ohum.persianblog.ir
502 - . : اوهام : .
http://ohum.persianblog.ir/post/533
گاهی وقت ها فکر میکنم آنقدر دوست بوده ایم که دیگر وقت خیانت است. تو هزار قدم جلوتر از منی. 1777;٠:۳٩ ب.ظ , ۱۸ بهمن ۱۳٩۳ : نظرات . شاید روزی دست به بودن زدم.شاید.شاید. A man called old fashion. Things you cant tell just by looking at her. Where the truth lies. قورماغه ای روی تیفال. زیر آسمان آبی الوند.
ohum.persianblog.ir
. : اوهام : .
http://ohum.persianblog.ir/1393/10
همه ش میگه " به خدا منم دوست دارم پیشت باشم" منم همه ش توی دلم میگم این دوست داشتن تو کجا و آن دوست داشتن ارشک کجا! نتیجه ی همه ی دوست داشتن هایش تنهایی من است و فاصله ای که بینمان هی پر رنگ تر میشود وقتی که نیست. 1777;۱:٤٧ ب.ظ , ٢٩ دی ۱۳٩۳ : نظرات . اصن اینقدر که دلم گرفته که باز نمیشه با این چیزها. همه هم فکر میکنن که زود میره از دلم.ولی نمیره.همینجاست.گنده و محکم هی له ام میکنه. هی نمیفهمی. هی اهمیت نمیدی و بعد هم میآی میگی به خدا از اهمیت ندادن ه نیست. صد سال دیگر هم که بدوم. به گرد پایت نمیرسم!
ohum.persianblog.ir
. : اوهام : .
http://ohum.persianblog.ir/1392/1
آقای میرمیر برای ما دوباره روز توتفرنگی درست کرد و یک عالمه یک عالمه توت فرنگی خرید برایمان. ما از داشتن آقاس میر خوشحال هستیم. زلفت هزار دل به یکی تاره مو ببست / راه هزار چاره گر از چار سو ببست. تاعاشقان به بوی نسیمش دهند جان / بگشود نافه یی و در آرزو ببست. شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو / ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست. ساقی به چند رنگ می اندر پیاله ریخت / این نقش ها نگر که چه خوش در کدو ببست. یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم / با نعره های قلقلش اندر گلو ببست. A man called old fashion.
ohum.persianblog.ir
. : اوهام : .
http://ohum.persianblog.ir/post/538
هی سعی داشت بگه فقط خودمونیم و خانواده ها نیستن، نمیفهمید درد من اینه که اگه خانواده ها بودن هم، من خانواده نبودم.و نخواهم بود. از شاهین نجفی بدم میآد،ولی میگه که دوستت داشتم و دوستت دارم و دوستت نخواهم داشت. من ولی همیشه خواهم داشت و دردم هم همیشه خواهد اومد. 1777;:٢٢ ب.ظ , ٢٥ اسفند ۱۳٩۳ : نظرات . شاید روزی دست به بودن زدم.شاید.شاید. A man called old fashion. Things you cant tell just by looking at her. Where the truth lies. قورماغه ای روی تیفال. زیر آسمان آبی الوند.
ohum.persianblog.ir
. : اوهام : .
http://ohum.persianblog.ir/1393/2
تو زندگی یه عالمه دو راهی.بین بودن و رفتن.دیدن و ندیدن.بعد این دوراهی ها، یه جور بدی تلخ و شیرینن وقتی توشونی.و یه جور خوبی شیرینن وقتی ازشون میگذری. بعد اصن آدم احساس زنده بودن میکنه با خودش وقتی فکر میکنه به آینده ی تصمیم هاش. کلا دو راهی ها چیزایی خوبی ان تو زندگی.باید قدرشون رو دونست.باعث میشن با خودت فکر کنی که اااا.دیدی دنبال یه چیز بهترم.و یا وقتی میمونی بگی ااا.میبینی چیز بهتر همینیه که دارم! شاید روزی دست به بودن زدم.شاید.شاید. A man called old fashion. Things you cant tell just by looking at her.
ohum.persianblog.ir
. : اوهام : .
http://ohum.persianblog.ir/1393/7
بذار نسیم در به در، گلبرگ و از یاد ببره. من نمیدونم چی دیوار های این خونه رو هی داره هی هی هی هییی نزدیکترم میکنه! 1641;:۱٥ ب.ظ , ٢٧ مهر ۱۳٩۳ : نظرات . وای ز دردی که درمان ندارد. فتادم به راهی که پایان ندارد. 1777;٢:٠٩ ق.ظ , ٢۳ مهر ۱۳٩۳ : نظرات . تو از خواب آمدی. اولین باری که دیدمش یادمه. دو سه روز بعد من خرد بودم و یهو یکی بهم زنگ زد و گفت که احسان رو گرفتن. 20 روز بعد آزادش کردن و من دم دانشکده با هانیه بودم که یهو دیدمش و دویدم، دوییییدم سمتش و نمیتونستم ذوق زده نباشم.نمیتونستم. شاید همه ی این 4 سا...
ohum.persianblog.ir
. : اوهام : .
http://ohum.persianblog.ir/1393/1
درگیرم خیلی. نمیدونم بمونم پیش آدمهایی که دوسشون دارم و به من و آینده ام اهمیت میدن یا برم پی آینده ای که برام معلوم نیست و آینده ی این آدم ها رو هم خراب کنم شاید. موفق شدن هم درد سر های خودش رو داره واقعا. 1777;٠:۱٧ ب.ظ , ۳۱ فروردین ۱۳٩۳ : نظرات . میخوام دوباره بنویسم.میخوام دوباره آدمی رو که ول کرده بودم اینجا به حال خودش رو پیدا کنم. و میخوام دوباره روی ابعاد دیگه ی خودم کار کنم.روی چیز های دیگه ای که توی خودم داشتم.روی دخترک عاشق پیشه ای که که عشق همه ی زندگیش بود و نوشتن مثل نفس کشیدن براش.
ohum.persianblog.ir
503 - . : اوهام : .
http://ohum.persianblog.ir/post/534
هی میگم،با خود وفادار مانده ام آیا،یا راه سهل تر انتخاب میکنم. بعد میبینم که هیچ راه سهلی وجود نداره،همه ش به ترکستانه لعنتی! و من نمیدونم،که چطور میخوابد شبها،اویی که یاری در آغوش ندارد! 1777;:٠٦ ق.ظ , ٢٩ بهمن ۱۳٩۳ : نظرات . شاید روزی دست به بودن زدم.شاید.شاید. A man called old fashion. Things you cant tell just by looking at her. Where the truth lies. قورماغه ای روی تیفال. زیر آسمان آبی الوند.
ohum.persianblog.ir
متن 501 ام - . : اوهام : .
http://ohum.persianblog.ir/post/532
1777;٢:٥٧ ق.ظ , ۱۸ بهمن ۱۳٩۳ : نظرات . شاید روزی دست به بودن زدم.شاید.شاید. A man called old fashion. Things you cant tell just by looking at her. Where the truth lies. قورماغه ای روی تیفال. زیر آسمان آبی الوند.
ohum.persianblog.ir
. : اوهام : .
http://ohum.persianblog.ir/1393/8
منو به حال من رها نکن. تو هم به مرز این جنون برس. اگه هنوزم عاشق منی. خودت به داد هر دومون برس. من از تصور نبودنت. رو شونه ی تو گریه میکنم. منی که دل بریدم از همه. ببین برای تو چه میکنم. تمام عمر رد شدم ازت ببین کجا شدم اسیر تو. به پشت سر نگاه نمیکنم که بر نگردم از مسیر تو. به حد مرگ میپرستمت ولی برای عشق تو کمه. خودت به من بگو بهشت تو کجای این همه جهنمه. منو به حال من رها نکن. باز هم پاک کردم. بدبختی یتی زندگی کامل من! بی کم و کاست . من ایجا یه چیزی نوشتم، الان اومدم پاکش کردم. I can see it in your eyes.
SOCIAL ENGAGEMENT