونمون باهاش زندگی میکنی؟ شوهر: البته خوب اینجا خونه خوب و بزرگیه. همسر: باهاش روی تختمون هم میخوابی؟ شوهر: مگه جای دیگه هم میتونیم بخوابیم؟ همسر: بهش اجازه هم میدی ماشینم رو برونه؟ شوهر: احتمال زیاد، خوب ماشین نو هست دیگه. شوهر: نه سایزش 38 هست.

sufiyastory.blogfa.com

**قلم طبیعت**

http://www.sufiyastory.blogfa.com/1390/05

دست نوشته های من. دوستت دارم ، آنای تو.(10). سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام به همه ی دوستای خوبم که تو این مدت تنهاشون گذاشتم و ممنونم که تنهام نذاشتینو هوامو داشتین. ادامه داستان رو نوشتم اما نتونستم تمومش کنم بقیشو فردا ساعت ۶ بعد از ظهر آپ میکنم. رمز هم رمز قبلی. امروز خانه ساکت و آرام بود و به گمانم همه به بعد از ظهر فکر میکردند،قرار بود بعد از ظهر عمو جان مرا عمل جراحی کنند . سارا میای باهم بریم کنار رودخونه؟ و در حالی که کار هایش را انجام میداد گفت :. آنا داری نگرانم میکنی!

sufiyastory.blogfa.com

**قلم طبیعت** - دزد " داستان کوتاه "

http://www.sufiyastory.blogfa.com/post/45/دزد-داستان-کوتاه-

دست نوشته های من. انگار این خونه جن داره، هرچی میخری گم میشه، دیگه واسم اعصاب نمونده.هرجوری هست باید بفهمم این همه دزدی کار کیه.هفته پیش پول امروزم ساعت .من باید ته توی این قضیه رو در بیارم. پس این ساعت من کو؟ آخه این وسایل من کجا میرن تو این خونه. خب مادر جون خوب بگرد شاید یه جایی گذاشتی که یادت نیست. یک ساعته دارم میگردم اما چیزی نیست.شما به من بگو چرا وسایل من باید تو خونه گم بشه؟ آخه به غیر از من و تو کی توی این خونه هست؟ فقط کافیه دزدشو پیدا کنم میدونم باهاش چه کنم. امروز کار زیاد بود و اعصاب من داغ...

sufiyastory.blogfa.com

**قلم طبیعت** - دوستت دارم ، آنای تو...(8)

http://www.sufiyastory.blogfa.com/post/35/دوستت-دارم-،-آنای-تو-(8)

دست نوشته های من. دوستت دارم ، آنای تو.(8). دوستت دارم آنای تو. عمو سر سخت تر از آن بود که فکر میکردم. بارها منو نیما با او حرف زدیم اما او زیر بار عمل نمیرفت. نمیدانستم چطور باید عمو را راضی کنم.گاهی اوقات در برابر سوال ما سکوت میکرد و هیچ نمیگفت و گاهی محکم در برابر ما می ایستاد. رفتار عمو برایم مبهم بود.سر سختی عمو برایم عادت شده بود.تا جایی که هم من و هم نیما اصراری در این زمینه نکردیم. هر روز کنار رودخانه رفتن حس قشنگی را به من دست میداد که باعث میشد غمهایم را برای مدتی فراموش کنم. آن زن سرش را میان...

sufiyastory.blogfa.com

**قلم طبیعت** - گل مریم

http://www.sufiyastory.blogfa.com/post/41/گل-مریم

دست نوشته های من. میشوی ناله ی من. میشوی واژه ی من. گوی م ت دلتنگم. میشوی بغض،در این سینه ی من. من چرا اندوهبار با خودم میجنگم؟ تو شدی سایه ی من. دم به دم همراهم. من چرا در پی راه. میدوم تا پس آن کوه بلند. میروم تا به آن دشت وسیع. میدوم تا ته باغ. دست گیسویم را میسپارم به نسیم. میروم تا پشت آن دریا ها. همان جایی که سهراب قایق ساخت. خواهم انداخت به آب. دور خواهم شد از این خاک غریب. که در آن پنجره ها رو به *گلستان* باز است .*تجلی*. من به دنبال گلم میگردم. گلی از جنس بهار. گلی از جنس حضور. گلی از جنس لطافت.

sufiyastory.blogfa.com

**قلم طبیعت**

http://www.sufiyastory.blogfa.com/1390/03

دست نوشته های من. دوستت دارم ، آنای تو.(9). سلام به همه ی دوستای خوبم که تا الان برای آپ منتظرشون گذاشته بودم. بازم باید به همتون بگم از ته دلم عذر خواهی میکنم. امروز یه روز خیلی خوبه. روز تولد یک سالگی پسر دایی عزیزم * محمد پارسا*. محمد پارسای عزیزم تولد یکسالگیت مبارررررررررکککک* * *. دوستان ادامه ی داستان نوشته شد. رمز هم همون رمز قبلیه. منتظر نظرات سازندتون هستم. آپ بعدی برای سه شنبه ی هفته ی بعده. دوستت دارم ، آنای تو. صدای مهربانی مرا به بیدار شدن دعوت میکرد. چشمانم را آرام باز کردم. و یه عذر خواهی...

sufiyastory.blogfa.com

**قلم طبیعت** - دوستت دارم ، آنای تو...(9)

http://www.sufiyastory.blogfa.com/post/36/دوستت-دارم-،-آنای-تو-(9)

دست نوشته های من. دوستت دارم ، آنای تو.(9). دوستت دارم ، آنای تو. صدای مهربانی مرا به بیدار شدن دعوت میکرد. چشمانم را آرام باز کردم. سارا در کنار تخت من نشسته بود. با دیدن او احساس امنیت کردم. به رویم لبخند زد و حوله ی خیسی را که در دست داشت بر روی پیشانیم گذاشت و گفت:. تو چرا دیشب بدون این که چیزی بگی از خونه رفتی بیرون؟ من و نیما کلی دنبالت گشتیم تا تونستیم پیدات کنیم.زیر بارون خیس خیس شده بودی،الان هم که حسابی تب کردی و باید خوب استراحت کنی. سارا دوباره لبخندی زد و خواست که از اتاق خارج شود. من و نیما...

sufiyastory.blogfa.com

**قلم طبیعت** - ...

http://www.sufiyastory.blogfa.com/post/39/-

دست نوشته های من. تا چند وقتی خدا نگهدار. نوشته شده در یکشنبه ۱ آبان۱۳۹۰ ساعت 15:24 توسط سوفیا. اینجا تمام متن ها.داستان ها.و همچنین شعر ها همه دست نوشته های خودم هستش. پس لطفا کپی نکنید. این دست نوشته ها اینجا گذاشته میشه تا شما دوستای خوبم نظراتتونو در موردش بگید تا برای هرچه بهتر شدنش تلاش کنم. تولد تولد تولدت مبارک. دوستت دارم ، آنای تو.(10). دوستت دارم ، آنای تو.(9). دوستت دارم ، آنای تو.(8). دوستت دارم ، آنای تو.(7). اتاقک . :* `*: .*امین*. یادم باشد حرفی نزنم که.*مهران*. به پایان رسیدن .* مهسا*.