tanhaghasremandastan.persianblog.ir
پرشین بلاگNo description found
http://tanhaghasremandastan.persianblog.ir/
No description found
http://tanhaghasremandastan.persianblog.ir/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Wednesday
LOAD TIME
0.7 seconds
16x16
32x32
PAGES IN
THIS WEBSITE
1
SSL
EXTERNAL LINKS
39
SITE IP
46.224.2.182
LOAD TIME
0.734 sec
SCORE
6.2
پرشین بلاگ | tanhaghasremandastan.persianblog.ir Reviews
https://tanhaghasremandastan.persianblog.ir
<i>No description found</i>
پرشین بلاگ
http://tanhaghasremandastan.persianblog.ir/tag/داستان_کوتاه
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
1
داستان کوتاه
http://www.naafiiseh.blogfa.com/1390/12/1
یک روز گرم شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند. به دنبال ان برگهای ضعیف جدا شدند و آرام بر روی زمین افتادند. شاخه چندین بار این کار را با غرور خاصی تکرار کرد، تا این که تمام برگها جدا شدند شاخه از کارش بسیار لذت می برد. برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبید ه بود و همچنان از افتادن مقاومت می کرد. باغبان در راه برگشت وقتی چشمش به آن شاخه افتاد، بی درنگ با یک ضربه آن را از بیخ کند. شاخه بدون آنکه مجال اعتراض داشته باشد، بر روی زمین افتاد. ناگهان صدای برگ جوان را شنید که می گفت:.
داستان کوتاه
http://www.naafiiseh.blogfa.com/1390/09/3
نوشته شده در ۹۰/۰۹/۲۱ساعت 0:28 توسط nafiseh. تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل این جزیره دور افتاده، افتاده بود. او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحل را و افق را به تماشا می نشست. سرانجام خسته و نا امید، از تخته پاره ها کلبه ای ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن بیاساید. اما هنگامی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، از دور دید که کلبه. اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود. بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود. از شدت خشم و اندوه در جا خشک اش زد. فریاد زد:. جواب دا...
داستان کوتاه
http://www.naafiiseh.blogfa.com/1390/10/4
موضوع انشا: مدیر عامل. معلمی سر کلاس به بچه ها میگه انشا بنویسید با این موضوع . اگر مدیرعامل بودید چه می کردید؟ بعد می بینه همه تند و تند و با هیجان شروع کردند به نوشتن، به جز یک نفر که نشسته و داره از پنجره بیرون رو تماشا می کنه. معلم ازش می پرسه: چرا تو هیچی نمی نویسی؟ بچه میگه: منتظرم تا منشی ام بیاد. نوشته شده در ۹۰/۱۰/۳۰ساعت 2:20 توسط nafiseh. داستان مدیریتی : دریا باش. کودکی که لنگه کفشش را امواج ازاوگرفته بود روی ساحل نوشت:دریا،دزدکفش های من! موج امد و جملات راباخودشست. گفتم: خدایا دلم را ربودند.
داستان کوتاه
http://www.naafiiseh.blogfa.com/1390/10/1
پشت هر کوه بلندی.سبزه زاریست پر از یاد خدا. و در آنجا کسی است که تو را میخواند به این آوای بلند. که خدا هست.خدا هست. دگر غصه چرا؟ نوشته شده در ۹۰/۱۰/۰۷ساعت 1:9 توسط nafiseh. برایم نوشته بود :. گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسند. شاید چون آرزوهایم بلندند . ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید :. امیدی هست چون خدایی هست . آری ، وچه زیبا نوشته بود . همواره با خود تکرار میکنم،. امیدی هست چون خدایی هست . نوشته شده در ۹۰/۱۰/۰۷ساعت 0:47 توسط nafiseh. حلقه شدن طناب به دور بدنش مانع از سقوط کاملش شده بود....
داستان کوتاه
http://www.naafiiseh.blogfa.com/1390/11/2
داستان مديريتي :چگونه به هدف بزنيم؟ كمانگير پير و عاقلي در مرغزاري در حال آموزش تيراندازي به دو جنگجوي جوان بود. در آن سوي مرغزار نشانه ي كوچكي كه از درختي آويزان شده بود به چشم مي خورد. جنگجوي اولي تيري را از تركش بيرون مي كشد. آن را در كمانش مي گذارد و نشانه مي رود. كماندار پير از او مي خواهد آنچه را مي بيند شرح دهد. مي گويد: آسمان را مي بينم. ابرها را. درختان را. شاخه هاي درختان و هدف را. كمانگير پير مي گويد: كمانت را بگذار زمين تو آماده نيستي. جنگجو مي گويد: فقط هدف را مي بينم. بنابراين سه پوستر زير ...
داستان کوتاه
http://www.naafiiseh.blogfa.com/1390/09/2
تقدیرم را زیبا بنویس. کمک کن آنچه را تو زود می خواهی من دیر نخواهم،. آنچه را تو دیر می خواهی من زود نخواهم. نوشته شده در ۹۰/۰۹/۱۳ساعت 2:16 توسط nafiseh. روزی مردی خواب عجیبی دید. دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند. و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند. باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند. مرد از فرشته ای پرسید:. شما چکار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد. شماها چکار می کنید؟ و رها شدن در...
داستان کوتاه - داستان مدیریتی :داستان پیله کرم ابریشم ، تلاش، ضرورتی برای پرواز
http://www.naafiiseh.blogfa.com/post/66
داستان مدیریتی :داستان پیله کرم ابریشم ، تلاش، ضرورتی برای پرواز. مردی یک پیله کرم ابریشم پیدا کرد و با خود به خانه برد. یک روز پیله کمی باز شد. مرد ساعتها نشست و پروانه را تماشا کرد. پروانه خیلی تلاش می کرد تا بدن خود را از شکاف ایجاد شده، خارج کند. بعد از مدتی پروانه دست از تلاش کشید و حرکتی نکرد. به نظر می رسید که او تمام سعی خود را کرده است و دیگر قادر به ادامه ی کار نیست. در واقع پروانه تا آخر عمرش همان طور روی شکم خود می خزید و بدن متورم و بالهای چروکیده اش را به این طرف و آن طرف می کشید. هفته سوم ...
Dogmatism - نا امیدی
http://www.dogmatism.blogfa.com/post-5.aspx
عقلم اینقدر بزرگه که کلاهی سرش نمیره . علاوه بر کاریکلماتور در اینجا من مطمئنا مرتکب کارهای دیگری هم خواهم شد . Date : چهارشنبه هفدهم شهریور ۱۳۸۹. اونقدر خورشید غم سرم رو گرم کرده بود. که از خدا خواستم سایه مرگ رو از سرم کم نکنه. پروانه های بی شعور. بروز ترین سایت دانلود فارسی. سرگرمی و بازی و . لحظه ای با من باش. دلم هوای تراکرده است. ღ ღ ღ جوک . طنز . لطیفه . کاریکاتور ღ ღ ღ. برای همه کس و هیچ کس. هر چی بخوای داریم. قصه های بی رنگ. All details blong to Dogmatism.
Dogmatism - پروانه های بی شعور
http://www.dogmatism.blogfa.com/post-2.aspx
عقلم اینقدر بزرگه که کلاهی سرش نمیره . علاوه بر کاریکلماتور در اینجا من مطمئنا مرتکب کارهای دیگری هم خواهم شد . پروانه های بی شعور. Date : دوشنبه پانزدهم شهریور ۱۳۸۹. شعور تماس با آتش نشاني را داشت. پروانه هاي بي شعور. پروانه های بی شعور. بروز ترین سایت دانلود فارسی. سرگرمی و بازی و . لحظه ای با من باش. دلم هوای تراکرده است. ღ ღ ღ جوک . طنز . لطیفه . کاریکاتور ღ ღ ღ. برای همه کس و هیچ کس. هر چی بخوای داریم. قصه های بی رنگ. All details blong to Dogmatism.
Dogmatism
http://www.dogmatism.blogfa.com/8908.aspx
عقلم اینقدر بزرگه که کلاهی سرش نمیره . علاوه بر کاریکلماتور در اینجا من مطمئنا مرتکب کارهای دیگری هم خواهم شد . Date : پنجشنبه ششم آبان ۱۳۸۹. کاش موقعی که اشک روی گونه هایت می ریخت یاد آن تمساح نمی افتادم. خدا کند جلاد موقع توبه هایم یاد آن گرگ نیفتد. پروانه های بی شعور. بروز ترین سایت دانلود فارسی. سرگرمی و بازی و . لحظه ای با من باش. دلم هوای تراکرده است. ღ ღ ღ جوک . طنز . لطیفه . کاریکاتور ღ ღ ღ. برای همه کس و هیچ کس. هر چی بخوای داریم. قصه های بی رنگ. All details blong to Dogmatism.
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
39
سپید نوشته ها
منیژه ای که منم. چه همدمی بهتر از تنهایی؟ دلم نمی خاهد بمیرم. که بهار سالهای نیامده را. از روزنه های نداشته ی سیمانی مزارم. استخانم را موریانه ای قلقلک بدهد. که روزگاری توی خانه ام. خانه ای ساخته بود. که چشم هایم را ببندم. نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم خرداد 1393ساعت 21:39 توسط عبدالحسین ستوده. اگر بتوانم خودم باشم. قاب عکس تو را. دیوار به دیوار نقل می کنم. شب در تنگاتنگ آغوش تو به سپیدی می رسد. به خورشیدم نیازی نیست. غم جان اگر بگذارد ! شاملوی بزرگ : غم نان اگر بگذارد! لابلای واژه ی درد. به جان پیامت که.
تنهایی در اغوش عشق
تنهایی در اغوش عشق. هرگز نخواستم همه دنیا مال من باشه فقط خواستم اونکه دنیای منه مال کسی نباشه. دوست دارم یک شبه هفتاد سال پیر شوم. وتو بی آنکه مرا بشناسی دستانم را بگیری و ازدحام تلخ خیابان عبور دهی. یک شبه هفتاد سال پیر شدن به حس گرمای دستان تو ای یگانه ترین عشق قلب خسته ام. نوشته شده در دوشنبه پنجم اسفند 1392ساعت 15:36 توسط دریای تنهایی. آهای مردم خنده هایم را میبینید؟ ببینید من خوشحالم من میخندم. فقط مهم اینست که من میخندم و زندگی میکنم. کندن خودم از این دنیا هم روی آن شکستها. تب کردی ولی نه برای من.
اعتراف صادقانه
من یاد گرفتم . تو هم یاد بگیر و همیشه به خاطر داشته باش . یاد گرفته ام . که با احمق بحث نکنم و. بگذارم در دنیای احمقانه ی خویش زندگی کند. یاد گرفته ام . با وقیح جدل نکنم ،. چون چیزی برای از دست دادن ندارم و تنها روحم را تباه می کند. یاد گرفته ام . از حسود دوری کنم ،. چون اگر حتی دنیا را به او بدهم باز هم از من بیزار خواهد بود. یاد گرفته ام . تنها بودن را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ،ترجیح دهم . و این را همیشه به یاد داشته باش :. در زندگی چه کسی را دوست داشته باشی چه از او متنفر باشی ،. کمی تا قسم...
بن بست عاشقان
مطالب عاشقانه و گاهی شادوجذاب. قلبم برای کسی میزند. که در اغوش دیگری نفس نفس میزند. دوشنبه یازدهم اسفند ۱۳۹۳ ] [ 20:37 ] [ rana ]. ﺧﺘﺮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺍﺳﯿﺮ ﭘﺪﺭﯼ ﻋﯿﺎﺵ بود، ﮐﻪ ﺩﺭﺁﻣﺪﺵ ﻓﺮﻭﺵ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺑﻮﺩ! ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺭﻭﺯﯼ ﮔﺮﯾﺰﺍﻥ ﺍﺯ ﻣﻨﺰﻝ ﭘﺪﺭﯼ ﻧﺰﺩ ﺣﺎﮐﻢ ﭘﻨﺎﻩ ﮔﺮﻓﺖ.ﻭ ﻗﺼﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺯﮔﻮﮐﺮﺩ. ﺣﺎﮐﻢ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺯﺍﻫﺪ ﺷﻬﺮ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺳﭙﺮﺩ ﮐﻪ ﺩر ﺍﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﺟﻨﺎﺏ ﺯﺍﻫﺪ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺐ ﺍﻭﻝ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ! ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺩﺧﺘﺮ ﻧﯿﻤﻪ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺑﻪ ﺟﻨﮕﻞ ﮔﺮﯾﺨﺖ. ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﺴﺮﻣﺴﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﮐﻠﺒﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻭﺿﻊ،ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺎﻥ،ﺩر ﺍﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎ،ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ! و آنقدر بزرگ باشد.
کـــــــــرانی ندارد بیابان مـــا
بنام آفریننده حق . من کیستم و چه باید باشم نمی دانم لیک آگاه می دانم آن چه باید باشم نیستم . . دوست داشتن را دوست دارم ، خطوط را. عشق را. باران را دوست داشتم چترم را فراموش کرده ام . . من هنوز نمی دانم آدمی را ادمیت لازم است یعنی چه؟ بی وفایی را دیده ام ، سکوت را فهمیده ام ، آه ، آه دل را. کبوتر با کبوتر باز با باز را. . پرواز را نفهمیدم . عشق را فهمیده ام ، نمی دانم . . صورتم رنگیست ، چشمانم را نمی دانم . آسمان زیباست . من زیبایی را دوست دارم . آری آری زندگی زیباست . سخنان جبران خلیل جبران. نظر سنج ی (۱).
tanhaghasremandastan.persianblog.ir
پرشین بلاگ
تنها غزل
چهارشنبه 30 اردیبهشت 1394. می دونم تا بیام. نوشته شده توسط: محمد محمدی (تنها). نوع مطلب : متفرقه. می دونم تا بیام پیش ت دوباره چه روزایی و انگشتات شمرده. من این روزا یه کم درگیرم اما می دونم دلخوری از من یه خرده. همین تنهاییا باعث شدن که نگات بارونی و بی چتر باشه. گ ل لبخند تو از پا بیفته همش پژمرده و بی عطر باشه. به غیر از قرص و سوزن دیگه چیزی رفیق خون و گوشت و پوستت نیست. کسی که مثل من بی معرفت شه تو حق داری ب گی که دوستت نیست. می دونم منتظر بودی بیام و بچینم قصه هام و دور تخت ت. نوع مطلب : مثنوی ها.
قصــــــ♥ــــه ی دل
قص ه ی دل. من می نویسم و تو نمی خوانی! اما مخاطب که تو باشی مدیونم اگر ننویسم . دلم واس ی نفر خیلی تنگ. همون ک همیش وقتی ناراحت بودم با حرفاش ارومم میکرد. همون ک همه جا عاشقانه میگفتم دوسش دارم. همون ک میگف دوسم داره. همونی ک با نامردی گزاش رفتو من ی بارم نگفتم نامرد. همونی ک بم میگف گریه نکنم وخودش باعث ریزش اشکام شد. دلم واسش تنگ بیشتر از همیش. نوشته شده در ۱۳٩۳/٧/٤ساعت ٥:٢٧ ب.ظ توسط غ زل نظرات . دگ خسته ام از خیلی چیزا. دوسدارم بوی فراموشی بگیره همه چ. ینی دوس دارن من زجر بکشم. ینی از من بدشون میاد.
ܓܨگُمــشـده در غـــــــرورܓܨ
ܓܨگ مشده در غرورܓܨ. دارد ناز تورا ميكشد. دختري كه از غ رور. خورشيد هم به گرد پايش نميرسيد. 8 گمشده چهارشنبه 22 شهریور1391. در انتظار هیچکس نیستم . . . هنوز وقتے نویز موبایل روے اسپیکر مے افتد . . . شاید تو باشے . . ! 17 گمشده شنبه 8 تیر1392. مے گویند ساده ام . . . مے گویند تو مرا با. یڪ لبخند . . . بﮧ بازے میگیرے . . . مے گویند ترفند هایت ، شیطنتهایت. و دروغ هایت را نمے فهمم . . ! مے گویند ساده ام. ایל را باور نکל. مל فقط دوستت دارم،. و آنها ایל را نمے فهمند . 18 گمشده دوشنبه 19 فروردین1392. تمام شب را بی.
ویولن عشق من
به وبلاگم خوش اومدید. پسری با فکرهای قرمز رنگ. بوس کن بزار بره. در لا به لای دامن شبرنگ زندگی. لطفا با لبخند وارد شوید. تاشقایق هست زندگی بایدکرد. وخدایی که دراین نزدیکیست . ღღ مهربون من ღღ. همه ی زندگیمو باختم. عشق جز یک خیال نیست. پسر اف ال استودیو. قالب هاي نايت نما. تاريخ : چهارشنبه چهاردهم آبان 1393 20:14 نويسنده : رها. اینم به افتخار اونایی که پیانو دوست دارن. تاريخ : چهارشنبه هفتم آبان 1393 20:0 نويسنده : رها. ویولن رهبر گروه کشتی تایتانیک فروخته شد. آنطور که خانم برانسون در دفترچه خاطرات خود نوشت...
taksetare
تک ستاره ی اسمان قلبم. تا چند وقت کم میام اینجا باااای. سلام به دوستای خوبم که همیشه میان اینجا. خواستم بگم از شنبه امتحانام شروع میشن. منم دیگه نمیتونم زیاد بیام اینجا و آپ کنم. من خیلی دلم براتون تنگ میشه خیلی. اما مهم اینه که بلاخره امتحانام تموم میشن و میاماااااا. بهم سر بزنید منم قول میدم زود زود سر بزنم و آپم بکنم. راستی امیدوارم زمستون به همه تون خوش بگذره و سرما نخورین. این گل خوشملم تقدیم به شما. من برم بشینم درسمو بخونم. برام آرزوی موفقیت کنید. ممنون از همتون باااای. موهای دم اسبی من هرشب.