trmpart.blogfa.com

herms.blogfa.com

مرگ و دختر

http://www.herms.blogfa.com/1390/06

خاطره شبی تلخ به طعم شرم. گاهی وقتا دلم چیزای عجیب می خواد . یه روز به دختر خالم گفتم . دلم می خواد یه بار که بند کفشم باز شده یه پسر غریبه برام ببنده ! دختر خالم نگاهی به این ور و اون ورش کرد و گفت : ور پریده یه باره بگو شوهر می خوام . آخه چه ربطی داره . واقعا ربط داره. فصل اول - مکاشفات. 22:32 . هانیه . لطفا کامنت خصوصي نگذارين تا بتونيم توي كامنتها با بقيه بحث منطقي داشته باشيم . قول میدم سانسور نکنم. من و پنجره و یه عالمه برف. خون به پا می شود. فصل اول - مکاشفات. فصل دوم - درنگ. فصل سوم - تردید.

herms.blogfa.com

مرگ و دختر - من در برهوت

http://www.herms.blogfa.com/category/4

خاطره شبی تلخ به طعم شرم. امروز بعد از چند وقتی تصمیم گرفتم روحیه خودمو عوض کنم . هیچ حس بدی نداشتم. نه افسرده، نه ناراحت، نه غمگین، نه عصبانی، خلاصه هیچی که هیچی. هر دو تا دستم رو لاک آبی کمرنگ زدم همون آبی آسمونی یا فیروزه ای. اصلا نمی دونم لاک زدن هم مگه حس خاصی می خواد، بعضی از دوستام که نماز می خونن میگن نمیشه لاک بزنن چون نمازشون قبول نمیشه و از این بابت بیشتر وقتها ناراحت میشن ولی من فکر می کنم خدا اونقدر بزرگه که اصلا به این موضوع توجهی نداره. شما چی فکر می کنید؟ 16:52 . هانیه . 22:45 . هانیه .

herms.blogfa.com

مرگ و دختر

http://www.herms.blogfa.com/1390/09

خاطره شبی تلخ به طعم شرم. فکر کنم این چند روز به اندازه ی همه روزهای عمرم خوابیدم.اگر مادرم نمی گفت مهمان داریم شاید هنوز هم می خوابیدم . عوضش شب ها بیخواب شدم . واسه خودم تو اتاقم یه عالمه فیلم و کارتون جدید ردیف می کنم شروع می کنم به دیدنشون با کلی خوردنی. دلم یه چیز جدید می خواد که اینجا نمی تونم پیداش کنم . فصل سوم - تردید. هنوز عکس شمع هائی که امروز روشن کردم توی چشمهام رقص میزنه.سرم خیلی درد میکنه فکر کنم واسه ی گریه هامه . میرم بخوابم. فصل سوم - تردید. 23:15 . هانیه . من و پنجره و یه عالمه برف.

herms.blogfa.com

مرگ و دختر - آبی آسمونی

http://www.herms.blogfa.com/post/22

خاطره شبی تلخ به طعم شرم. امروز بعد از چند وقتی تصمیم گرفتم روحیه خودمو عوض کنم . هیچ حس بدی نداشتم. نه افسرده، نه ناراحت، نه غمگین، نه عصبانی، خلاصه هیچی که هیچی. هر دو تا دستم رو لاک آبی کمرنگ زدم همون آبی آسمونی یا فیروزه ای. اصلا نمی دونم لاک زدن هم مگه حس خاصی می خواد، بعضی از دوستام که نماز می خونن میگن نمیشه لاک بزنن چون نمازشون قبول نمیشه و از این بابت بیشتر وقتها ناراحت میشن ولی من فکر می کنم خدا اونقدر بزرگه که اصلا به این موضوع توجهی نداره. شما چی فکر می کنید؟ 16:52 . هانیه . خون به پا می شود.

herms.blogfa.com

مرگ و دختر

http://www.herms.blogfa.com/1389/05

خاطره شبی تلخ به طعم شرم. جاده هائی که من در ان قدم گذاشتم . ای کاش از اول می دانستم که به کجا ختم خواهد شد . فصل دوم - درنگ. لطفا کامنت خصوصي نگذارين تا بتونيم توي كامنتها با بقيه بحث منطقي داشته باشيم . قول میدم سانسور نکنم. من و پنجره و یه عالمه برف. خون به پا می شود. فصل اول - مکاشفات. فصل دوم - درنگ. فصل سوم - تردید.

herms.blogfa.com

مرگ و دختر

http://www.herms.blogfa.com/1390/11

خاطره شبی تلخ به طعم شرم. اين چند وقت اصلا طرف وبم نيومدم الان هم كه اومدم كلي توي وب دوستام كامنت گذاشتم و جواب دادم. همين حالا مهموناي ما رفتن.سر درد دارم فجيع. اينقدر گرسنه شدم كه حالم بد شد و سرم گيج رفت اما رژيمم رو نشكوندم. دختر خالم امشب پيش منه. قراره تا صبح فيلم ببينيم اگه سر دردم بگذاره. شايد همين الان باهاش برم داروخونه قرص بگيرم. آخه ذرت خام هم بايد بخريم پاپ كورن درست كنيم از سوپر ماركت. 22:45 . هانیه . من و پنجره و یه عالمه برف. خون به پا می شود. فصل اول - مکاشفات. فصل دوم - درنگ.

herms.blogfa.com

مرگ و دختر - فصل اول - مکاشفات

http://www.herms.blogfa.com/category/1

خاطره شبی تلخ به طعم شرم. گاهی وقتا دلم چیزای عجیب می خواد . یه روز به دختر خالم گفتم . دلم می خواد یه بار که بند کفشم باز شده یه پسر غریبه برام ببنده ! دختر خالم نگاهی به این ور و اون ورش کرد و گفت : ور پریده یه باره بگو شوهر می خوام . آخه چه ربطی داره . واقعا ربط داره. فصل اول - مکاشفات. 22:32 . هانیه . سايه اي كه ناپديد شده است. روياي نفس گرم يار در كنار خود . نوائي كه در سينه طنين مي اندازد . انديشه اينكه يار شايد عزيزش بدارد . لرزش هراسي كه از دل بيرون رفته است . كار ناشايستي كه انجام شد. ۲ سال مطال...

herms.blogfa.com

مرگ و دختر

http://www.herms.blogfa.com/1389/06

خاطره شبی تلخ به طعم شرم. دست و دلم نمی رفت. خیلی وقت بود می خواستم مطلب بنویسم اما دست و دلم نمی رفت . نه افسرده بودم نه دلم گرفته بود . نه دوست پسری که حوصلمو سر برده باشه . نه دختری از جنس خودم که یه مشت حرف های نامربوط و تصادفی تحویل هم بدیم . هیچی فقط دست و دلم نمی رفت . یاد یک جمله قشنگ از وبلاگ دوستم روناک افتادم که می گفت دست های من بی اختیار کار می کنند و می نویسند شاید برای اینکه بگویند ما دستان تو هستیم ! چند روزه فکرم مشغوله . فصل دوم - درنگ. 22:33 . هانیه . بی خبر رسیدی . قبل از اینکه بیام ت...

herms.blogfa.com

مرگ و دختر

http://www.herms.blogfa.com/1390/12

خاطره شبی تلخ به طعم شرم. امروز بعد از چند وقتی تصمیم گرفتم روحیه خودمو عوض کنم . هیچ حس بدی نداشتم. نه افسرده، نه ناراحت، نه غمگین، نه عصبانی، خلاصه هیچی که هیچی. هر دو تا دستم رو لاک آبی کمرنگ زدم همون آبی آسمونی یا فیروزه ای. اصلا نمی دونم لاک زدن هم مگه حس خاصی می خواد، بعضی از دوستام که نماز می خونن میگن نمیشه لاک بزنن چون نمازشون قبول نمیشه و از این بابت بیشتر وقتها ناراحت میشن ولی من فکر می کنم خدا اونقدر بزرگه که اصلا به این موضوع توجهی نداره. شما چی فکر می کنید؟ 16:52 . هانیه . خون به پا می شود.

herms.blogfa.com

مرگ و دختر

http://www.herms.blogfa.com/1390/05

خاطره شبی تلخ به طعم شرم. بهترین نتیجه افسردگی بعضی از روزهای من چیزی نیست به جز دلشوره. فصل سوم - تردید. 14:50 . هانیه . لطفا کامنت خصوصي نگذارين تا بتونيم توي كامنتها با بقيه بحث منطقي داشته باشيم . قول میدم سانسور نکنم. من و پنجره و یه عالمه برف. خون به پا می شود. فصل اول - مکاشفات. فصل دوم - درنگ. فصل سوم - تردید.