majhikghermez.blogfa.com

abhayeraha.blogfa.com

آب های رها - "خمار خواب"

http://www.abhayeraha.blogfa.com/post-28.aspx

نویسنده : کامران ; ساعت 16:14 روز دوشنبه شانزدهم فروردین ۱۳۸۹. برای خواب ديدنت . چشمان بسته می خواهم! چشمانم ، تاول نگاه پياده ام در روزهای بی باران افکار نيکوتين دارم را درد مي کشد. چشم روزهايم خسته در پی عطر گل مريم است. چشم شبهايم خواب ديدنت را می خواهد. من چشمان بسته مي خواهم. وقتی که می بوسمت نگاهم می کنی. چشمان خسته ام آب مي شود.آب. من برای بوسيدنت چشمان بسته می خواهم. چشمان مزخرفی دارم.نه؟ چشمان خيره ی جستجوگر ، طبع من است. چشمان خيره ای دارم. خيره ی شکاف روی ديوارم با آن عنکبوت چاق و زشت. حال این...

abhayeraha.blogfa.com

آب های رها - اینهمه سختی ناچیز

http://www.abhayeraha.blogfa.com/post-22.aspx

نویسنده : کامران ; ساعت 11:49 روز چهارشنبه بیست و نهم مهر ۱۳۸۸. سخت است وقتی که پاییز باشد و دلت از حسی غریب لبریز،در بازارچه گیلاسی نیابی که خونآبه اش بر دندان یار نشیند،تا زیباترین رنگ دنیا را ببینی. سخت است وقتی که قلمت کج باشد و دلت با قلمت لج،من واژه واژه ات را ببینم و عاشق نشوم. سخت است ،آری سخت است وقتی که لبانم بی تاب باشد وچشمان بسته ام بی خواب،لبانت را دریغ کنی و چشمانم را حقیر.مباد که بکارت لبانت در چشمان خسته ام خدشه ای بردارد. سخت است اما من مرد روزهای سختم. خواب لک لک ها را ببین!

abhayeraha.blogfa.com

آب های رها

http://www.abhayeraha.blogfa.com/8904.aspx

نویسنده : کامران ; ساعت 2:40 روز جمعه بیست و پنجم تیر ۱۳۸۹. به زندگی که فکر میکنم.هوس جعفری به سرم میزند. جعفری که میخورم دیگر به هیچ چیز فکر نمیکنم! فرمز که میپوشم.حتما تابستان رسیده . وقتی که سفید میپوشم.نمیدانم! هرگز لباس سفید نخریده ام! با تو که قرار دارم مدام شانه میزنم! تو را که میبینم.خوشحال میشوی! ترکت که میکنم گریه میکنی.من فقط سیگار میکشم! سیگار که میکشم یاد دوغ می افتم.دوغ که میخورم تشنه تر میشوم. بی درنگ.سیگار بعدی را روشن میکنم. به خودم که فکر میکنم.یاد .یاد.هیچی! یاد هیچی نمی افتم!

abhayeraha.blogfa.com

آب های رها - حال این روزهای من...

http://www.abhayeraha.blogfa.com/post-23.aspx

حال این روزهای من. نویسنده : کامران ; ساعت 18:39 روز دوشنبه چهارم آبان ۱۳۸۸. صدای ساز در گوشش و خوابی ناز در جانش . با ساز میرقصم بی ریا و نازکشان، هو. میکشم ومی خوانم برایش. دلها راز دارند و ناز. وای. که اگر دل،دل باشد غصه ام نیست ازتاریکی این شب دراز. سر میخورد در چشمانم تا صبح ،دلبر سر به هوای من.همان جام شوکران،همان تاک بی تکان. او تاک و من باد. میپیچم میان شاخ و بالش.باورش سخت است میدانم. اما من.خودش می داند که من چیستم! که میخوابد و مینوازم،روی گونه های تابدارش روی برگهای شبنم زده و لبانی که تب.

abhayeraha.blogfa.com

آب های رها - همیشه تکرار...گاهی...

http://www.abhayeraha.blogfa.com/post-29.aspx

نویسنده : کامران ; ساعت 2:40 روز جمعه بیست و پنجم تیر ۱۳۸۹. به زندگی که فکر میکنم.هوس جعفری به سرم میزند. جعفری که میخورم دیگر به هیچ چیز فکر نمیکنم! فرمز که میپوشم.حتما تابستان رسیده . وقتی که سفید میپوشم.نمیدانم! هرگز لباس سفید نخریده ام! با تو که قرار دارم مدام شانه میزنم! تو را که میبینم.خوشحال میشوی! ترکت که میکنم گریه میکنی.من فقط سیگار میکشم! سیگار که میکشم یاد دوغ می افتم.دوغ که میخورم تشنه تر میشوم. بی درنگ.سیگار بعدی را روشن میکنم. به خودم که فکر میکنم.یاد .یاد.هیچی! یاد هیچی نمی افتم!

abhayeraha.blogfa.com

آب های رها - دلم گرفته از چایی که میخورم بی دارچین

http://www.abhayeraha.blogfa.com/post-24.aspx

دلم گرفته از چایی که میخورم بی دارچین. نویسنده : کامران ; ساعت 16:1 روز پنجشنبه چهاردهم آبان ۱۳۸۸. هر روز با بیشمار سوال ،صبح میشود،شب که میرسد به بیشمار تا از آن پاسخ نداده ام. چرا گربه ها این روز ها اینهمه بچه میزایند؟ چرا موشهای شهر اینقدر بزرگ شده اند؟ گربه ها می آیند و میروند موشها به تخمهایشان اشاره میکنند.به هیچ جای دنیا هم بر نمیخورد.چرا؟ قاب پنجره ها میریزد،پنجره با دیوار یکی میشود.به هیچ جای دنیا بر نمیخورد. آدمها این همه دروغ میگویند.حتی به خودشان.چرا؟ قبل از چیدن تارهای صوتی ام ساعت ها بحث می...

abhayeraha.blogfa.com

آب های رها

http://www.abhayeraha.blogfa.com/8812.aspx

نویسنده : کامران ; ساعت 16:42 روز سه شنبه چهارم اسفند ۱۳۸۸. حال من خوب است.البته این گمان این روزهای من است. این روزها نه سراغ شعر رفتم،نه شعر از من سراغی گرفت. از نبودن خسته شدم.اینجا مثل ما کم پیدا میشوند.آدم ها یکجوری اند.خیلی آدمند.خیلی عاقلند.از این عقلانیت بی حد و حصر سرگیجه میگیرم. چقدر حرف داشتم برای گفتن.چقدر حرف خوردم! حال این روزهای من براهنیست.حرفهایم خطاب به دیوانه هاست. رفتم که رفتنم عین رفتن من باشد. وفرق داشته باشد با رفتن آندیگران". روی آن نمایان است. خواب لک لک ها را ببین!

abhayeraha.blogfa.com

آب های رها

http://www.abhayeraha.blogfa.com/8808.aspx

دلم گرفته از چایی که میخورم بی دارچین. نویسنده : کامران ; ساعت 16:1 روز پنجشنبه چهاردهم آبان ۱۳۸۸. هر روز با بیشمار سوال ،صبح میشود،شب که میرسد به بیشمار تا از آن پاسخ نداده ام. چرا گربه ها این روز ها اینهمه بچه میزایند؟ چرا موشهای شهر اینقدر بزرگ شده اند؟ گربه ها می آیند و میروند موشها به تخمهایشان اشاره میکنند.به هیچ جای دنیا هم بر نمیخورد.چرا؟ قاب پنجره ها میریزد،پنجره با دیوار یکی میشود.به هیچ جای دنیا بر نمیخورد. آدمها این همه دروغ میگویند.حتی به خودشان.چرا؟ قبل از چیدن تارهای صوتی ام ساعت ها بحث می...

abhayeraha.blogfa.com

آب های رها - گلایه

http://www.abhayeraha.blogfa.com/post-30.aspx

نویسنده : کامران ; ساعت 11:41 روز یکشنبه سی و یکم مرداد ۱۳۸۹. بر تمام خستگی هایم خجسته می مانم و ناله،. ناله که دلم همدم غم ،. دهانم باغ کیوی را می ماند،. من تو را می مانم . پسته ای در بسته که به دندان شکستنش نمی آید. در کار جهان مانده ،. از دست همه رانده و وامانده و درمانده ام. این جمله ها هم که ابوعطای قورباغه ها را می ماند. این ها همه همانندمان می ماند ،. که هم مانند همیم و هم ساک بسته ی کنار جاده ی شمالیم،. گلویت را جر بده ،. روی تمام بام های شهر خودکشی کن ،. سه تار بزن ،. اصلا" ابوعطا بزن .

abhayeraha.blogfa.com

آب های رها

http://www.abhayeraha.blogfa.com/8809.aspx

خواب لک لک ها را ببین! نویسنده : کامران ; ساعت 8:0 روز دوشنبه دوم آذر ۱۳۸۸. از پله های طاقت من بالا میروی. پله هایی بی انتها.آسانسوری تا اطلاع ثانوی خراب. روی پاگرد اعصابم راه میروی . اعصاب که هیچ.به کف صاف کتانی ات رحم کن! به نرده های صبوری ، در راهروی احساسم تکیه نده! تازه رنگشان زده ام. تو به بام این عمارت نمیرسی.لانه لک لک ها روی شیروانی باورم دست نیافتنیست. باور کن! هر روز دچار شهوت تنهایی ، از پله های طاقت من بالا میروی.با شتابی معادل هزار احساس از من گریز. نقش بر کاشی دوستت دارمهای من نشوی! اندیشه...