sepideahmadi.blogfa.com

bajankarami.blogfa.com

خلوت شبانه - نکته

http://www.bajankarami.blogfa.com/post-44.aspx

دل نوشته هایم که مقصوددلم رامی گوید. بودن خودت را با ترس از مرگ و یا. مرگ باعث خلاقیت انسان است! نوشته شده در چهارشنبه هشتم دی ۱۳۸۹ساعت 19:33 توسط باجان. اینجا می تونه جایی باشه. در لحظه های پرسه! شب و هذیان و باران. پروانه ای در مشت. باز نوشت های دوست دورگه. هم سطر هم سپید. خطی از خاطره ها. من سایه اویم.او کجاست؟

bajankarami.blogfa.com

خلوت شبانه - بعد از امتحان...

http://www.bajankarami.blogfa.com/post-33.aspx

دل نوشته هایم که مقصوددلم رامی گوید. روزهای پایانی امتحانات دانشگاه بود, من برای برداشتن چند کتاب به کتابخانه ی دانشگاه رفتم. که احمدی یکی از پسر های همکلاسی را دیدم که بطرفم آمد و گفت:"امروز زود نرو! دارم ,می رسونمت". پس از این که من در صندلی عقب ماشینش نشستم,با تعجب نگاهی از آینه به من کرد, ولی چیزی. نگفت و راه افتاد. او به محض وارد شدن به خیابان اصلی شروع کرد به حرف زدن در باره خودش و خانواده اش . همینطور از. که دوستش داشته باشم,اما در پایان وقتی رسیدیم, برایم روشن شد که آنچه مرا منقلب کرده بود.

bajankarami.blogfa.com

خلوت شبانه - ...

http://www.bajankarami.blogfa.com/post-38.aspx

دل نوشته هایم که مقصوددلم رامی گوید. طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک،. چو درد در تو نبیند که را دوا کن. نوشته شده در دوشنبه بیست و نهم شهریور ۱۳۸۹ساعت 14:40 توسط باجان. اینجا می تونه جایی باشه. در لحظه های پرسه! شب و هذیان و باران. پروانه ای در مشت. باز نوشت های دوست دورگه. هم سطر هم سپید. خطی از خاطره ها. من سایه اویم.او کجاست؟

bajankarami.blogfa.com

خلوت شبانه - نامه

http://www.bajankarami.blogfa.com/post-50.aspx

دل نوشته هایم که مقصوددلم رامی گوید. وقتی که از سربازی برگشتم,در اولین فرصت به سراغش رفتم.در پیچ کوچه ی باریک شان پشت به دیوار. کوتاهی تکیه دادم.هرچند وقت یکبار به داخل کوچه سرک می کشیدم تا وقتی از پیچ کوچه گذر کرد نامه. ام را به او بدهم.همه ی حرف هایم را و اجازه ی خواستگاری و . همه و همه را نوشته بودم.چند ساعت. بعد او را دیدم، در حالی که دست در بازوی مرد مسنی از انتهای کوچه پیدایش شد.از کنارم گذشتند و. سوار برماشین شیک و تمیزی شدند و رفتند.نامه را مچاله کردم و از آن جا دور شدم. اینجا می تونه جایی باشه.

bajankarami.blogfa.com

خلوت شبانه - تماس...

http://www.bajankarami.blogfa.com/post-39.aspx

دل نوشته هایم که مقصوددلم رامی گوید. حالا دیگر بیش تر تو نخش بودم نمی توانستم مجسم کنم چه کار می کنم اگر.اما آماده بودم هر بی ادبی را نثارش کنم. یک آن متوجه شدم کرایه اش را با تنها دستش به زحمت از کیفش بیرون آورد ودست آویزانش را در جیب کتش گذاشت. آن شب با بی حوصلگی شام خوردم و با دهانی گس خوابیدم. نوشته شده در جمعه نهم مهر ۱۳۸۹ساعت 14:21 توسط باجان. اینجا می تونه جایی باشه. در لحظه های پرسه! شب و هذیان و باران. پروانه ای در مشت. باز نوشت های دوست دورگه. هم سطر هم سپید. خطی از خاطره ها.

bajankarami.blogfa.com

خلوت شبانه - افق روشن

http://www.bajankarami.blogfa.com/post-35.aspx

دل نوشته هایم که مقصوددلم رامی گوید. روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد. و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت. روزی که کمترین سرود. روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند. برای زندگی بس است. روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است. تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی. روزی که آهنگ هر حرف,زندگی ست. تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه. روزی که تو بیایی,برای همیشه بیایی. با زیبایی یکسان شود. روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم. و من آن روز را انتظار. اینجا می تونه جایی باشه.

bajankarami.blogfa.com

خلوت شبانه - بعد از طلاق

http://www.bajankarami.blogfa.com/post-36.aspx

دل نوشته هایم که مقصوددلم رامی گوید. یاالله بچه ها,بیایید که بابا اومده,زود باشید! سارا به طرف رضا رفت که در راهرو ایستاده بود,او لباس راحتی به تن داشت که سارا در هفت ماه گذشته تا حالا ندیده بود که به تن کرده باشد.سرتا پا سفید پوشیده بود که با رنگ پوست برنزه و موهای سیاهش خوش تیپ تر بنظر می رسید . سارا نتیجه گیری کرد:"شاید زمان او را آرام کرده باشد.". او با کمی خجالت پرسید:"آیا تونستی کسی رو انتخاب کنی؟ رضا لبخند زد و گفت:آره,. اما جدی نیست.تو چی؟ فکر می کنم بین تو و آرش همه چی تموم شده؟ در لحظه های پرسه!

bajankarami.blogfa.com

خلوت شبانه - جبران خلیل جبران

http://www.bajankarami.blogfa.com/post-32.aspx

دل نوشته هایم که مقصوددلم رامی گوید. آن گاه که در دل انار می زیستم,شنیدم که دانه ای گفت:"روزی من درختی خواهم شد و باد در شاخه. هایم نغمه خواهد سرود,آفتاب بر برگ هایم رقصان خواهد بود و در تمامی فصول,ستبر و سبز خواهم بود.". پس آن گاه دانه ای دیگر به سخن در آمد و گفت:"وقتی به جوانی تو بودم,من نیز چنین رویایی داشتم,اما اکنون که نیکو می سنجم در یافته ام که تمامی آن امید ها بیهوده بود.". و سومین دانه گفت:"چیزی در ما نیست که به آینده ای روشن دلخوشمان دارد.". اینجا می تونه جایی باشه. در لحظه های پرسه!

bajankarami.blogfa.com

خلوت شبانه - کلاسور

http://www.bajankarami.blogfa.com/post-34.aspx

دل نوشته هایم که مقصوددلم رامی گوید. همیشه عادت دارم وقتی راه می روم عمیق تر و جدی تر فکر می کنم،به این ترتیب موضوع ها و. سوژه های جدیدی به فکرم می رسد و وقتی به خانه می آیم دفترم را برمی دارم و آن ها را برای داستان های کوتاه می نویسم و بهترین آن ها را تایپ می کنم و بعد همه ی کاغذ ها را توی کلاسور می گذارم مثل خیلی ها که تمبر یا سکه جمع می کنند من هم سوژه هایم را. نوشته شده در جمعه پنجم شهریور ۱۳۸۹ساعت 13:10 توسط باجان. اینجا می تونه جایی باشه. در لحظه های پرسه! شب و هذیان و باران. پروانه ای در مشت.

bajankarami.blogfa.com

خلوت شبانه - روز معلم

http://www.bajankarami.blogfa.com/post-48.aspx

دل نوشته هایم که مقصوددلم رامی گوید. روز معلم بر همه ی معلم ها مبارک! این هفته (هفته معلم ) به عنوان هدیه ی دوستان وبلاگی ام دوست دارم خاطرات. تلخ و شیرین دوران مدرسه تان را برایم بگذارید. بخصوص از معلم کلاس دوم تان،چرا که خودم در این پایه تدریس می کنم. مشتاق خواندن خاطراتتون هستم. بهترین خاطره را در پست بعدی ام می گذارم. نوشته شده در دوشنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۹۰ساعت 11:38 توسط باجان. اینجا می تونه جایی باشه. در لحظه های پرسه! شب و هذیان و باران. پروانه ای در مشت. باز نوشت های دوست دورگه. هم سطر هم سپید.