piggy.blogfa.com

mehraboni1.blogfa.com

......مهربانی را بیاموزیم...... - كودك...

http://www.mehraboni1.blogfa.com/post-141.aspx

روزگار ازم رو برگردوند. روزی رییس یک شرکت بزرگ به دلیل یک مشکل اساسی در رابطه با یکی از کامپیوترهای اصلی مجبور شد با یکی از کارمندانش تماس بگیرد. بنابراین، شماره منزل او را گرفت. کودکی به تلفن جواب داد و نجوا کنان گفت:. صدای کوچک نجواکنان گفت: بله. می تونم با او صحبت کنم؟ کودک خیلی آهسته گفت: نه. رییس که خیلی متعجب شده بود و می خواست هر چه سریع تر با یک بزرگسال صحبت کند، گفت: مامانت اونجاس؟ می تونم با او صحبت کنم؟ دوباره صدای کوچک گفت: نه. کودک زمزمه کنان پاسخ داد: بله، یک پلیس. مشغول چه کاری است؟ دوستی ...

mehraboni1.blogfa.com

......مهربانی را بیاموزیم...... - تسلیت...

http://www.mehraboni1.blogfa.com/post-134.aspx

روزگار ازم رو برگردوند. ایام شهادت حضرت زهرا(س)به همه ی دوستداران اهلبیت تسلیت باد. پی نوشت:من عاشق اون درد و دل هایی هستم که حضرت زهرا(س) با حضرت علی(ع) میکردن. جگرم میسوزه.پیش خودم میگم عاشق هم به اینا میگن. پی نوشت2:رمان دالان بهشت رو تا صفحه 110 خوندم و گریه کردم.ظاهرا غمناک نیست اما از درون منو نابود میکنه. پی نوشت3:تا یه مدت مطلب طنز نمیذارم.به احترام ایام فاطمیه. نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۰ساعت 23:3 توسط مرتضي. اشتياق چشم هايم را تماشا کن. می شود در سردی سرشاخه های باغ.

mehraboni1.blogfa.com

......مهربانی را بیاموزیم......

http://www.mehraboni1.blogfa.com/9004.aspx

روزگار ازم رو برگردوند. ادم و حوا به روايتي ديگر. 1 خدایا چرا دماغ من پولیپ داره؟ 2 خدایا چرا موهای من مش نیست؟ 3 خدایا چرا من رو دوم آفریدی؟ 4 خدایا چرا اسم من آدم نباشد اخه حوا هم شد اسم؟ 5 خدایا چرا من از گوشت و آدم از خاک؟ 6 خدایا چرا من باید هوشم از آدم کم باشد؟ 7 خدایا چرا من . 8 بله دوستان عزیز و خدا از آفریده خود ناراحت نشد برعکس خوشحالم شد چون چیزی خلق کرد که باعث میشد آدم در آسایش کامل نباشه و قدر آسایش رو بدونه. خدا به حوا گفت دیگه تکرار نکن وگرنه میندازمت میندازمت؟ فرستادن حوا پیش آدم. آدم: چ...

mehraboni1.blogfa.com

......مهربانی را بیاموزیم...... - وقتی بچه ها سوال میپرسن...

http://www.mehraboni1.blogfa.com/post-138.aspx

روزگار ازم رو برگردوند. وقتی بچه ها سوال میپرسن. خونه مشغول کاربودم که دخترم بدو بدو اومد و پرسيد :. دخترم : مامان تو زني يا مردي؟ من : زنم ديگه پس چي ام؟ دخترم : بابا ، چي اونم زنه؟ من : نه ماماني بابا مرده . دخترم : راست ميگي مامان؟ من : آره چطور مگه؟ دخترم : هيچي مامان! من : خاله مريم ، خاله آرزو ، مامان بزرگ. دخترم : دايي سعيد هم زنه؟ من : نه اون مرده! دخترم : از كجا فهميدي زني؟ من : فهميدم ديگه مامان، از قيافه ام . دخترم : يعني از چي؟ من : از اينكه خوشگلم ،. دخترم : يعني هر كي خوشگل بود زنه؟ دخترم :...

mehraboni1.blogfa.com

......مهربانی را بیاموزیم...... - یک مقایسه ی ساده....

http://www.mehraboni1.blogfa.com/post-137.aspx

روزگار ازم رو برگردوند. یک مقایسه ی ساده. یک پسر اگه تا آخر عمرشم ازدواج نکنه هیچکی نمی تونه بهش چیزی بگه چون حتی تو سن 50 سالگی هم میتونه بهترین کیس ها رو داشته باشه ولی امان از روزی که یه دختر بشه 30 سالشو شوهر نکرده باشه! اگه همزمان 5 تا زن هم داشته باشه هیچکی نمی تونه بهش چیزی بگه ولی امان از روزی که یه زن شوهر دار . اگه طلاق بگیره بهش هیچی نمی گن و بد هم نگاش نمیکنن ولی به دختره میگن مطلقه و . اوه اوه بد نگاه کردن که حداقل قضیه ست! های جذاب زیادی رو سراغ دارند ولی شما پیرزن جذاب سراغ داری؟

mehraboni1.blogfa.com

......مهربانی را بیاموزیم...... - پایان...

http://www.mehraboni1.blogfa.com/post-135.aspx

روزگار ازم رو برگردوند. باور کنید دیگه هیچی نیست. حتی اندازه ی یه ثانیه. نه وب تموم شده. نه بودن دوستایی مثل شما. فقط رمان دالان بهشت تموم شد. حتی یه کلمه هم نیست که نخونده باشم. کلا 503 صفحه بود. خوندم و گریه کردم. ولی ایکاش آخر همه ی داستان ها و همه ی دوستی ها بتونه خوب تموم بشه. مثل دالان بهشت که آخر به نیکی تموم شد. نوشته شده در چهارشنبه سی و یکم فروردین ۱۳۹۰ساعت 17:7 توسط مرتضي. اشتياق چشم هايم را تماشا کن. می شود در سردی سرشاخه های باغ. جشن رويش را بيفروزيم. دوستی را می شود پرسيد. صفاي اشك وفاي غم.

afagbigarari.blogfa.com

آرزوهـــــــــای بر باد رفتـــــــــه من - آخرین ها

http://www.afagbigarari.blogfa.com/post-84.aspx

آرزوهای بر باد رفته من. به ياد آرزوهایی بر باد رفته ام سکوتی میکنم بالاتر از فریاد. آخرین ها، همیشه آدم رابه فنا میدهند! نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ خرداد۱۳۹۲ساعت ۰:۱۶ قبل از ظهر توسط دل تنگ ترین. مبادا به یاد آوری بی کس و غریبی را که روزگاری تو همه کس آن بودی. مبادا چشمانی را به یادآوری که تمام لحظاتش از دوری تو گریان بود. تو را در فراموشی ساختگی ات رها می کنم . و می دانم که هنوز مرا به یاد داری . چون باغبانی که هیچ گاه. نهالی را که با دستان خویش کاشته. و همین برایم کافیست. قاصدک حرف دلم را تو فقط میدانی.

afagbigarari.blogfa.com

آرزوهـــــــــای بر باد رفتـــــــــه من - تنهايم نگذار...

http://www.afagbigarari.blogfa.com/post-74.aspx

آرزوهای بر باد رفته من. به ياد آرزوهایی بر باد رفته ام سکوتی میکنم بالاتر از فریاد. با تمام وجود صدايت مي کنم . صدايت مي کنم تا نگاهم کني ،. نگاهم کني تا چشمان پر از اشکم را ببيني ،. اشکهايم را ببيني تا دلت برايم بسوزد ،. دلت بسوزد تا يک لحظه بيشتر کنارم بماني . آن وقت از ته دل فرياد خواهم زد و به تو خواهم گفت صادقانه. آن وقت شايد ديگر هرگز تنهايم نگذاري! نوشته شده در شنبه ۱۷ اردیبهشت۱۳۹۰ساعت ۲۳:۴۸ بعد از ظهر توسط دل تنگ ترین. مبادا به یاد آوری بی کس و غریبی را که روزگاری تو همه کس آن بودی. با او و هزارا...

afagbigarari.blogfa.com

آرزوهـــــــــای بر باد رفتـــــــــه من - چه بیخود.....

http://www.afagbigarari.blogfa.com/post-85.aspx

آرزوهای بر باد رفته من. به ياد آرزوهایی بر باد رفته ام سکوتی میکنم بالاتر از فریاد. سهم مان کم نشود. ما خدا را با خود. و قسم ها خورديم. ما به هم بد کرديم. ما به هم بد گفتيم. ما حقيقت ها را. زير پا له کرديم. و چقدر حظ برديم. روي هر حادثه اي. حرفي از عشق زديم. ما که را گول زديم؟ نوشته شده در شنبه ۵ مرداد۱۳۹۲ساعت ۱:۴۷ قبل از ظهر توسط دل تنگ ترین. مبادا به یاد آوری بی کس و غریبی را که روزگاری تو همه کس آن بودی. مبادا چشمانی را به یادآوری که تمام لحظاتش از دوری تو گریان بود. و می دانم که هنوز مرا به یاد داری .