rozhaye-zendegi.blogsky.com
داستان یک زندگی....داستان یک زندگی.... - حالا که همش خیاله بذار دستاتو بگیرم...
http://rozhaye-zendegi.blogsky.com/
داستان یک زندگی.... - حالا که همش خیاله بذار دستاتو بگیرم...
http://rozhaye-zendegi.blogsky.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Sunday
LOAD TIME
0.4 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
17
SSL
EXTERNAL LINKS
1
SITE IP
31.3.232.171
LOAD TIME
0.368 sec
SCORE
6.2
داستان یک زندگی.... | rozhaye-zendegi.blogsky.com Reviews
https://rozhaye-zendegi.blogsky.com
داستان یک زندگی.... - حالا که همش خیاله بذار دستاتو بگیرم...
rozhaye-zendegi.blogsky.com
داستان یک زندگی....
http://www.rozhaye-zendegi.blogsky.com/1389/06
حالا که همش خیاله بذار دستاتو بگیرم. داستان یک زندگی (۱). ببین کارم به کجا کشیده! وقتایی که خیلی از عشقت نا امید میشدم. تصمیم میگرفتم داستان زندگیمو. که هم یه قصه باشه و هم یه تجربه. شاید اون روز رسیده؟ اما چقدر تلخه. هرکس که قصه ی منو میشنوه دلش میسوزه. بعضی ها حق رو به من میدن و بعضی ها به تو. من خودم بیشتر حق رو به تو میدم! از روزی که عاشقم شدی؟ یا سالهای قبلش که عاشقم بودی و. اون روزی که توی اتاق بالایی خونه عزیز اینا تنها نشسته بودم و. رمان دزیره رو میخوندم و تو اومدی جلوی درو یه کاغذ صدتا.
داستان یک زندگی....
http://www.rozhaye-zendegi.blogsky.com/page/5
حالا که همش خیاله بذار دستاتو بگیرم. امروز نارون اینجا بود. از هر دری حرف زدیم. جالب تر از همه این بود که روحش مدام از بدنش جدا میشه! به یه نخ بنده! از قضا یه مطلب راجع به این موضوع داشتم که خوندیم! به این حالت میگن برون فکنی کالبد اختری! وقتی میرفت همراهیش کردم. بیشتر از نصف راهو! حدس بزن برگشتنی کی رو دیدم؟ نزدیک پیچ کوچمون بودم که یکی با پراید نوک مدادی پیچید تو کوچه! هیچ عکس العملی نشون نداد! حتی سر بر نگردوند که نگام کنه! ی که پشت ماشینش زده بود مطمئن شدم خودشه. اعتراف میکنم خوشم اومد! از تو شروع کرد.
داستان یک زندگی....
http://www.rozhaye-zendegi.blogsky.com/1389/08
حالا که همش خیاله بذار دستاتو بگیرم. سلام به روزهای خالی زندگی. مدتهاست میخوام بنویسم و کمی حرف بزنم. اما دستهام نمی نویسه چون خسته شده ازاین همه حرفهاو جملات تکراری. و قلبم خسته شده از این همه سنگینی و تنهایی. به هر طرف نگاه میکنم یه دنیای غریبه میبینم با آدمهای غریبه تر! که نمدی دونم دارن تو این دنیا چیکار میکنن؟ و هدفشون از زندگی چیه؟ نمی دونم همونقدر که در ظاهر نشون میدن خوشن؟ یا اونها هم وقتی خلوت میکنن میرن تو هپرووت؟ آخه منم وقتی بینه اونهام یکی هستم مثه خودشون! چرا تو دوستم نداری؟ پس باید منتظر ب...
دسته‌بندی داستان زندگی من.... - داستان یک زندگی....
http://www.rozhaye-zendegi.blogsky.com/category/cat-1
حالا که همش خیاله بذار دستاتو بگیرم. سلام به روزهای خالی زندگی. مدتهاست میخوام بنویسم و کمی حرف بزنم. اما دستهام نمی نویسه چون خسته شده ازاین همه حرفهاو جملات تکراری. و قلبم خسته شده از این همه سنگینی و تنهایی. به هر طرف نگاه میکنم یه دنیای غریبه میبینم با آدمهای غریبه تر! که نمدی دونم دارن تو این دنیا چیکار میکنن؟ و هدفشون از زندگی چیه؟ نمی دونم همونقدر که در ظاهر نشون میدن خوشن؟ یا اونها هم وقتی خلوت میکنن میرن تو هپرووت؟ آخه منم وقتی بینه اونهام یکی هستم مثه خودشون! چرا تو دوستم نداری؟ پس باید منتظر ب...
داستان یک زندگی....
http://www.rozhaye-zendegi.blogsky.com/1389/07
حالا که همش خیاله بذار دستاتو بگیرم. دیشب به زور و با گریه نماز شب خوندم! چقدر زیباست که آدم هشت صبح روز جمعه کلاس برق داشته باشه. صبح داشتم خوابتو میدیدم که ساعت زنگ زد! پاشدم کتری رو گذاشتم رو گاز دوباره دوییدم بخوابم. حالا ساعت چنده؟ منم 8 کلاس دارم! مریم زنگ زد بیدارم کنه! جوب تکشو ندادم.اصلا پا نشدم! یهو پریدم دیدم 7:15.همچین پریدم که تمام خوابی که میدیدم پرید! اما اینبار خوابم به حقیقت شبیه بود! آخه داشتی بهم کم محلی میکردی. باز قبلا تو خواب یه محبتی به ما میکردی حالا همونم دریغ میکنی؟ حالا وقتش که...
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
17
خیلی دیره واسه همه چی...
خیلی دیره واسه همه چی. میدانم میبینی مرا.میدانم با منی.میدانم میتوانم دل خوش کنم که خدایی دارم. راستی دل شکسته ام را چند میخری؟ به چند قطره باران دلم را واگذار میکنم. با سند منگوله دار! معامله ی خوبی نیست؟ چند قطره از باران رحمت بی انتهای تو در. ازای یک دل شکسته ی به درد نخور. این برای من که از زمین و زمان بریده ام. شنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۲. سرم را میان دستهایم می گیرم و آنقدر تکرارت می کنم که بالا بیاورم! من انتقام زجر تمام لحظه های بی تو بودن را. بالاخره از " خودم " خواهم گرفت . . . گاه دلتنگ می شوم.
ܓܨܓܨ●برای روزهای تنهاییم●ܓܨܓܨ
ܓܨܓܨ برای روزهای تنهاییم ܓܨܓܨ. تنهاییم را به گردن هیچکس نمی اندازم ، گردن هیچکس تاب این همه سنگینی را ندارد! قدر بدونید پست ثابت. شايد سالها بعد در گذر جاده ها. بي تفاوت از کنار هم بگذريم. و بگوييم آن غربيه. نوشته شده در سه شنبه بیست و هشتم خرداد ۱۳۹۲ساعت 15:51 توسط ش قای ق. خدایا هیچ کسو به کسی که قسمتش نیست عادت نده. تو خدایی نمی دونی دل بشکنه چه قدر درد داره. نوشته شده در جمعه پانزدهم آذر ۱۳۹۲ساعت 12:41 توسط ش قای ق. دلم تنگ نمی شود. هوای خودم را دارم. تا حرفمان نشود این همه. ایام محرم را تسلیت میگم.
رز زرد
یاد داری خوب من؟ یکی از شبهای پائیزی. ندا دادی ندای عاشقی! عشق در چشمان نازت لانه کرد. تیر در قلب من دیوانه کرد. چه احساس غریبی در دلم بود؟ چه زیبا لحظه ای بود. چه رویای خوشی بود. چه پنهانی سخن از عشق گفتی. چه پنهانی شنیدم قصه شوق. چه پنهانی به گوشم راز خواندی. به گوش دل، گلم! چه عاشق بودی آن شب؟ چه عاشق بودم آن شب؟ بدور از چشم مهتاب. بدور از قهر خورشید. بدور از ترس دنیای غریب. چه آرام از دلم دل را ربودی ماه من! چه بی دل گشتم آن شب در هوایت. عشق در نزد من شدت گرفت. عقل از حرم تنم آتش گرفت. بغض آسمان دلتن...
rozhaye-zendegi-man.blogfa.com
روزهای زندگی من
خلاصه ای از اتفاقات روزانه من. بعد از چند وقت کسالت روحی دوباره دارم مینویسم. یکم بهتر شدم! راستی دوباره دارم شروع میکنم. یه پولی دستم میاد! تا بیاد همش خرج تبلیغات میشه. میخوام دوباره مثل قبل شروع کنم. ولی چطور شروع کنم. نمیدونم. بعضی وقتها آدم کاملا گیج میشه . کاملا گیج. برای شروع دوباره چی کار میشه کرد . راهنماییم کنید! نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 19:42 توسط حمید. ۸۹/۱/۱۷ خدمت - کار - تحصیل - زندگی! به جان خودم خسته شدم! ۵ ماه از خدمتم بیشتر نمونده دارم دق میکنم! ساعت ۴:۳۰ صبح رسیدم!
lovelorn
خداوندا خالقا بس كن جنايت را تو خود سلطان تبعيضي. تو خود يك فتنه انگيزي. اگر در روز خلقت مست نميكردي. يكي را همچون من بدبخت يكي را بي دليل اقا نميكردي. جهاني را چنين غوغا نميكردي. نوشته شده در جمعه ۱۳۹۰/۰۴/۱۰ساعت15:16توسط marjan. بي تجربه متولد مي شويم با جرات زندگي مي كنيم. و با حسرت ميميريم. نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۰/۰۳/۲۲ساعت21:39توسط marjan. روزگاري ما هم اي گل چون تو ياري داشتيم،اينچنين رسوا نبوديم اعتباري داشتيم. نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۳/۱۹ساعت18:52توسط marjan. دلم از دست من خسته است! من اين بي ...
داستان یک زندگی....
حالا که همش خیاله بذار دستاتو بگیرم. سلام به روزهای خالی زندگی. مدتهاست میخوام بنویسم و کمی حرف بزنم. اما دستهام نمی نویسه چون خسته شده ازاین همه حرفهاو جملات تکراری. و قلبم خسته شده از این همه سنگینی و تنهایی. به هر طرف نگاه میکنم یه دنیای غریبه میبینم با آدمهای غریبه تر! که نمدی دونم دارن تو این دنیا چیکار میکنن؟ و هدفشون از زندگی چیه؟ نمی دونم همونقدر که در ظاهر نشون میدن خوشن؟ یا اونها هم وقتی خلوت میکنن میرن تو هپرووت؟ آخه منم وقتی بینه اونهام یکی هستم مثه خودشون! چرا تو دوستم نداری؟ پس باید منتظر ب...
rozhaye-zendegie-man.blogfa.com
روزهـــــای زنـــــــدگـــی مــــن
12:19 دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۹۵. یک روز از پس یک اتفاق بزرگ میشوی. روز اول حالت سنگین میشود. حس میکنی هر لحظه دنیا خراب میشود وسط سرت. روز دوم چشمایت تب میکند و میسوزد. ولی حالت به سنگینی دیروز نیست. روز سوم خودت را برمیداری. به خوش باوری هایت. به خواستن هایی که خواسته نشد. به حرفی که گفته نشد. به دلی که دیده نشد. و از پس اشکهایت بزرگ میشوی. گاهی اتفاق درست می افتد. وسط خوش باوری هایت.
rozhaye-zendegii-man.blogfa.com
ღღ♥ روزهای زندگی ♥ღღ
ღღ روزهای زندگی ღღ. بی تو هرچه آفتاب بتابد. باز هم سردم است. من از سکوت و تنهایی بدم می آید. انتظار چقدر سخت است. و سخت تر از این نبودنت در کنارم. آری من عاشقم . . . تاريخ چهارشنبه شانزدهم فروردین ۱۳۹۱ساعت 0:0 نويسنده فیروزه. غمگينم ه مانند خ دا . كه ديشب با ت مام عظ متش. صادقانه ا عتراف کرد :. دیگر کاری ا ز د ستم ب ر نمی آی د . . . ر خت سپید م ردگان. ت ن پوش ه میشگی ا م. ح وصله ز نده ماند ن. تاريخ یکشنبه بیست و هفتم بهمن ۱۳۹۲ساعت 15:2 نويسنده فیروزه. آنقدر ب غض های م را ف رو داد م و خندیدم. سال هاست م را.
دلنوشته های ساغر
برای بچه های 5 تا 50 سال! دیروز تولد خواهرم بود و امروز تولد مادرم است. ما وقتی در کنار هم هستیم یعنی خانواده در کنار یک دیگر. است خیلی خوش می گذرد. ایشالا تولد من هم ماه بعد است. هفته ای 2-3 بار به حمام بروید. خوردن میوه و سبزیجات در طول روز بسیار لازم است. بعد از خوردن پفک باید بیشتر از 7 بار مسواک بزنید. از خوراکی های زیر نخورید چون باعث ضعف، لاغری و کند ذهنی می شود. وقتی ما می خوابیم بهترین لحظه است اما بدترین لحظش اینه که یکی مارو بیدار می کنه. بدترین. خلاقیت به این میگن. کارای من تو خرید کردن.
گفتگو های سرشار از معنا
گفتگو های سرشار از معنا. از کسالت بن بست ها که دور میشوم. جاده پیش روی قدمهایم باز میشود. طعم شور انگیز عشق از تصنیف حزن آغاز میشود. شبیه حبه قندی مغروق در استکان چای). سنگ ریزه ها جان گیرد. برگها به نجوا رسند. و من و هر شاخه از ان دیار غریب دست مهر در هم فشانیم. راه پیش میرود و من از پی آن ترا جویم. جاده میخواند شرح غربت گم شده ی خویش. تا من چشم در چشمه سر دل با ماه خوانم. من نیز سرازیر شوم. و گم شده را نام و نشانی نیست. نوشته شده در 93/05/05. ساعت 22 توسط رز آبی. در تمدن ما آب همچنان فلسفه ی روشن است.
.:: فقط برای تو ::.
فقط برای تو : . برا آرامش خودم و خودت مینویسم هروقت ناراحتت می کنه بگو که تعطیلش کنم عزیزم. سلام به همه ی دوستای گلم و مخصوصا کسی که من بخاطرش این وبلاگ رو ساختم. از اینکه بهم سر میزنین خوشحالم مخصوصا تو که برام خیلی عزیزی. امیدوارام از وبلاگم خوشتون بیاد و منتظر نظرات شما دوستان هستم با این کارتون خوشحالم می کنید و باعث پیشرفتم می شید. حرف خاص : ( عزیزم فقط بخاطر تو برای تو مینویسم دوست دارم همش بهم سر بزنی گلم ). نوشته شده در چهارشنبه ۳ اسفند۱۳۹۰ساعت 14:12 توسط پویا. سلامی به اندازه ی همه مهربونیات.
