raha850.persianblog.ir
انکارمن، بی هیچ بایدی می سرایم ... باید که حلقه ی زنجیر را گسست ... باید که باید ها را به دور ریخت ... بر من جنون، متبرک باد ...
http://raha850.persianblog.ir/
من، بی هیچ بایدی می سرایم ... باید که حلقه ی زنجیر را گسست ... باید که باید ها را به دور ریخت ... بر من جنون، متبرک باد ...
http://raha850.persianblog.ir/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Saturday
LOAD TIME
2.6 seconds
16x16
32x32
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
156
SITE IP
46.224.2.182
LOAD TIME
2.594 sec
SCORE
6.2
انکار | raha850.persianblog.ir Reviews
https://raha850.persianblog.ir
من، بی هیچ بایدی می سرایم ... باید که حلقه ی زنجیر را گسست ... باید که باید ها را به دور ریخت ... بر من جنون، متبرک باد ...
raha850.persianblog.ir
انکار
http://raha850.persianblog.ir/1392/1
خب باید اغراق کنم گاهی دست کم می‌گیریم خواسته‌های ناخودآگاه بی‌نوا را . سخت‌تر از تمام این سادگی‌ها بود. طوری که پرتابش کرده بود به اوج پیچیدگی‌های ناخودآگاه زیرکی که به انتخاب خودش انقدر سخت نشده بود. باید که نباشم. و این را از هر چیز دیگری بهتر می‌دانم. مثل تمام نبودن‌هایی که آوار شدند بر روح و روانم و حالا، چیزی جز کمی غبار باقی نگذاشته اند از خودشان. اما من، قول می‌دهم بی‌صدا تر از این حرف ها بروم. انقدر که غباری هم از جایی بلند نشود. و خودم؟ بیا واقع‌بین باشیم! من، وارونگی نمی‌دانم! حالا، تا دنیا د...
انکار
http://raha850.persianblog.ir/1392/3
بر من جنون متبرک باد*. شب ها، دراز می کشیدم و در سکوت، به صدایی که از گوش راستم شروع می شد و در مغز سرم نفوذ می کرد گوش می دادم. به ضربان آشفته ی قلبم و به لرزش خفیفی که در جانم بود . عمیق تر شاید! در درونی ترین لایه های افکار و احساستم بود. و فکر می کردم به روزهایی که قرار بود از راه برسند و همه چیز جور دیگری شود! صدایی باید باشد تا دائم تکرار کند می گذرد. تمام می شود . تحمل کن دخترک به نیمه رسیده. پيام هاي ديگران .
انکار
http://raha850.persianblog.ir/1394/2
و من جا ماندم. بزگراه های شهرش را که با بیهودگی و بی هدفی رانده بود تا فرار کرده باشد از ملاقاتی که شاید سوق می‌داد او را به سمت و جهتی خوب یا بد . با خودش فکر کرد که جا مانده . گاهی جایت را پیدا نمیکنی . این یک جمله ی خبری ساده است . آواری پشتش پنهان دارد . آوراش خراب میشود بر سرت . آواراش سنگین است . زیر بار سنگینی اش تا می‌شوی . نفس کم می‌آوری . تقلایی ندارد . زورت نمی‌رسد . می‌مانی. تمام. پيام هاي ديگران .
انکار
http://raha850.persianblog.ir/1392/9
این سطرها را تنها برای فارغ شدن مینویسم. برای زایمان طبیعی یک درد کهنه. درد را باید با درد زایید. این سطرها را برای مادر شدن مینویسم. بیشتر از حد تصورم بوی خشونت می‌دهد. اما به راستی با رفتنت چه به دست آمد؟ رنگ سیاه جوهرم روی کاغذ. اولین واژه‌هایم. یک آرامش کاذب تزریقی. و اشک‌هایی که با چشم خودم دیدم بالای سرت ریخته نشد. همه بودند. کسی اما متاسف نبود. تنها یک لایه‌ی سطحی آغشته به غم بود. مثل کسیکه پرنده‌اش ناگهانی پر زده باشد. قبول که ناگهانی بود رفتنت هم! بوی گند سرتا پایم را گرفته بود. همه چیز بو...
انکار
http://raha850.persianblog.ir/archive
سهشنبه ٦ مهر ۱۳٩٥. 1587;ه‌شنبه ٦ مهر ۱۳٩٥. 1588;نبه ٢٦ تیر ۱۳٩٥. برسد به دست فرزند نداشته ام. 1587;ه‌شنبه ٤ خرداد ۱۳٩٥. که دل نازک او مایل افسانه کیست؟ 1670;هارشنبه ۱٩ اسفند ۱۳٩٤. اما درست در واپسین لحظه. 1580;معه ۱ آبان ۱۳٩٤. چیزی شبیه یک حباب سر به هوا. 1740;کشنبه ٢٦ مهر ۱۳٩٤. با این لباس های نپوشیده چه کنم؟ 1740;کشنبه ۸ شهریور ۱۳٩٤. برای بیست و شش تیر خالی! 1580;معه ٢٦ تیر ۱۳٩٤. پنجشنبه ٢۱ اسفند ۱۳٩۳. در انتهای حافظه، در باز بود اما بسیار دور بود. We have to go back. امان از رفته بودنت. 1670;ه&#...
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
حقیقت و رویا - گناه اشک
http://theidiot.persianblog.ir/post/82
الان که دارم این متنو مینویسم مست خرابم که کج و راست میشم راه میرم و ساندترک "فارست گامپ" داره با صدای بلن اجرا میشه…. اشکان داره همین دوشنبه داره میره سوید(توی اروپااااااااااااااااااااااااااااااااااااا). من وبهزاد، مامان و بابا و بهار و دک کردیم برن جمشیدیه، به اندازه یه پادگان پسر رو دعوت کردیم بیان خونه و تا خرخره خوردیم. الان که دارم اینا رو می نویسم جوان بایز داره "بلوین این د رین" رو می خونه، ببخشید دیگه مستی و … به جز شعره بقیشش رو در حال مستی سرودم. او هنوز گریه می کرد. بازی تمام شده بود.
نوشتن ها
http://neveshtanha.persianblog.ir/post/578
من و حافظ یهویی! از سر کوی تو هر کو به ملالت برود. نرود کارش و آخر به خجالت برود. کاروانی که بود بدرقه‌اش حفظ خدا. به تجمل بنشیند به جلالت برود. سالک از نور هدایت ببرد راه به دوست. که به جایی نرسد گر به ضلالت برود. کام خود آخر عمر از می و معشوق بگیر. حیف اوقات که یک سر به بطالت برود. ای دلیل دل گمگشته خدا را مددی. که غریب ار نبرد ره به دلالت برود. حکم مستوری و مستی همه بر خاتم تست. کس ندانست که آخر به چه حالت برود. حافظ از چشمه حکمت به کف آور جامی. بو که از لوح دلت نقش جهالت برود. باشگاه مدیران و متخصصان.
نوشتن ها
http://neveshtanha.persianblog.ir/1393/12
نشسته بودم و زل زده بودم به صفحه خیلی خیلی بزرگ تلویزیون که فقط دو متر با من فاصله داشت و این بزرگیش را بیشتر بزرگ می کرد! زل زده بودم به آدمهای سریال ترکی و به حرفهایشان گوش می کردم و فکر می کردم به چیزهای دیگر. درست وسط یک منولوگ بلند و احساسی بازیگر ترک بود که ناگهان به این حس رسیدم که باید یک چیز را بخواهی باید خیلی بخواهی آن قدر که همه چیز را به پایش بگذاری (نه آنکه الزاما فدایش کنی) و برایش جدی باشی. باز فکر کردم عیب از اینجا نیست! مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست. که راحت دل رنجور بیقرار منست. 1639;...
نوشتن ها
http://neveshtanha.persianblog.ir/1393/8
نصف شب از خواب می پرم، چیزی به خاطرم می آید، حرف هایی که زده شده و بعد یک جمله توی سرم می پیچد. با خودم می گوید، هرجایش که درست شود، اینجای کار آخرش لنگ می زند. از جایم بلند می شوم و بی آنکه چراغی را روشن کنم می روم توی آشپزخانه، شیر آب را باز می کنم و فکر می کنم اگر آب بخورم خواب از سرم می پرد! شیر را می بندم. دوری توی آشپزخانه می زنم و زیر لب زمزمه می کنم:آره اینجوری نمی شه! مواظبم صدایم درنیاید، نگرانم که خواب از سرم نپرد. از آشپزخانه بیرون می آیم، ترس خفیفی مثل درد سوزن! توی سرم می پیچد! امروز که خبر...
خبر - نوشتن ها
http://neveshtanha.persianblog.ir/post/581
به عادت همیشه با باز کردن مرورگر می روم سراغ سایت های خبری، خیلی انتخاب سیاسی ندارم. بین این گروه و آن گروه تفاوتی نمی گذارم، همه را می خوانم! اگر در مورد مذاکرات خبر جدیدی باشد، حتما اولین چیزی است که می خوانم. اما خبر جدیدی نیست پس با کمی تنوع جلو می روم! خبرهایی که من آنها را نساخته ام اما هر لحظه با آنها زندگی کرده ام. 1777;٢:٥٩ ق.ظ ; ۱۳٩٤/۳/٩. باشگاه مدیران و متخصصان.
نسخه شناسی و معرفی کتاب codicology and book reviews
http://marashi1340.persianblog.ir/1392/6
سیدمحمدحسین مرعشی Seyed Mohammad Hossein Marashi. نسخه شناسی و معرفی کتاب codicology and book reviews. کاتبان دستنوشتههای کهن کتابخانه مجلس. نویسنده: سیدمحمدحسین مرعشی Seyed Mohammad Hossein Marashi - یکشنبه ٢٤ شهریور ۱۳٩٢. تا سال 1380 شمسی، بیش از صد رساله که در سده‌های 6 تا 10 هجری قمری کتابت شده، در کتابخانۀ مجلس به ثبت رسیده است. کاتبان این رساله‌ها نام خود و تاریخ کتابت و گاه مکان کتابت. را در ترقیمه کتاب درج کرده‌اند. و شماره رساله، به ترتیب سال استنساخ مرتب شده‌اند. سال کتابت (هجری قمری). الرستانی...
نسخه شناسی و معرفی کتاب codicology and book reviews
http://marashi1340.persianblog.ir/1390/8
سیدمحمدحسین مرعشی Seyed Mohammad Hossein Marashi. نسخه شناسی و معرفی کتاب codicology and book reviews. La Bible et le Coran. نویسنده: سیدمحمدحسین مرعشی Seyed Mohammad Hossein Marashi - شنبه ٧ آبان ۱۳٩٠. کتاب مقدس و قرآن. از موسی تا مسیح و محمد. La Bible et le Coran: de Moise a Jesus et Mahomet; les plus Grands Texts; Le Nouvel Observateur / CNRS, Paris, 2010. والاترین متن‌ها انتشارات نوول اوبسرواتور / CNRS ، پاریس، 2010. است با مقدمه‌هایی کوتاه برای هر یک به ترتیب در کنار یکدیگر آورده است. ترجم...عهد قد...
و من .... - نوازش
http://vaman.mihanblog.com/post/4
و من می نویسم. جمعه 18 دی 1388 01:45. چشمانم را بستم. هنوز با چشمانی باز کنارم دراز کشیده بود. خیره نگاهش نمی کنم، هر وقت خیره نگاه کنم می پرسد چی شده؟ و حالا زنده ام تا زندگی كنم. بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. تعداد کل پست ها :. آخرین بروز رسانی :.
چیزی شبیه زندگی -
http://www.salamkhodahafez.blogfa.com/post-114.aspx
حالا نردبان از کجا بیاورم بیندازم لای این حرفها که بالا بروی و سقفش را بزنی! انگار که دیگر چیزی برای دیدن در خواب نیست.تمام خواب هایم را دوره کرده ام.دیگر جهانی نیست که مرا در خودش راه دهد،تمام خواب هایم را یک جا دیده ام. رسالت خوابیدن همین است.رویا.و من تمامی را یکجا مصرف کرده ام.و بیداری سهمی ست که از زندگی برایم به جا مانده.فقط بیداری.تا ابد. نوشته شده در سه شنبه دوازدهم فروردین ۱۳۹۳ساعت 7:22 توسط سحر. این اسب رام نمی شود. یا ماشه را توی دهانش بچکان.
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
156
من لاشی...ولی هنوزم آرزوته با من باشی..!
عکسام:با دخی خاله جونم. رمز خواستین بهم بگین. حالا که رفته ای. بیشتر از خودم میسوزد. کسی به اندازه من. دوستت خواهد داشت . . ؟ گاهی لازمه چند وقت کرکره شونو بکشن پایین. یه پارچه سیاه بزنن درش و بنویسن:. میگن سیگار به آدم آرامش میده! کاش یکی پیدا میشد بتونه قد یه نخ سیگار باشه. نه فرصتی دارم برای فراموش کردنت. نه ج رئتی برای دوست نداشتنت. می توانی مثل ه ه میشه خیال ک نی بی عرضه ت رین د ختره ج هانم! روزی خواهد آمد كه من و تو , یك جایی خیلی دور از هم . شب و روز در آغوش یك غریبه , بیقرار هم باشیم. خیلی شلوغ ,.
❤دلتنگی❤
دوشنبه بیست و یکم بهمن ۱۳۹۲ ] [ 16:1 ] [ RAHA.YASAMAN ] . ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻧد ,. ﻓﺮﺩﺍﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺗﻮﺿﯿﺤﯽ ﺭﻫﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ ,. ﻓﺮﺩﺍ ﺑﯿﺮﺣﻤﺎﻧﻪ ﻗﻀﺎﻭﺗﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. جمعه هجدهم بهمن ۱۳۹۲ ] [ 12:11 ] [ RAHA.YASAMAN ] . عاشقانه هایی که نوشتن ندارد. از عشق فقط یک یادگاری دارم. سر انجام یک عشق نافرجام. یکی بود.یکی نابود. رفت و دیگر ندارمش. ته این همه شعر که برایش نوشتم. اما دیگر کسی صدایم نمی کند. ﺩﻟﺖ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﮔﯿﺮ ﺑﺎﺷﻪ ،. ﮐﻞ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﻭ ﻧﺦ ﮐﺶ ﻣﯿﮑﻨﻪ. یه لحظه از اتاقتون بیرون برین!
در کوچه باغهای دلتنگی
در کوچه باغهای دلتنگی. حرفهای نگفته ی بسیار،در دلم مانده است، اما حیف. هم آغوشی شادی، با دل غمبار ممکن نیست. کجا یک قطره آبی،. آتشی را میکند خاموش؟ نوشته شده در یکشنبه دهم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت توسط ه.م.رها. سلام به همه ی دوستان خوبم. طلوع بهار بر همه ی شما مبارک.انشالله "محو ل الاحوال" حالمان را به "احسن الحال". در آخرین پست سال ۹۰ و اولین پست سال ۹۱با یک رباعی و اولین ترانه ام(اگر ترانه باشد)منتظر راهنمایی شما دوستان خوب هستم. چندی است بهار،بوی حسرت دارد. از عشق تهی است،طعم نفرت دارد. آنجا که با نگاه تو مو...
دفتر خط دار
نوشتن پیامای به درد بخور. در هیاهوی زندگی دریافتم. که فقط پاهایم را از من گرفت. در حالیکه گویی ایستاده. که فقط باعث سپیدی موهایم شد. در حالیکه قصه ای کودکانه. و دریافتم کسی هست. میشود و اگر نه نمیشود. کاش نه میدویدم. نه غصه میخوردم. فقط او را میخواندم! جمعه بیست و پنجم بهمن ۱۳۹۲ ] [ 22:4 ] [ سایه ] . دارم که در این نزدیکیست. نه در آن بالاها. مهربان , خوب, قشنگ. گاهگاهی سخنی میگوید,با دل کوچک من,ساده تر از سخن ساده من. او مرا می فهمد, او مرا میخواند, او مرا میخواهد. درد دل مردم با رئیس جمهور. پادشاه یونان...
سه نقطه ...
چون تو عمل نکنی بدان چه دانی، چگونه می طلبی آنچه ندانی؟ سفید ، ساده ، یکدست. چه فرخنده عیدی و . کتاب - چل بسم الله. برنامه فناورانه (پخش از شبکه تهران). سید میلاد اسلام زاده (مجری،برنامه ساز و پژوهشگر تلویزیونی). دل نوشته (هانیه جان). عطر نرگس (یه دوست). اکسیر نو آوری (خلاقانه گام برداشتن در مسیر حل مسئله). آنارشی یک سوررآلیست نیمه وقت . فروشگاه تابلوهای ویترای (هانیه جان). فایل آپ برنامه فناورانه. یک فنجان چای داغ با رادیو هفت. اهدای عضو اهدای زندگی. شنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۲ ] [ 22:21 ] [ Admin ]. آدمی خوا...
انکار
برای بیست و شش تیر خالی! افتاده در یک مسیر مستقیمی که می داند اول و آخر راهش همین است . مسیری که پر از فراز و نشیب است و چقدر هم خوب که خطی صاف نیست. انتهایش هم ختم به رؤیایی نه چندان دور است. بارها ترسیم میکند لحظه ی لمس آن رؤیا را. بلوغی پشتش نهان است. بعید است بار دیگر فکر کند چه و چطور؟ پيام هاي ديگران . 1580;معه ٢٦ تیر ۱۳٩٤ - طرفه. و من جا ماندم. پيام هاي ديگران . و حافظه ی لعنتی ام که بهتر از هر زمانی دارد جزئیات تلخ و شیرینم را ردیف می کند و حواسی که گوشم را می پیچاند که مراقب این روزهایت باش دخت...
بچه های گروه اقتصاد
بچه های گروه اقتصاد. دوستان عزيزم سلام خيلي وقت بود كه به وبلاگم سر نزدم،امروز با يه خبر تازه امدم. توي تكميل ظرفيت دانشگاه ازاد سمنان قبول شدم،ولي نميتونم برم واز اين بابت خيلي ناراحتم. اخه حتي اهواز به سمنان پرواز مستقيم نداره. مهمان شدن هم كه همه ميگن خيلي سخته. در هر صورت از تك تك دوستانم التماس دعا دارم. نوشته شده در دوشنبه یازدهم مهر ۱۳۹۰ساعت 9:51 توسط رها. نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۹۰ساعت 10:10 توسط رها. خداوندا ما را ان ده که ان به. امین یا رب العالمین. سلام به همه دوستان گلم. این م...
** کلبه تنهایی **
سه شنبه بیستم دی 1390 1:52 مهسا. بعد از مدتها دوباره برگشتم. چهارشنبه بیست و هشتم خرداد 1393 9:58 مهسا. وقتی تا تو هیچ. چه قدر دیر یادش آمد خدا. پنجشنبه یازدهم مهر 1392 11:17 مهسا. پن: داشتن دوستی مثل تو غنیمته. پنجشنبه یازدهم مهر 1392 11:9 مهسا. آرام بگیر دلم . . . تنگ نشو برایش . . . مگر نشنیدی جمله ی آخرش را! پنجشنبه یازدهم مهر 1392 11:5 مهسا. بی آنکه مرا به خدا بسپارد. را فراموش کرد یا. شنبه بیست و سوم شهریور 1392 10:42 مهسا. چه اشتباه بزرگی ست. برای کسی که در دوری ما. به ز ندگیم پوز خند نزنید. شنبه ...
دست‌های سیمانی
کاری را که مدتها پیش باید می‌کردم ، بلاخره انجام دادم. وبلاگ هشت ساله‌ام را به. منتقل کردم. البته که سخت بود ولی دیگر وقتش رسیده بود. 1740;کشنبه ٢٥ فروردین ۱۳٩٢. 1777;:٥٠ ب.ظ - پیام شما . 1583;وشنبه ۱٩ فروردین ۱۳٩٢. 1634;:٠٦ ب.ظ - پیام شما . لابد باید راه دیگری هم برای دل گرفته به جز مغازه مانگو باشد که دانشمندان هنوز کشف نکرده‌اند. 1588;نبه ۱٧ فروردین ۱۳٩٢. 1777;٢:۳٤ ب.ظ - پیام شما . اگر مرا دوست نداشته باشی . دراز می‌کشم و می‌میرم. مرگ نه سفری بی‌بازگشت است. و نه ناگهان محو شدن. زیستن با شور و ...
دفتر روزگارمن
دیگه شعرها هم فایده ای ندارن. خسته نشدی از بس نیومدی؟ نوشته شده در پنجشنبه پانزدهم مرداد ۱۳۹۴ساعت 20:21 توسط رها. بعد از مدتها نشانی از دوستی که یه روز یه دلیل آزار فکر و روحم سعی کردم از ذهنم پاکش کنم به من رسید و من به فال نیک گرفتم تصمیم گرفتم که همه کدورتها راکنار بگذارم و همینطورم شد و خیلی خیلی حس خوبی داشتم . و این یعنی خود زندگی. سعی میکنم صبر و امید را در گوشه ای از وجودم بکارم اما زمان میبره تا ریشه هایش در همه وجودم نفوذ کنه. نوشته شده در سه شنبه سیزدهم مرداد ۱۳۹۴ساعت 21:6 توسط رها. نوشته شده ...
•ღ♥ღد×ل× ت×ن×گ×ی×ه×ا×ی رها•ღ♥ღ
ღ ღد ل ت ن گ ی ه ا ی رها ღ ღ. انقدر گمم ک با شمردن همه اعداد هم پیدایم نمیکنی. تاریخ یکشنبه پانزدهم دی ۱۳۹۲. ه میشه بآید ک سی باشد. کہ م عنی سه نقطههاے انتهاے جملههای ت را بفهمد. ه میشه بآید کسی باشد. تا ب غضهایت را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد. کہ وقتی صدای ت لرزید بفهمد. کہ اگر سکوت کردے، بفهمد. کہ اگر بهانهگیر شدے بفهمد. کہ اگر سردرد را بهآنه آوردے برای رفتن و نبودن. بفهمد به توج هش احتیآج داری. بفهمد کہ درد دارے. کہ زندگی درد دارد. بفهمد کہ د لت براے ق دم زدن زیر باران تنگ شده است. همیشه باید کسی باشد.
