o0oafshin.blogsky.com
Meds - با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن
http://o0oafshin.blogsky.com/1388/09/21/post-246
Meds - با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن. هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد. ساعت 12:24 ب.ظ روز شنبه 21 آذرماه سال 1388. ولی سهم من از زندگی تنها این ها نبود. سهم من تطهیر دادن آیاتی بود که به خون انسان ها آغشته شده بود. آیاتی که. دکتر گفت تو فقط فکر می کنی که داری خفه می شوی و نمی شوی. گفتم: مگر می شود آدم فقط با فکر کردن خفه شود؟ دوباره ساکت شد و سرش را پایین انداخت و شروع کرد به نوشتن. شاید هم من اشتباه فکر می کردم، سردش بود ولی به روش نمی آورد.
o0oafshin.blogsky.com
عصیان - با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن
http://o0oafshin.blogsky.com/1391/03/18/post-251
عصیان - با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن. هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد. ساعت 12:04 ق.ظ روز پنجشنبه 18 خردادماه سال 1391. و من از زمانی که افکارم را در خدمت خلق خدا قرارد دادم. و خودم را از بلندای سرنوشت رها ساختم تا داوطلبانه تسلیم قضای الهی شوم، درست از همان روز که گل سرخت را لای صفحه های تاریخ گذاشتم و دنبال سئوال ساده ای گشتم و ناگهان خود را مچاله از درد میان سایه ها. Please Dont Leave Me. هنوز دست مرا جرات ستیزی هست. تنها برای تو می نویسم.
o0oafshin.blogsky.com
من؟ - با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن
http://o0oafshin.blogsky.com/1388/01/14/post-237
با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن. هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد. ساعت 12:03 ق.ظ روز جمعه 14 فروردینماه سال 1388. برای من که به قطره ای از تو هم چشم ندارم، چه چیزی دریا شده است. انگارکسی در انتظار زانوهای خم شده من آواز می خواند. ابهام، دروغ را در سرم تکرار می کند. خشتی از باور بر باروی دلم می زنم. من، فقط من باقی ست که امروز را ورق بزند. هرگز پشیمان نبوده ام از رودی تشنه بودن. Please Dont Leave Me. هنوز دست مرا جرات ستیزی هست. تنها برای تو می نویسم.
o0oafshin.blogsky.com
Kirintilar - با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن
http://o0oafshin.blogsky.com/1391/03/15/post-250
Kirintilar - با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن. هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد. ساعت 07:38 ب.ظ روز دوشنبه 15 خردادماه سال 1391. ساعت ام را نگاه می کنم و عقربه هاش را و چرخش عقربه ها را. عقربه هایی که همیشه دنبال هم می افتند و فقط بعضی وقت ها هست که به هم می رسند. Please Dont Leave Me. هنوز دست مرا جرات ستیزی هست. من غلام قمرم (فقط دنیا بخواند)(6). تنها برای تو می نویسم. بابا لنگ دراز ! مد و مدل لباس. وبلاگ رسمی هواداران پرسپولیس. راز و رمز کامپیوتر.
o0oafshin.blogsky.com
Kaybolan Yillar - با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن
http://o0oafshin.blogsky.com/1388/09/09/post-245
Kaybolan Yillar - با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن. هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد. ساعت 09:40 ب.ظ روز دوشنبه 9 آذرماه سال 1388. ساعت سه و نیم شب را نشان می دهد ولی من اصلا خوابم نمی آید. روی تختم از این سو به آن سو می شوم ولی باز هم خوابم نمی برد. پنجره اتاقم باز است و پرده هاش کشیده. یاد پرده ها را تکان می دهد و مرا آشفته تر می سازد. همه اجسام ذهنم به هم ریخته است و صدای نت های پیانویی که. من هم می نوشتم که معلومه آنجا، جای من نیست. من تو عمرم سیگ...
o0oafshin.blogsky.com
هنوز دست مرا جرات ستیزی هست - با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن
http://o0oafshin.blogsky.com/1388/04/05/post-241
هنوز دست مرا جرات ستیزی هست - با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن. هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد. هنوز دست مرا جرات ستیزی هست. ساعت 12:14 ق.ظ روز جمعه 5 تیرماه سال 1388. هنوز دست مرا جرات ستیزی هست. هنوز پای مرا قدرت گریزی هست. نشان هستی من همچو نقطه ای بی بعد. اگر چه هیچ ندارد ولیک چیزی هست. به ذره های من این مردگان قرن آلود. خبر دهید که امکان رستخیزی هست. جوانه های جنونم درید پوسته را:. امید من به بهار شکوفه ریزی هست. Please Dont Leave Me.
o0oafshin.blogsky.com
Kibir - با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن
http://o0oafshin.blogsky.com/1388/07/26/post-244
Kibir - با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن. هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد. ساعت 01:17 ب.ظ روز یکشنبه 26 مهرماه سال 1388. اعماق ذهنم پر شده از خطوط موازی که بعضی جا ها بریده می شوند، محو می شوند، ولی هرگز حتی آن دور دور ها هم به هم نمی رسند. خیالم را برداشته ام و شسته ام و با خودم این ور و آن ور می برم. و تو همچنان در این خیال شسته شده ام داری چرک می شوی تا شاید دوباره سراغت بیایم و از نو بشویم و باز چرک شوی و من باز نو شوم! Please Dont Leave Me.
o0oafshin.blogsky.com
وهم سپید - با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن
http://o0oafshin.blogsky.com/1390/06/11/post-249
وهم سپید - با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن. هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد. ساعت 01:23 ق.ظ روز جمعه 11 شهریورماه سال 1390. زمین می خوری، در اوج دل خوشی ها، در لحظه هایی که از آن تو نیستند و جا هایی که صدا هم نمی تواند بماند با تو اند. اینجا که آخر دنیا نیست، خیلی راحت یک پیرزن را به خاطر این که حقوق بازنشستگی اش را داده بود برای کارگرانی که از پس لبخندشان دندان های پوسیده شان خودنمایی می کند، مسواک خریده بود با تشخیص مانیا بستری اش کردند.
o0oafshin.blogsky.com
Trilogy - با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن
http://o0oafshin.blogsky.com/1388/01/29/post-238
Trilogy - با دست های عاشقت، آنجا، مرا مزاری بنا کن. هراس من باری همه از مردن در سرزمینی است که مزد گور کن از آزادی آدمی افزون باشد. ساعت 06:30 ب.ظ روز شنبه 29 فروردینماه سال 1388. خودت را با من هدر نکن. از بی همه مان دو سه گریز رد نشو. آنسوتر نه به گل، نه به لب که از ارتعاش می سوزد، نه به دره ی شوره زار نمک سوده، نه به هیچ یک از خالی ترینانمان. آنسوتر نه به سهمگینی هم خوابگی شبانه ای بی مقدمه، نه به خاکستری که از دل نارنج گم شود. نه به زبان، نه به شهوت گیج خورده از هیاهوی انحنای اندام تو پر شده.