raftan-yaa-mandan.blogfa.com

sepidmemories.blogfa.com

فعلن عنوان ندارد...! - بالاخره سهمیه ی آبان رسید :))

http://www.sepidmemories.blogfa.com/post/10

بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم؟ بالاخره سهمیه ی آبان رسید :). آدم وختی یه مدت طولانی نمینویسه دیگه نمیدونه باید از کی و از چی بنویسه. سخت میشه بوخودا :/. اینجا ما هر ماه سی ساعت اینترنت داریم کع من سهمیه ی ماه مهر رو تو همون اولین هفته ای کع اینجا بودم، تموم کردم :دی العان دیگه از سهمیه ی آبان دارم استفاده میکنم و به امید خدا تا فردا، پس فردا تمومش میکنم کاملن :). درمورد شهر نظر خاصی ندارم، چون هنوز زیاد جایی نرفتم. فقط یه رستوران سزار اینجا هست کع یه آقای جنتلمن منو دعوت کردن، خعلی خووووب بود این...

sepidmemories.blogfa.com

فعلن عنوان ندارد...! - لعنت به عکسات

http://www.sepidmemories.blogfa.com/post/7

بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم؟ تو فیسبوک یه عکس جدید از خشایار(خیزون) دیدم. دلم براش تنگ شد :/ دلم واسه اون روزا و اون اتفاقای دوس داشتنی تنگ شد. 22 مهر تولدشه. چقدر ماه مهر برام شیرین بود. پولامو جمع کرده بودم که یه کادوی خوب بخرم. مسیر زندگی چه راحت عوض میشه یهویی. خوشحالم که دیگه به هیچکس وابسته نیستم. ولی هیچوقت پشیمون نمیشم از حسی که داشتم. من تصمیم درستی گرفتم دیگه، نه؟ بدون اونم میتونم خوشحال باشم دیگه، هومممم؟ تاريخ جمعه پنجم مهر 1392ساعت 20:17 نويسنده SePiDeh ヅ. تمام فلسفه ها را برای یک شکلات.

sepidmemories.blogfa.com

فعلن عنوان ندارد...! - يوهو

http://www.sepidmemories.blogfa.com/post/9

بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم؟ تو ايستگاه راه آهن :دى. امروز اولين روزيه كه ميرم دانشگاه :). كامنتا رو به محض اينكه به نت دسترسى پيدا كنم جواب ميدم. العان ميان دنبالمون، بايد برم :). تاريخ یکشنبه چهاردهم مهر 1392ساعت 5:42 نويسنده SePiDeh ヅ. هنوز بچ ه ام و می فروشم از آغاز. تمام فلسفه ها را برای یک شکلات. حرف هایی با طعم انار :). MrZip and Mrs.ZigZag. روزمر گی های متول د م ردآد. عشقولیای عروس کوشولو و همسرش. روزهایش بعد از سرطان. چرند و پرندهای یک ذهن درگیر. زنی که من باشم. یه قاشق زندگی فاطی.

sepidmemories.blogfa.com

فعلن عنوان ندارد...! - بهونه گیری + نق زدن

http://www.sepidmemories.blogfa.com/post/5

بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم؟ بهونه گیری نق زدن. واااای حالا که من حسابی دارم با کلاس ایتالیایی و بچه های کلاس حال میکنم، باید برم؟ نمیدونم چرا مثل بچه ها هی دلم بهونه میگیره :/. راستش میترسم یه کم. من به اینجا عادت کردم. محیط کوچیک. من. هعی. تاريخ یکشنبه سی و یکم شهریور 1392ساعت 0:47 نويسنده SePiDeh ヅ. هنوز بچ ه ام و می فروشم از آغاز. تمام فلسفه ها را برای یک شکلات. حرف هایی با طعم انار :). MrZip and Mrs.ZigZag. روزمر گی های متول د م ردآد. عشقولیای عروس کوشولو و همسرش. روزهایش بعد از سرطان.

sepidmemories.blogfa.com

فعلن عنوان ندارد...! - من تنبلم :دى

http://www.sepidmemories.blogfa.com/post/11

بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم؟ آقا خب من انسان تنبلى ميباشم :دى. خيلى سخته با گوشى پست نوشتن :/. من همچنان يزدم. اينجا با دو تا از دوستام خونه گرفتيم. العان اومدن اينترنت خونه رو راه انداختن، منم دلم هوس وبلاگ كرد :دى. در حال حاضر چندين روزه كه خواب درست و حسابى ندارم. هر شب تا صبح واسه امتحانا بيدار بودم. ديگه فقط يكيش مونده، اونم شنبه ميدم و خلاص. دارم از سردرد ميميرم. دوستم فردا امتحان داره، داريم باهم ميخونيم كع خسته نشه :دى خودم امتحانامو گند زدم، حالا ميخوام به اين كمك كنم :). زنی که من باشم.

sepidmemories.blogfa.com

فعلن عنوان ندارد...! - هستم حالا خدمتتون :دى

http://www.sepidmemories.blogfa.com/post/6

بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم؟ هستم حالا خدمتتون :دى. هيچ اتفاق خاصى نمى افته كه بنويسم اينجا. از صبح تا شب و حتى از شب تا صبح مشغول " وى چت" هستم : دى. با يه آقاى دكتر دوست شدم كه به شدت تشويقم ميكنه به تلاش كردن. آدم جالبيه. هيچ كار خلافى تو زندگيش نكرده. كاملن پاستوريزس :دى حتى قليونم نكشيده تا حالا :) بعد هى منو نصيحت ميكنه اصن يه وضعى :). خاله م يه كم حالش بده :( خدا كنه چيز خاصى نباشه :/. تاريخ جمعه پنجم مهر 1392ساعت 12:58 نويسنده SePiDeh ヅ. هنوز بچ ه ام و می فروشم از آغاز. روزهایش بعد از سرطان.

sepidmemories.blogfa.com

فعلن عنوان ندارد...! - آهای تهران... چه غریبه شدی برام

http://www.sepidmemories.blogfa.com/post/12

بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم؟ آهای تهران. چه غریبه شدی برام. بعد از آخرین امتحانم مامان زنگ زد و گفت که بالاخره با مهمانی یه ترمم موافقت شده. حالا من تهرانم. روزای خیلی خوبی رو گذروندم تو یزد با آدمای فوق العاده ای که بهترین دوستامن. خداحافظی با یزد و دوستام خیلی سخت بود. فقط گریه میکردیم و خاطره ها رو مرور میکردیم. اون آقای دانشجوی دندون پزشکی که همون روزای اول باهاش آشنا شدم، حالا برام کسیه که دوریش بیشتر از همه عذابم میده. من تهرانم . پیش خونوادم. باید خوشحال باشم مگه نه؟ چه اوضاع مسخره ای شده!

sepidmemories.blogfa.com

فعلن عنوان ندارد...!

http://www.sepidmemories.blogfa.com/1392/07

بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم؟ تو ايستگاه راه آهن :دى. امروز اولين روزيه كه ميرم دانشگاه :). كامنتا رو به محض اينكه به نت دسترسى پيدا كنم جواب ميدم. العان ميان دنبالمون، بايد برم :). تاريخ یکشنبه چهاردهم مهر 1392ساعت 5:42 نويسنده SePiDeh ヅ. اون دكتره بود كع گفتم، كلن نااميد شد از من :) اصن ديگه حرف نميزنه باهام :دى بنده خدا خعلى سعى كرد به راه راست هدايتم كنه، نشد ولى :). خالم حالش بهتره خدا رو شكررررر :). عاغا رفتم چادر خريدم :) يه قيافه ى مضحكى پيدا ميكنم با چادر :دى موجبات خنده ى همه ميشم :).

sepidmemories.blogfa.com

فعلن عنوان ندارد...!

http://www.sepidmemories.blogfa.com/1392/08

بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم؟ بالاخره سهمیه ی آبان رسید :). آدم وختی یه مدت طولانی نمینویسه دیگه نمیدونه باید از کی و از چی بنویسه. سخت میشه بوخودا :/. اینجا ما هر ماه سی ساعت اینترنت داریم کع من سهمیه ی ماه مهر رو تو همون اولین هفته ای کع اینجا بودم، تموم کردم :دی العان دیگه از سهمیه ی آبان دارم استفاده میکنم و به امید خدا تا فردا، پس فردا تمومش میکنم کاملن :). درمورد شهر نظر خاصی ندارم، چون هنوز زیاد جایی نرفتم. فقط یه رستوران سزار اینجا هست کع یه آقای جنتلمن منو دعوت کردن، خعلی خووووب بود این...