rubans.blogfa.com

puff.blogfa.com

بیدار خوابیها

http://www.puff.blogfa.com/8806.aspx

نوشته شده در ساعت توسط آقای هیچ. ما می بایست هر لحظه آماده پرداخت این دین می بودیم و مرگ پدیده ای طبیعی , غیر قابل مقاومت و اجتناب ناپذیر بود. با این حال در عالم واقعیت , عادت کرده بودیم که طوری رفتار کنیم که گویی این گونه نیست! با تمام قوا می خواستیم مرگ را دور کرده و آن را از زندگی خود حذف کنیم. تلاش می کردیم آن را به کنج سکوت بکشانیم و حتی ضرب المثلی در این زمینه ساختیم : او به این موضوع همان قدر فکر می کند که به مرگ . نوشته شده در ساعت توسط آقای هیچ. برای شروع دوباره این نقاشی بهانه شد.

puff.blogfa.com

بیدار خوابیها

http://www.puff.blogfa.com/9008.aspx

دوستت دارم را که موج شست به ساحل دویدی. نگاهمان را به خنده و سکوت گذرانیم و کاش ساحل خالی بود . دستم را به چانه ات به ریش های پر شن ات می کشم و تو به نگاه گنگ قایق ران که به ما زل زده نگاه می کنی. دستانم داغ است که پسشان می زنی و کاش ساحل خالی بود.نه این مردان و زنانشان که تخمه می شکنند و نه آن قایق ران که ما را میبیند و خودش را می خاراند. و تند مرا ببوسی و به دریا بدوی. میدانم عاشقانه هایمان در دریا زیباترند. وقتی که لخت به آب بزنیم و تا آخر شب تا آنجا که تو بگویی در آب دنبال هم بدویم. هرگز این سیب را.

puff.blogfa.com

بیدار خوابیها

http://www.puff.blogfa.com/9105.aspx

گفتند حالا میروی به بهشت، و من هنوز که هنوز است نفهميدهام بهشت کجاست در آسمان، زير پای مادران، يا لای. رضا قاسمی وردی که برهها میخوانند. نوشته شده در ساعت توسط آقای هیچ. و عقابی را دیدم و شندیدم که در وسط آسمان می پرد و به آواز بلند می گوید: وای وای بر ساکنان زمین. در جست و جوی زمان از دست رفته. دختری با افکار بلوند. دری لولا شده به فراموشی. ترانه های کوچک تنهایی.

puff.blogfa.com

بیدار خوابیها

http://www.puff.blogfa.com/8801.aspx

هفت سین خاکستری 2! دو روز بعد از سال تحویل غروب بود یا نبود ساعت 7 بود یا نبود خبرش امد . گفتم شاید دروغ سیزده است اما دوم عید بود یا خود احتشام با ان مرموزگریهایش که همیشه نقل حرفهایش بود می خواست شوخی کند و بعد برایم از لذت و زندگی بگوید از این سرطان که دیگر هم همسرش بود و هم همدمش یا از تولد دوباره اش تا من باز بگویم اقای رابینز حرفهای بهتری هم هست . نوشته شده در ساعت توسط آقای هیچ. و عقابی را دیدم و شندیدم که در وسط آسمان می پرد و به آواز بلند می گوید: وای وای بر ساکنان زمین. دختری با افکار بلوند.

puff.blogfa.com

بیدار خوابیها

http://www.puff.blogfa.com/8804.aspx

زنده باد مخالف من! 1باز اون حس لعنتی مثل خوره افتاد تو جونم . میزنم بیرون. بدون گوشی بدون پول. باید رفت هرجا شد. انگار وقتی راه میری این حسه کمتر میشه. مهم نیست کجا چه ساعتی. تو این حس لعنتی که یک ادم پیداش میشه. اقا یه پولی.ندارم . باور نمیکنه هیچکدومشون باور نمیکنند. صدای فحشش رو از ته دلش میشنوم. بعد بلند میگه دستت درد نکنه. با سر میگم اره. چند بار نگام میکنه . نگاش نمیکنم . میدونم میخواد چیزی بگه. شاید پول . شاید هم صحبت. شاید دروغ. 5 متهم بوده ام. شده ام و خواهم شد. فقط لبخند میزنم . همین. نخیر نیست...

puff.blogfa.com

بیدار خوابیها

http://www.puff.blogfa.com/8911.aspx

شاید این جهان جهنم سیاره ای دیگر باشد. نوشته شده در ساعت توسط آقای هیچ. حاصل عشق مترسک و کلاغ مرگ یک مزرعه بود! پ ن: نمیدونم کیی این رو گفته اما حس غریبیست این کلام. نوشته شده در ساعت توسط آقای هیچ. و عقابی را دیدم و شندیدم که در وسط آسمان می پرد و به آواز بلند می گوید: وای وای بر ساکنان زمین. در جست و جوی زمان از دست رفته. دختری با افکار بلوند. دری لولا شده به فراموشی. ترانه های کوچک تنهایی.

puff.blogfa.com

بیدار خوابیها

http://www.puff.blogfa.com/8712.aspx

مادر از گذشته میگه از زمانی که چه ذوقی میکردن برای خرید عید کفشهای نو و دامنهای چین چین سیاهشون. از شور شوق و امد و رفت مردم تا فرش شستن تو حیاط و جیغ جیغهای خاله مینا . که چه خوب بوده و خوش بودند اون روزها و وقتی این رو میگه یک مکث طولانی میکنه . بعد اهی میکشه و میگه ادمها دل زنده بودند و زندگی میکردند وقتی میگه همه چیز خوب بود تو حس میکنی واقعا خوب بوده. که من بلند میشم و سرش رو بین دو دستم میگیرم و میبوسم و با خنده میگم بوسه ی اخوندی! بعد هر دو سکوت میکنیم . نوشته شده در ساعت توسط آقای هیچ. اگر از هال...

puff.blogfa.com

بیدار خوابیها

http://www.puff.blogfa.com/8805.aspx

نوشته شده در ساعت توسط آقای هیچ. یک بار که اومد تا مثلا وظیفه اش رو انجام داده بااشه. مخش رو به طرز وحشیانه ای خوردم . برام این جالب بود فروید رو قبول دارن ولی روشهاش رو نادرست میدونن. به این ایمان داره قرص تنها راه نجاته و روان کاوی زمان و هزینه زیادی میطلبه. شاید راست میگه. خوب دارم به این فکر میکنم که اگه ادم چند ساعت فرصت داشته باشه تا در مورد یه چیز که هم ارومش کنه هم بهش لذت بده و هم سرگرمش کنه اون چی میتونه باشه؟ هوس یک بوسه از پرستار مو بلوند یا نوشخوار خاطرات به درد نخور یا صحبت در مورد ادبیات ک...

puff.blogfa.com

بیدار خوابیها

http://www.puff.blogfa.com/8711.aspx

از شب حرف میزنیم. او رنج می بافد. و من خود را برایش می شکافم. از نبود دست نوازش. تا بریدن آلت احساس می گویم. من از نفرت می گویم. او رنج می بافد. و من کلاهی خواهم. جنسیت له شده ام را. زیر کرسی خاطره از شب حرف میزنیم. و تا تنهایی رنج می بافد. و لبهایی را که دروغ می مکید. تا رنج می بافد. عشق نمک می پاشم. و صبر به سویش تعارف می کنم. به دندان می کشد. و رنج می بافد. من زیر کرسی خاطره. به گنگی روزهای بی تجربه. به کلاغهای اندوه بارانی. می اندیشم که زمستان بر در می کوبد. و تنهایی کلاهی برایم می بافد. انروز را از ...