maryamdays.blogspot.com
از روزهایی که گذشت برای روزهایی که می آیند: April 2013
http://maryamdays.blogspot.com/2013_04_01_archive.html
از روزهایی که گذشت برای روزهایی که می آیند. ه.ش. ۱۳۹۲ اردیبهشت ۲, دوشنبه. تجربه يك حس جديد كه نمى دانم اسمش را چى بگذارم! چند كيسه دستم بود. يكى از كيسه ها روى زمين افتاد. پسرك كنارم ايستاده بود. مانده بودم خودم دولا شوم و كيسه را بردارم يا از پسرك بخواهم كيسه را به من بدهد. مطمئن نبودم كه اگر از او بخواهم اين كار را مى كند يا نه. با خودم گفتم امتحانش كه مجانى است. ه.ش. ۱۳۹۲ فروردین ۲۳, جمعه. پستهای قدیمیتر. اشتراک در: پستها (Atom). مشاهده نمایه کامل من. شناور در بیکرانگی تصویر. آپارتمان هشتاد و چهار.
maryamdays.blogspot.com
از روزهایی که گذشت برای روزهایی که می آیند: March 2013
http://maryamdays.blogspot.com/2013_03_01_archive.html
از روزهایی که گذشت برای روزهایی که می آیند. ه.ش. ۱۳۹۱ اسفند ۱۶, چهارشنبه. يه ديالوگ از سريال دختران حوا. شما بچه ها خيلى خودخواهين، اونقدر تو فكر آرزوهاى خودتون هستين كه يادتون مى ره اميد و آرزوى يه نفر ديگه هستين. پستهای قدیمیتر. اشتراک در: پستها (Atom). دلم می خواهد روزی داستانی بنویسم که برای همیشه ماندگار شود. شاید یکی از روزهای بعد از چهل سالگی. با نقد داستانهایم به من کمک کنید تا بتوانم بهتر بنویسم. ( لطفا در مورد نوشته هایم نظر بگذارید. نوشته های بی ربط پاک می شود). مشاهده نمایه کامل من.
maryamdays.blogspot.com
از روزهایی که گذشت برای روزهایی که می آیند: June 2013
http://maryamdays.blogspot.com/2013_06_01_archive.html
از روزهایی که گذشت برای روزهایی که می آیند. ه.ش. ۱۳۹۲ تیر ۴, سهشنبه. هر چى كه عوض داره گله نداره! فسقلى مشغول بازى بود. يك لحظه از فرصت استفاده كردم و روى مبل دراز كشيدم. منتظر بودم كه بيايد سراغم و بلندم كند. خبرى ازش نشد. چند دقيقه با چشمان بسته صبر كردم. صدايى هم ازش نمى آمد. نتوانستم جلوى خودم را بگيرم. بلند شدم ببينم چه كار مى كند كه با اين صحنه مواجه شدم! مادرم هميشه تعريف مى كرد كه من تمام ديوارهاى خانه را با مداد رنگى نقاشى مى كردم. به قول معروف چيزى كه عوض داره گله نداره! سرش كلاه نمى ره!
maryamdays.blogspot.com
از روزهایی که گذشت برای روزهایی که می آیند: March 2015
http://maryamdays.blogspot.com/2015_03_01_archive.html
از روزهایی که گذشت برای روزهایی که می آیند. ه.ش. ۱۳۹۳ اسفند ۱۲, سهشنبه. شايد بايد باور كنم معجزه ديگر اتفاق نخواهد افتاد! پستهای قدیمیتر. اشتراک در: پستها (Atom). دلم می خواهد روزی داستانی بنویسم که برای همیشه ماندگار شود. شاید یکی از روزهای بعد از چهل سالگی. با نقد داستانهایم به من کمک کنید تا بتوانم بهتر بنویسم. ( لطفا در مورد نوشته هایم نظر بگذارید. نوشته های بی ربط پاک می شود). مشاهده نمایه کامل من. شناور در بیکرانگی تصویر. ماجراهای یک فندق 50 کیلویی. Book of Life, Chapter Three.
maryamdays.blogspot.com
از روزهایی که گذشت برای روزهایی که می آیند: December 2014
http://maryamdays.blogspot.com/2014_12_01_archive.html
از روزهایی که گذشت برای روزهایی که می آیند. ه.ش. ۱۳۹۳ آذر ۱۹, چهارشنبه. از يك جايي به بعد ديگر خيال جواب نمى دهد. واقعيت محكم مى خورد توي صورت آدم و آنوقت است كه سر جايش مى نشيند! پستهای قدیمیتر. اشتراک در: پستها (Atom). دلم می خواهد روزی داستانی بنویسم که برای همیشه ماندگار شود. شاید یکی از روزهای بعد از چهل سالگی. با نقد داستانهایم به من کمک کنید تا بتوانم بهتر بنویسم. ( لطفا در مورد نوشته هایم نظر بگذارید. نوشته های بی ربط پاک می شود). مشاهده نمایه کامل من. شناور در بیکرانگی تصویر.
maryamdays.blogspot.com
از روزهایی که گذشت برای روزهایی که می آیند: November 2013
http://maryamdays.blogspot.com/2013_11_01_archive.html
از روزهایی که گذشت برای روزهایی که می آیند. ه.ش. ۱۳۹۲ آبان ۳۰, پنجشنبه. خنده هایت مست سازد مرا . فسقلی دوست داره که باهم بشینیم پای کامپیوتر و عکسهای کوچولویی هاش رو ببینیم. امروز کلی عکس لب دریا باهم تماشا کردیم. با خودم گفتم یک پست خداحافظی به دریا بدهکارم. باید هرچه زودتر بنویسمش. پستهای قدیمیتر. اشتراک در: پستها (Atom). مشاهده نمایه کامل من. خنده هایت مست سازد مرا . شناور در بیکرانگی تصویر. ماجراهای یک فندق 50 کیلویی. Book of Life, Chapter Three. طنزهای ارمغان زمان فشمی. آپارتمان هشتاد و چهار.
maryamdays.blogspot.com
از روزهایی که گذشت برای روزهایی که می آیند: February 2015
http://maryamdays.blogspot.com/2015_02_01_archive.html
از روزهایی که گذشت برای روزهایی که می آیند. ه.ش. ۱۳۹۳ اسفند ۴, دوشنبه. داشتم به آقاي شوهر مى گفتم كه چقدر دختر صاحبخانه دختر آرام و مظلومى هست. يكهو فسقلي برگشت گفت: كه مثلا گريه مى كنه مى خواد بره بيرون! ه.ش. ۱۳۹۳ اسفند ۱, جمعه. غم و شادي اينچنين در هم تنيده . ه.ش. ۱۳۹۳ بهمن ۲۲, چهارشنبه. هرسال دريغ از پارسال! يعنى هر سال حرص مى خورم كه چرا مثل آدم اين اختتاميه جشنواره فيلم فجر پخش نمى شه. الان داشتم به خودم مى گفتم آخه به تو چه! بعد به خودم جواب دادم مگه اسكار به تو ربطى داره! كاردستى من و فسقلي.
maryamdays.blogspot.com
از روزهایی که گذشت برای روزهایی که می آیند: November 2014
http://maryamdays.blogspot.com/2014_11_01_archive.html
از روزهایی که گذشت برای روزهایی که می آیند. ه.ش. ۱۳۹۳ آذر ۵, چهارشنبه. اگر ده ساله بودم و اينجا را پيدا مى كردم حتما بچه هاي همسايه را جمع مى كردم و با هم نمايش تمرين مى كرديم در اين مكان مخفي زيبا! ه.ش. ۱۳۹۳ آبان ۲۸, چهارشنبه. بعد از خواندن كتاب كافه پيانو اين احساس به آدم دست مى دهد كه بايد دست بكار شود و بنويسد! ه.ش. ۱۳۹۳ آبان ۲۷, سهشنبه. تا وقت رفتن چند بهار را ديده بود؟ ه.ش. ۱۳۹۳ آبان ۲۳, جمعه. آنگاه كه دور مى شود! ه.ش. ۱۳۹۳ آبان ۲۱, چهارشنبه. قدمهايت را آهسته تر بردار، خواهى رسيد! خلاصه هنوز ...
maryamdays.blogspot.com
از روزهایی که گذشت برای روزهایی که می آیند: September 2014
http://maryamdays.blogspot.com/2014_09_01_archive.html
از روزهایی که گذشت برای روزهایی که می آیند. ه.ش. ۱۳۹۳ مهر ۱, سهشنبه. فسقلي رو كه برده بودم باغ وحش، به اين نتيجه رسيدم كه يكي از شغلهاى مورد علاقه ام مسوول نگهدارى از لاك پشتها در باغ وحش هست! يه عمر بايد زندگى كرد تا فهميد كه چه كارى مورد علاقه آدمه! ه.ش. ۱۳۹۳ شهریور ۱۹, چهارشنبه. قاصدکی می گذرد . پستهای قدیمیتر. اشتراک در: پستها (Atom). مشاهده نمایه کامل من. قاصدکی می گذرد . شناور در بیکرانگی تصویر. ماجراهای یک فندق 50 کیلویی. Book of Life, Chapter Three. طنزهای ارمغان زمان فشمی.
maryamdays.blogspot.com
از روزهایی که گذشت برای روزهایی که می آیند: January 2015
http://maryamdays.blogspot.com/2015_01_01_archive.html
از روزهایی که گذشت برای روزهایی که می آیند. ه.ش. ۱۳۹۳ بهمن ۹, پنجشنبه. اولين نقاشي آبرنگ فسقلي! ه.ش. ۱۳۹۳ دی ۱۹, جمعه. تولد پيامبر و ماجراي عصما بنت مروان يا اسما بنت مروان و ماجراى فرانسه و . پرسیدند : «. گفت : «. ه.ش. ۱۳۹۳ دی ۱۷, چهارشنبه. گذشته ها گذشته . يه كلام هم از فسقلي! كارتون تماشا كردن فسقلي كه تمام شد خواستم يك برنامه ببينم. كنترل تلويزيون را برداشت و خاموشش كرد و گفت: مامان نبايد تلويزيون ببيني چشمات درد مى گيره! پستهای قدیمیتر. اشتراک در: پستها (Atom). مشاهده نمایه کامل من.