zeynabmahdavi.blogfa.com
... دلخوشم با همین سرودنها
http://www.zeynabmahdavi.blogfa.com/post/11
دلخوشم با همین سرودنها. از ابری هر نگاه می بارد عشق. در باغ دلم ترانه می کارد عشق. گرم است هوا به جانم آتش زده ای. انگار کمی تن تو می خارد عشق! عاشق شدنم نه دست تقدیری بود. نه معرکه ی دلم سر پیری بود. شرمنده به حرمت نگاهت سوگند. چشمان تو لقمه ی گلوگیری بود. یک جفت نگاه تر کشیدم امشب. از بام دل تو پر کشیدم امشب. فنجان پر از خیال تو خالی بود. یک عالمه آه سر کشیدم امشب. گفتم برو، ام ا - اگر آوردی تو. خون جگر و چشم تر آوردی تو. شیرین من این بار ببخشید ولی،. شور غم عشق را درآوردی تو! زینب مهدوی (وار ش)}.
bimargi.blogfa.com
بی مرگی
http://www.bimargi.blogfa.com/post-57.aspx
علی صادقی منش مزینانی. و کدام عشق است. و هيچ كس، بيدار نبود آن روز. سرانجام، درد بی رنگ. با تو خواهم ر ست. صبح، که می رفتی . چه نیازی است به هنر؟ ای واپسین نمی دانم. امتداد یک احساس . دکتر مهیار علوی مقدم. دكتر احمد خواجه ايم. آواز باد و باران. باد با خود برد. دو گام مانده به هم(دکتر دلبری). كانون دست هاي تماشا. نویسنده: علی صادقی منش مزینانی - چهارشنبه ششم فروردین ۱۳۹۳. یک صد هزار بنفشه بر باد می رود. با هر گ لای لی که بر دار می رود. که داری کنی به پا؟ که خون بر دل. مام این وطن کند. ۶/ ۱ / ۱۳۹۳.
zinkelkeatashin.blogfa.com
زین کلک آتشین - یکی بر سر شاخ ، بن میبرید... در سبب شناسي يك سقوط؛ غزنويان
http://www.zinkelkeatashin.blogfa.com/post-12.aspx
این پاره های جان من است ای عزیز! پاره های جان من. یکی بر سر شاخ ، بن میبرید. در سبب شناسي يك سقوط غزنويان. نگاه و نگرش سببسوزی و سببجویی. سقوط را رویدادی ناگهانی می داند رویدادی که ناگاه، خارج از چارچوبهای شناخت ما و بیرون از پیشبینی و بینش ما، ناگاه، پدید میآید و بنیادها را فرومیریزاند نگرش سببجوی اما. از ظاهر، به هوشیاری در میگذرد، خویش را به اضطراب جستوجویی پیوسته در میفکند و هوشمندانه، ژرفا را فرومیکاود و سببهای پیدا و ناپیدا را درمییابد. نگاه سببسوز. ابری پدید نی و کسوفی نی. بگرفت ماه و گشت جهان تاری.
zirzaminy.blogfa.com
زیر زمین - سال نوتون مبارک
http://www.zirzaminy.blogfa.com/post/34/سال-نوتون-مبارک
آخرین پای تکرار پای با هم بودنهایمان، بفرمایید زیر زمین. در بن بست تیک تیک ثانیه. تک تک شان فرار می کردند. من لبریز آغاز طعم شروع بودم. و اینبار نیز تحویلمان نگرفتند. ای تحویل سال نو. لا اقل بخاطر تک ثانیه هایی که صفر را یک کرده ایم. بخاطر شبی که یلداییش کردیم و تا صبح ساعت ۸ و . . . به پایت نشسته ایم. زیر زمینیا سال نوتون مبارک این فل بداهه ی یه هویی تقدیم به همتون. همین الان که این کامت رو مینویسم متاسفانه خبر بدی بهم رسید. روحش شاد و یادش گرامی. نوشته شده توسط سهیل حیدری در ساعت 11:53 قبل از ظهر لینک.
zinkelkeatashin.blogfa.com
زین کلک آتشین
http://www.zinkelkeatashin.blogfa.com/8904.aspx
این پاره های جان من است ای عزیز! پاره های جان من. این پنجمین بار بود که در این سه روز، تماس می گرفتم و هر بار:. مورد نظر، خاموش می باشد لطفا بعدا تماس بگیرید. و من هربار، دکمه ی قرمز را فشرده بودم و به خود. همان بار اول هم. که جواب داده، هنر کرده. این زبون فرنگی ام،. ساری، متاسفم، بعدا حرف می زنه. تو ذوق آدم نمی زنه. . از کنارم که گذشتند، بی قرار بودند. پسربچه ها جلو افتاده بودند. حس خوبی. داشتند. مردانه راه می رفتند. چهره هاشان می گفت برادر هم نیستند. نگاهشان. داریم می ریم آگاهی. مگه چه خبر شده؟ با دست ...
zinkelkeatashin.blogfa.com
زین کلک آتشین - دور و نزدیک
http://www.zinkelkeatashin.blogfa.com/post-13.aspx
این پاره های جان من است ای عزیز! پاره های جان من. این سوی و آن سوی. این سوی کاهلی ایستاده، خموش و در دیگر سو، فرزانه ای، شورانگیز و پرخروش. کاهلی کجا و فرزانگی کجا؟ چراغ مرده کجا، شمع آفتاب کجا؟ ببین تفاوت ره، از کجاست تا به کجا؟ برای کاهل دل مرده، راستی که راه چه دور است و چه دشوار و برای فرزانه ی بیدار دل، راستی راه چه نزدیک است، چه آسوده است و چه آسان! و چنین است که کاهلان، بر جای می مانند و فرزانگان، راه می سپرند تو اما آیا کاهلی هستی بر جای مانده یا فرزانه ای در راه گام نهاده؟ وعصایی و ر کوه ای.
zinkelkeatashin.blogfa.com
زین کلک آتشین
http://www.zinkelkeatashin.blogfa.com/8905.aspx
این پاره های جان من است ای عزیز! پاره های جان من. این چه گهی بود که خوردم ای خدا! این چه گهی بود؟ و زار می زد، و. همچنان. و دو نفر، از دو سو، دستانش را که هر. لحظه می ک ند،محکم گرفته بودند. و او را که بی رمق، قدم بر می داشت. و به این سو و آن سو تلو می خورد، دور. می کردند. . صدای تکیده ای گفت: خدا دیوانت کند. خدا دیوانت کند. نذارید. فرار کند.نذارید. خودش رو به موش مردگی زده. تلفون بزنید. پاسبون بیاد. تلفونبزنید. می گفتند: با هم همسایه هم بوده اند خواهرش را هم می خواسته. من، او را،دو سه روزی بود که می دیدم.
bimargi.blogfa.com
بی مرگی
http://www.bimargi.blogfa.com/post-45.aspx
علی صادقی منش مزینانی. و کدام عشق است. و هيچ كس، بيدار نبود آن روز. سرانجام، درد بی رنگ. با تو خواهم ر ست. صبح، که می رفتی . چه نیازی است به هنر؟ ای واپسین نمی دانم. امتداد یک احساس . دکتر مهیار علوی مقدم. دكتر احمد خواجه ايم. آواز باد و باران. باد با خود برد. دو گام مانده به هم(دکتر دلبری). كانون دست هاي تماشا. نویسنده: علی صادقی منش مزینانی - پنجشنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۱. برایش سنگ هدیه آوردند. که در جوف خانه. سرد و هراس آلوده. روح خراشیده اش را بغل کرده بود. و نمی یارست گریختن،. که در یک لحظه.
zirzaminy.blogfa.com
زیر زمین
http://www.zirzaminy.blogfa.com/1391/02/1
آخرین پای تکرار پای با هم بودنهایمان، بفرمایید زیر زمین. جایی که خالی شد و . . . گفتند از مرحم درد هایی بگو که لای لایی شبانه را به ترانه ی امید میخواند. گفتند از تکیه گاهی بزرگ بگو که کوه پیشانیش را برای او به خاک می مالد. گفتند از مهربان بگو از تک تک ثانیه های سرد روز سردی و سرما. گفتند از او بگو . از مادرم که امروز جای خالیش هم زار زار گریه می کند. نگفتم و آخرش هم نشد . آخرش هم نشد یک لحظه حداقل برای بوی نامش . جایی که خالی میشود و قلمی که می ماند. از طرف بچه های زیر زمین. انسان دشواری وظیفه است.
zinkelkeatashin.blogfa.com
زین کلک آتشین - میرشکّاک باش؛ اما نه آن میرشکّاک
http://www.zinkelkeatashin.blogfa.com/post-7.aspx
این پاره های جان من است ای عزیز! پاره های جان من. میرشک اک باش اما نه آن میرشک اک. اما نه آن میرشک اک که من به او و روش بر خورد او با جهان شک کرده ام من به میرشکاک، مد ت هاست که شک کرده ام .و می گویم: چه شد و چگونه شد که او، جسمش چنان شد، تا لاجرم جان خویش را چنین بر باد داد. وه. که من بر میرشک اک شک کرده ام. گفتارهای حرمت ما، بسیار است، اما رفتارها . . آه. آی که چه جان شوریده ای دارم. انگار قلم نمی تواند بایستد، که نمی ایستد، که پر شتاب ودردمند می نویسد و می نویسد و باز هم، همچنان . . ام ا ام ا. به یاد ...