shevaz2008.blogfa.com

b-yar1986.blogfa.com

برای عشق تازه اجازه بی اجازه

http://www.b-yar1986.blogfa.com/8805.aspx

برای عشق تازه اجازه بی اجازه. تقدیم به .شعر از خودم. به رسم یادو یادگار از زندگیش میرم کنار. الهی هرکی باهاشه همه ی زندگیش باشه. ما که محبت نداشتیم الهی مهربون باشه. هرکی که عاشقش میشه اهل دو رنگی نباشه. آخه اونم یه آدمه نکنه دلش شکسته شه. مثل آیینه صاف باشه مثل هوا نفس باشه. زندگی سخت شده برام از وقتی فهمیدم میره. دل ما ارزشی نداشت هرجامیره خوشبخت بشه. نمی خوام نفرینش کنم آخه اونو دوسش دارم. فقط میتونم که بگم فراموشش نمیکنم. شاید که قسمتم اینه همش باید حرس بخورم. همش باید در فراقش هی آه و افسوس بخورم.

b-yar1986.blogfa.com

برای عشق تازه اجازه بی اجازه - خيلي سخته

http://www.b-yar1986.blogfa.com/post-2.aspx

برای عشق تازه اجازه بی اجازه. شده يه چيزي تو دلت سنگيني كنه؟ خيلي سخته ادم كسي رو نداشته باشه. دلش لك بزنه كه با يكي درد دل كنه ولي هيچكي نباشه. نتونه به هيچكي اعتماد كنه هر چي سبك سنگين كنه تا دردش رو به يكي بگه . نتونه اخرش برسه به يه بن بست . تك وتنها با يه دلي كه هي وسوسش مي كنه اونو خالي كنه . اما راهي رو نمي بينه سرش روكه بالا مي كنه اسمون رو مي بينه به اون هم نمي تونه بگه. خيري از اسمون هم نديده. مگه چند بار اشك هاي شبونش رو پاك كرده؟ خيلي سخته ادم ندونه كدوم طرفيه؟ آسمان پرستاره نادیده میگیرد،.

b-yar1986.blogfa.com

برای عشق تازه اجازه بی اجازه - حسرت

http://www.b-yar1986.blogfa.com/post-8.aspx

برای عشق تازه اجازه بی اجازه. حسرت ديده بي تاب تو بيمارم کرد. آن نگاه نگرانت دل تبدار مرا خوابم کرد. بي جهت نيست که مست رخ زيباي تو ام. لب گلگون تو در دشت خزان آبم کرد. مستي ام جام نگاهي ز افق هاي تو بود. آه ،آن صورت مهتاب تو در خوابم کرد. شهر را از تب بيماري من جايي نيست. راه گم کرده به دنبال تو آواره و ويرانم گرد. اشکم از ديده به گرماي نفسهاي تو بود. جام اندوه تو مر همره و همرام کرد. نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم شهریور ۱۳۸۸ساعت 21:56 توسط تنها. آسمان پرستاره نادیده میگیرد،. و هر دانه برفی. سپیدهدم...

b-yar1986.blogfa.com

برای عشق تازه اجازه بی اجازه

http://www.b-yar1986.blogfa.com/8806.aspx

برای عشق تازه اجازه بی اجازه. حسرت ديده بي تاب تو بيمارم کرد. آن نگاه نگرانت دل تبدار مرا خوابم کرد. بي جهت نيست که مست رخ زيباي تو ام. لب گلگون تو در دشت خزان آبم کرد. مستي ام جام نگاهي ز افق هاي تو بود. آه ،آن صورت مهتاب تو در خوابم کرد. شهر را از تب بيماري من جايي نيست. راه گم کرده به دنبال تو آواره و ويرانم گرد. اشکم از ديده به گرماي نفسهاي تو بود. جام اندوه تو مر همره و همرام کرد. نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم شهریور 1388ساعت 21:56 توسط تنها. دیگر نگران تنهایی شب نیستم. دیگر نگران تنهایی شب نیستم.

b-yar1986.blogfa.com

برای عشق تازه اجازه بی اجازه - می خواهم از تو بگویم ...

http://www.b-yar1986.blogfa.com/post-10.aspx

برای عشق تازه اجازه بی اجازه. می خواهم از تو بگویم . می خواهم از تو بگویم. بی آن که در جستجوی قافیه باشم. و بی آن که حتی در جستجوی واژه ها باشم. در این شب ها که گویند عزیزترین شب های خداست. می خواهم از تو بگویم. از تو که عاشقانه دوستت دارم و می دانم که دوستم داری. با ساده ترین کلمات. همراه با همین اشکی که دارد می غلتد و فرو می افتد. می خواهم بگویم دوستت دارم. امشب نه می خواهم برایت از آسمان خورشید بیاورم. نه می خواهم ستاره ها را برایت بچینم. و نه می خواهم به شهر آرزوها و رؤیاها بروم. فقط ساده و با صداقت.

b-yar1986.blogfa.com

برای عشق تازه اجازه بی اجازه - بهونه

http://www.b-yar1986.blogfa.com/post-4.aspx

برای عشق تازه اجازه بی اجازه. سلام بهونه ی قشنگ من تو زندگی. آره منم همون دیوونه ی همیشگی. فدای مهربونیات چه میکنی با سرنوشت. دلم واست تنگ شده بود. این نامه رو واست نوشت. حال منو اگه بخوای رنگ گلای قالیه. جای نگاهت بد جوری تو صحن چشمات خالیه. ابرا همه پیش منن. اینجا هوا پر از غمه. ز غصه هام هر چی بگم جون خودت بازم کمه. دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون فریاد زدم یا تو بیا یا منو پیشت برسون. فدای تو نمیدونی بی تو چه دردی کشیدم. حقیقتو واست بگم به آخر خط رسیدم. رفتی من تنها شدم با غصه های زندگی. بر آنم که...

b-yar1986.blogfa.com

برای عشق تازه اجازه بی اجازه - دیگر نگران تنهایی شب نیستم...

http://www.b-yar1986.blogfa.com/post-7.aspx

برای عشق تازه اجازه بی اجازه. دیگر نگران تنهایی شب نیستم. دیگر نگران تنهایی شب نیستم. دیگر به بی کسی مرداب نمی اندیشم. دیگر از بارش باران شادمان نمی شوم. زیرا که تنهایم چون شب. بی کسم چون مرداب. بدان که از بارش من ،. دل ابری اش باریدن گرفته. امشب در سکوت تنهایی خویش،. از خدا می خواهم. که بتابد به دلم هاله ای از نور خودش. شاید اینگونه دلم باز شود. نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم شهریور ۱۳۸۸ساعت 20:26 توسط تنها. آسمان پرستاره نادیده میگیرد،. و هر دانه برفی. به اشكی نریخته میماند. سرشار از سخنان ناگفته است.

b-yar1986.blogfa.com

برای عشق تازه اجازه بی اجازه - می ترسم!......

http://www.b-yar1986.blogfa.com/post-9.aspx

برای عشق تازه اجازه بی اجازه. يك دنيا آسمان ابري. از عشق که.نه. اما از عاقبت بی عقوبت! از انتهای نامعلوم این کوچه های بی چراغ و چلچله! من از لحظه ای که چشم های تو،. بین آوار این همه نگاه معنا دار گم شوند! من از دمی که بازدم تو پاسخش نباشد،. اما اگر راستش را بخواهی! نمی دانم که از عاقبت این همه ترانه و نامه ی بی جواب! می ترسم یا نه؟ فقط می دانم که.محتاجم! من محتاج ترانه های بی قفس پر از کبوترم! من محتاج واژه های ساده و بی تکلفم. واژه هائی که بشود با آب غسلشان داد! من محتاج عطر یک احساس باران زده ی نمناکم!

b-yar1986.blogfa.com

برای عشق تازه اجازه بی اجازه - تقدیر

http://www.b-yar1986.blogfa.com/post-1.aspx

برای عشق تازه اجازه بی اجازه. آيا اين تقدير من است؟ تا روزها در جاده دلتنگي بنشينم و. افسوس دوري تو را بخورم. درختان جاده زندگيم در حال خشك شدن هستند! افسوس كه تو ديگر در كنارم نيستي. افسوس كه سرنوشت براي ما جدايي را رقم زده! افسوس كه هرچه بدوم و بدوم تو دور و دورتر ميشوي! گفتي ما بدون هم خوشبخت تريم اما. اما خوشبختي من در با تو بودن بود . افسوس كه خوشي ها تمام شد. افسوس كه باهم بودن ها تمام شد. اما اگر تو بدون من خوشبختي دوري را تحمل ميكنم! به هم برساند و تا آخر اين دنيا موازي خواهيم ماند . . بر آنم که ...

b-yar1986.blogfa.com

برای عشق تازه اجازه بی اجازه

http://www.b-yar1986.blogfa.com/8810.aspx

برای عشق تازه اجازه بی اجازه. می خوام که عشقت تو دل بمیره. می خوام تا دیگه، تو سر، یادت پایان گیره. چه دعوایی بود. عقل داد می کشید و دل آروم آروم اشک می ریخت.هیچی نظر عقل رو عوض نمی کرد حتی شفافی اشک های دل،چون تصمیمش رو گرفته بود! یه پاک کن بزرگ برداشته بود و می خواست اون اسم رو از توی دفتر خاطرات حافظه پاک کنه. دیدی خیلی زود ما رو فراموش کرد؟ دل اشک ریختنش شدت گرفت. عقل می گفت: دیدی؟ دیدی چه بی رحمانه تو رو شکست؟ دل می گفت: اشکالی نداره، می بخشمش! عقل عصبانی تر داد زد و گفت:چند بار؟ و هر دانه برفی.