setareye-jonoob.blogfa.com
ستاره جنوب -
http://www.setareye-jonoob.blogfa.com/post-134.aspx
چيست در زمزمه مبهم آب؟ چيست در همهمه دلكش برگ؟ چيست در بازی آن ابر سپيد ،. روی اين آبی آرام بلند ،. كه ترا می برد اينگونه به ژرفای خيال؟ چيست در خلوت خاموش كبوترها؟ چيست در كوشش بی حاصل موج؟ چيست در خنده جام؟ كه تو چندين ساعت ،. مات و مبهوت به آن می نگری؟ نه به ابر ،. نه به آب ،. نه به برگ ،. نه به اين آبی آرام بلند ،. نه به اين خلوت خاموش كبوترها ،. نه به اين آتش سوزنده كه لغزيده به جام ،. من به اين جمله نمی انديشم . من، مناجات درختان را هنگام سحر ،. رقص عطر گل يخ را با باد ،. صحبت چلچله ها را با صبح ،.
setareye-jonoob.blogfa.com
ستاره جنوب - یک دوبیتی-سیدمحمدرضا هاشمی زاده
http://www.setareye-jonoob.blogfa.com/post-123.aspx
یک دوبیتی-سیدمحمدرضا هاشمی زاده. شجاعت را به حق از باب بردی. تو گوی سبقت از مهتاب بردی. نخوردی آب،حسرت ماند بر آب. چه زيبا آبروي آب بردي. نوشته شده در ۸۹/۰۹/۲۴ساعت 20:30 توسط dcd. بگذار تا به لهجه باران بخوانمت. گنجشک ها تابوت نمی خواهند.
setareye-jonoob.blogfa.com
ستاره جنوب
http://www.setareye-jonoob.blogfa.com/9101.aspx
چيست در زمزمه مبهم آب؟ چيست در همهمه دلكش برگ؟ چيست در بازی آن ابر سپيد ،. روی اين آبی آرام بلند ،. كه ترا می برد اينگونه به ژرفای خيال؟ چيست در خلوت خاموش كبوترها؟ چيست در كوشش بی حاصل موج؟ چيست در خنده جام؟ كه تو چندين ساعت ،. مات و مبهوت به آن می نگری؟ نه به ابر ،. نه به آب ،. نه به برگ ،. نه به اين آبی آرام بلند ،. نه به اين خلوت خاموش كبوترها ،. نه به اين آتش سوزنده كه لغزيده به جام ،. من به اين جمله نمی انديشم . من، مناجات درختان را هنگام سحر ،. رقص عطر گل يخ را با باد ،. صحبت چلچله ها را با صبح ،.
setareye-jonoob.blogfa.com
ستاره جنوب - دکتر شریعتی
http://www.setareye-jonoob.blogfa.com/post-121.aspx
حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود. افسوس که بجای افکارش، زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند. نوشته شده در ۸۹/۰۹/۱۸ساعت 19:38 توسط dcd. بگذار تا به لهجه باران بخوانمت. گنجشک ها تابوت نمی خواهند.
setareye-jonoob.blogfa.com
ستاره جنوب - انتظار
http://www.setareye-jonoob.blogfa.com/post-125.aspx
چه غم انگیز است. چه غم انگیز است و چه تلخ. لحظه ها هر شب را. پی تنهایی رفتن،پی رسوایی دل. و چه دشوار است. و چه دشوار است انتظار. انتظار تو که رفتی. انتظار تو هر لحظه و هرجایی. تو که رفتی،نیستی، نمی آیی. نوشته شده در ۸۹/۰۹/۲۷ساعت 22:33 توسط dcd. بگذار تا به لهجه باران بخوانمت. گنجشک ها تابوت نمی خواهند.
setareye-jonoob.blogfa.com
ستاره جنوب
http://www.setareye-jonoob.blogfa.com/9103.aspx
شب به گلستان تنها منتظرت بودم. باده نا کامی در هجر تو پیمودم. منتظرت بودم منتظرت بودم. آن شب جان فرسا من بی تو نیاسودم. وه که شدم پیر از غم آن شب و فرسودم. منتظرت بودم منتظرت بودم. بودم همه شب دیده به ره تا به سحر گاه. ناگه چو پری خنده زنان آمدی از راه. غمها به سر آمد زنگ غم دوران از دل بزدودم. منتظرت بودم منتظرت بودم. پیش گلها شاد و شیدا می خرامید آن قامت موزونت. فتنه دوران دیده تو از دل و جان من شده مفتونت. در آن عشق و جنون مفتون تو بودم. اکنون از دل من بشنو تو سرودم. منتظرت بودم منتظرت بودم.
setareye-jonoob.blogfa.com
ستاره جنوب - کدامین چشمه سمی شد که آب از آب می ترسد
http://www.setareye-jonoob.blogfa.com/post-126.aspx
کدامین چشمه سمی شد که آب از آب می ترسد. کدامین چشمه سمی شد که آب از آب می ترسد. و حتی ذهن ماهیگیر از قلاب می ترسد. کدامین وحشت وحشی گرفته روح دریا را. که توفان از خروش و موج از گرداب می ترسد. گرفته وسعت شب را غباری آنچنان مبهم. که چشم از دیدگاه و ماه از مهتاب می ترسد. شب است و خیمه شب بازان و رقص وحشی اشباح. مژه از پلک و پلک از چشم و چشم از خواب می ترسد. نوشته شده در ۸۹/۱۰/۰۱ساعت 6:32 توسط dcd. بگذار تا به لهجه باران بخوانمت. گنجشک ها تابوت نمی خواهند.
setareye-jonoob.blogfa.com
ستاره جنوب - باید بــــرای ایـــن دل بیچـاره فـــکری کـــرد
http://www.setareye-jonoob.blogfa.com/post-118.aspx
باید برای این دل بیچاره فکری کرد. درسکوتی ناخواسته.تا بعد. باید برای این دل بیچاره فکری کرد. آخر می ریزد این ویرانه از بارگران درد. آخر من می روم تا روشنای آخر این جاده،. اما شب می دود دنبال من،. هی رهگذربرگرد آخر یکی دوتا که نیست،. امروز تاکی تحمل می کند. این درد ها را مرد آخر. نوشته شده در ۸۹/۰۸/۳۰ساعت 1:19 توسط dcd. بگذار تا به لهجه باران بخوانمت. گنجشک ها تابوت نمی خواهند.
setareye-jonoob.blogfa.com
ستاره جنوب - منتظرت بودم
http://www.setareye-jonoob.blogfa.com/post-135.aspx
شب به گلستان تنها منتظرت بودم. باده نا کامی در هجر تو پیمودم. منتظرت بودم منتظرت بودم. آن شب جان فرسا من بی تو نیاسودم. وه که شدم پیر از غم آن شب و فرسودم. منتظرت بودم منتظرت بودم. بودم همه شب دیده به ره تا به سحر گاه. ناگه چو پری خنده زنان آمدی از راه. غمها به سر آمد زنگ غم دوران از دل بزدودم. منتظرت بودم منتظرت بودم. پیش گلها شاد و شیدا می خرامید آن قامت موزونت. فتنه دوران دیده تو از دل و جان من شده مفتونت. در آن عشق و جنون مفتون تو بودم. اکنون از دل من بشنو تو سرودم. منتظرت بودم منتظرت بودم.
setareye-jonoob.blogfa.com
ستاره جنوب - همین...حتی
http://www.setareye-jonoob.blogfa.com/post-120.aspx
زمان دارد سر ناساز گاری با زمین حتی. از این بازی خودش هم خسته شد نقش آفرین حتی. منم از شاخه ای افتاده برگی خشک وسر گردان. مرا با خود ببر، ای چشمه جاری همین، حتی. ندادی سهم چشما نم به جز شبهای بارانی. که بنویسم تورا من خیس،هرشب بیش ازاین حتی. به شعر من نمی گنجی که توشیرین ترین شوری. برایت تا بگویم صد غزل دریا ترین حتی. در این بی تکیه گاهی ها چه تنها مانده ام حالا. سراغم را نمی گیری، تو هم ای نازنین حتی. نوشته شده در ۸۹/۰۹/۱۸ساعت 15:38 توسط dcd. بگذار تا به لهجه باران بخوانمت. گنجشک ها تابوت نمی خواهند.