bainhame.blogspot.com
با اين همه: 10/1/08 - 11/1/08
http://bainhame.blogspot.com/2008_10_01_archive.html
ه.ش. ۱۳۸۷ مهر ۲۰, شنبه. انگار تكرار همين نام، يكريز ذهنم را پر ميكند از دانههاي باران اين روزهاي ابري . اسنوپي. وقتي كه ميخواهي به جاي "و"، جملات ناتمام اين روزهاي باراني را به هم برساني؛ انگار تنها واژهي اسنوپي و تكرار آن ميتواند به ياريات بيايد. و اسنوپي نميآيد. هیچ نظری موجود نیست:. پستهای قدیمیتر. اشتراک در: پستها (Atom). یخ پارهی نازکی از ماه. پنجره عکس الگو. تصاویر الگوی ارائه شده توسط hdoddema. مشاهده نمایه کامل من.
bainhame.blogspot.com
با اين همه: سکوت
http://bainhame.blogspot.com/2009/08/normal-0-false-false-false.html
ه.ش. ۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه. با همين كلماتِ دم دستي. روز من آشفته ميشود:. با همين اشاراتِ سرسري. روز من آرام ميشود:. با سري كه تكان ميدهد. سايهي چنارِ خيابانِ پر غبار. هیچ نظری موجود نیست:. اشتراک در: نظرات پیام (Atom). یخ پارهی نازکی از ماه. پنجره عکس الگو. تصاویر الگوی ارائه شده توسط hdoddema. مشاهده نمایه کامل من.
bainhame.blogspot.com
با اين همه: 8/1/09 - 9/1/09
http://bainhame.blogspot.com/2009_08_01_archive.html
ه.ش. ۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه. با همين كلماتِ دم دستي. روز من آشفته ميشود:. با همين اشاراتِ سرسري. روز من آرام ميشود:. با سري كه تكان ميدهد. سايهي چنارِ خيابانِ پر غبار. هیچ نظری موجود نیست:. پستهای قدیمیتر. اشتراک در: پستها (Atom). یخ پارهی نازکی از ماه. پنجره عکس الگو. تصاویر الگوی ارائه شده توسط hdoddema. مشاهده نمایه کامل من.
mylifewhispers.blogspot.com
نجواهای زندگی من: یک شعر - فریاد
http://mylifewhispers.blogspot.com/2008/10/blog-post_31.html
یک شعر - فریاد. کویر دیگر کویر نبود. در هیاهوی باران انتقام. اشکهایش را گم کرده بود. سالها غریبه گی اش را. که همسایه ساکتش بود. و می رفت تا همدم. کویر دلش برای خودش تنگ شده بود. یک روستایی با شلوار جین. یک الاغ با چراغ راهنما. خسته لالان شده اند. جمعه, آبان ۱۰, ۱۳۸۷. چند بار خوندم ولی نمی گیرمش. عکسه رو حس می کنم اما شعر رو نه. شاید دچار کهولت شده. دوشنبه, آبان ۱۳, ۱۳۸۷. دچار کهولت شده. چند سال پیش ها اینو گفتم. دوشنبه, آبان ۱۳, ۱۳۸۷. سهشنبه, آبان ۱۴, ۱۳۸۷. اشتراک در: نظرات پیام (Atom). یک شعر - فریاد.
mylifewhispers.blogspot.com
نجواهای زندگی من: اتاق آبی
http://mylifewhispers.blogspot.com/2008/10/blog-post.html
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را. این قطعه ای از شعر سهراب سپهری است که در ابتدای فیلم مستند اتاق آبی که در سال 1374 (1995) به سفارش فرهنگسرایی که در آن کار می کردم ساختم می آید. دیروز سالگرد تولد سهراب بود و من دوباره رفتم به گذشته و داستان ساختن این فیلم. یک صحنه از فیلم اتاق آبی که سهراب در حال نقاشی است. بخشهای کوتاهی از فیلم آخر دریا. پشت صحنه اتاق آبی (نفر اول سمت راست کسی است که جوانی سهراب را بازی کرد). پشت صحنه اتاق آبی. به سراغ من اگر می آیید،. چینی نازک تنهایی من. در اینجا بخشی از ابت...
mylifewhispers.blogspot.com
نجواهای زندگی من: October 2008
http://mylifewhispers.blogspot.com/2008_10_01_archive.html
یک شعر - فریاد. کویر دیگر کویر نبود. در هیاهوی باران انتقام. اشکهایش را گم کرده بود. سالها غریبه گی اش را. که همسایه ساکتش بود. و می رفت تا همدم. کویر دلش برای خودش تنگ شده بود. یک روستایی با شلوار جین. یک الاغ با چراغ راهنما. خسته لالان شده اند. جمعه, آبان ۱۰, ۱۳۸۷. جز غوغای سنگریزه ها. جز خواب لاک پشتها. معنای هستی ام را می گیرد. نه ستایش ریا کاری. خاک بر سر من. که نه شایسته زمینم. و نه طوفانی که پاره پاره ام کند. دوشنبه, آبان ۰۶, ۱۳۸۷. باید خیلی احمق و شجاع باشی که بخواهی خودتو بکشی". این قطعه ای از ش...
bainhame.blogspot.com
با اين همه: 5/1/10 - 6/1/10
http://bainhame.blogspot.com/2010_05_01_archive.html
ه.ش. ۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سهشنبه. بادام تلخ- برای محمدجعفر پوینده. پاچين سياهي هبوط ميكند. و با صداي مردهاش خشي بر خاك پر ميكشد . هوار مي شود بر گلوي نازكش. و آب بسته ميشود بر افعال آينده. و سكوت در ميانهي دست و دهان قبر تير ميكشد. آه كه ساقي هراسان. با چشمهاي زلالاش تا ابد. در ميانهي هوا و زمين. خيره خواهد ماند بر اين ميكدهي ويران. هیچ نظری موجود نیست:. پستهای قدیمیتر. اشتراک در: پستها (Atom). بادام تلخ- برای محمدجعفر پوینده. یخ پارهی نازکی از ماه. مشاهده نمایه کامل من.
mylifewhispers.blogspot.com
نجواهای زندگی من: سریر خون
http://mylifewhispers.blogspot.com/2008/09/blog-post_7407.html
چه توضیحی بهتر از خود شعر برای شعر است. چرخشی در رنج و امیدی کماکان سرشار. با تریاک جان من. بر این دریای خونین خاموش. که صدف ها خفته اند. خواب خفته شبانگاهت را. به برقی آشفته کنند. که سریر خونین زمستانیت. به سپیده دم بهاری ست. که غرقه ات کند. و شید فردای امید. آشیل تاریکی هستی ات شود. جایی که اژدهای نا سیراب. پیمانه آخر را که میزنی. جام سرخت را در شهریوری. سپیده دمان خاوران را بدرقه می کرد. شبنم چشمان زیبا را. در شبی که مرگ. بی حوصله بر پاشنه اتاق تاریکش دندان می گزید. چه برزن و کوی ها. رقص آخر خود را.
mylifewhispers.blogspot.com
نجواهای زندگی من: لبه تیغ
http://mylifewhispers.blogspot.com/2008/11/blog-post.html
روی صندلی می نشینم و طبق عادت همیشگی ام که به خون نمی توانم نگاه کنم فقط اطرافم را می پایم تا کار پرستار تمام شود. کارش که تمام می شود بلند می شوم که به طرف تخت بروم احساس سرگیجه می کنم. به پرستار می گویم سرم گیج می رود می گوید طبیعی است و دراز بکشم همه چیز خوب می شود. وقتی هم کابوس مرا شنید می گفت تو داشتی با مرگ مبارزه می کردی و درست لحظه ای که مقاومت می کردی که به بیرون پرت نشوی بهوش آمدی و از کما بیرون آمدی. چند نکته برای من غریب است. جمعه, آبان ۲۴, ۱۳۸۷. خودش به اندازه کافی سخت هست! جمعه, آبان ۲۴, ۱...
bainhame.blogspot.com
با اين همه: 6/1/11 - 7/1/11
http://bainhame.blogspot.com/2011_06_01_archive.html
ه.ش. ۱۳۹۰ خرداد ۲۴, سهشنبه. هنوز آنجا بود، دیگر اما بی هیچ مقاومتی. چسبیده به ملافه ی سبزش، تابوتش و تختش. در کوچه ها، هلو و هندوانه را جار می زنند. و رادیو برنامه ای برای ورزش نکردن در هوای آلوده تدارک دیده است. در سر چارراه ها همان بساط همیشه گی برپاست: دوربین ها، گلادیاتورها، ماسک ها، زنجیره ی زنجیر موتورها و ون ها. و ما در احتضار طولانی امید. چون هیچانِ تناولی در هم می پیچیم. تاریخ را گاز می زنیم، از نیشابور و بیهق و ری می گذریم. هیچ نظری موجود نیست:. پستهای قدیمیتر. اشتراک در: پستها (Atom).