verynice.blogfa.com

hector1370.blogfa.com

... برایت می نویسم از - آسمان بارانی است.................

http://www.hector1370.blogfa.com/post-69.aspx

برایت می نویسم از. اشك من هم جاری است. شاید این ابر كه می نالد و می گرید از درد من است. آخری اخر ابر هم - از دلم با خبر است. شاید او می داند. كه فرو خوردن اشك. قاتل جان من است. من به زیر باران از غم و درد خودم می نالم. اشك خود را كه نگه می دارم با یه بغض كهنه. من رهایش كردم باز زیر باران. من به زیر باران اشكها می ریزم. باز بی هیچ تامل در من. سر به سوی آسمان می سایم. صورتم بارانی است یا آسمان بارانی است. نوشته شده در یکشنبه هفتم فروردین ۱۳۹۰ساعت 19:5 توسط محمد. Salam bad az 5 saaaaaal. چه کسي آشناي من است؟

hector1370.blogfa.com

... برایت می نویسم از - تنهای تنها........

http://www.hector1370.blogfa.com/post-53.aspx

برایت می نویسم از. روزها با تو بودن گذشت گرچه تو با من نبودی. و حالا دور از تو روزهای با تو بودن سپری میشود. و من هر لحظه در انتظار رسیدن به پایان جاده با هم بودنم. می دانم میرسد از راه آن روزی که دستانم را به گرمی بفشاری. و با لبخند بگویی خدا حافظ. هرگز نفهمیدم دلیل بودنت را. شاید هم گفتی من نفهمیدم! حالا من ماندم و تصویر مبهمی از نگاه تو و خاطراتی گنگ و دور. وصدایی که می گوید هنوزبا هم هستیم انگار. و به وسعت پاییز دلگیرم. نوشته شده در سه شنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 10:46 توسط محمد. صدايم را مي شنويد؟

hector1370.blogfa.com

... برایت می نویسم از - چه بگويم...

http://www.hector1370.blogfa.com/post-63.aspx

برایت می نویسم از. چه بگویم از قلب غمگینم كه دردها دارد امشب. چه بگویم از چشم گریانم كه اشكها دارد امشب . از تو و عشق تو من چه بگویم ای تنها امیدم. چه بگویم از دل پر خونم كه ناله ها دارد امشب. چه در خواب و چه در رویا ، تموم هستی و دنیا. چه بگویم از عشق تابانم كه سوزها دارد امشب. چه بگويم جز اثبات دوستت دارم . نوشته شده در جمعه یکم مرداد ۱۳۸۹ساعت 20:4 توسط محمد. Salam bad az 5 saaaaaal. قلبم پايدار خواهد ماند. چه کسي آشناي من است؟ آيا آن را ديده ايد؟ تنهايي ام را چه کسي غم دارد؟ آيا ستاره اي روشن است؟

hector1370.blogfa.com

... برایت می نویسم از - دوستش داشتم

http://www.hector1370.blogfa.com/post-59.aspx

برایت می نویسم از. ولی هیچوقت نخواست اینو بفهمه . هیچوقت. همیشه میگفت: چرا به اون اندازه که من تو رو دوست دارم تو دوستم نداری؟ ولی نتونستم بگم. سکوت کردم . یه بار اومد بهم گفت: دوستم داری؟ به چشماش زل زدم شاید از نگام بفهمه ولی اون سرش رو پایین انداخت. و گفت: می دونستم دوستم نداری و فقط می خواستی بازیم بدی . اینو که گفت دیگه نتونستم تحمل کنم. خدایا چرا نمی تونستم بهش بگم؟ مگه اون تمام زندگیم نبود؟ این غرور لعنتی چی بود؟ من باید غرورمو زیر پام میذاشتم.باید بهش میگفتم. چشمام رو بستم بغض گلوم رو فشار میداد.

hector1370.blogfa.com

... برایت می نویسم از - در كدامین فصل مرا به فراموشی سپردی ؟؟؟

http://www.hector1370.blogfa.com/post-62.aspx

برایت می نویسم از. در كدامین فصل مرا به فراموشی سپردی؟ در كدامین فصل مرا به فراموشی سپردی؟ به كدامین راهزن، بار سفرمان را بخشیدی؟ به كدامین رهگذر تازه ، مرا فروختی؟ من از فصل برگریزان نیامده بودم! من از شاخه های درختان بی برگ،. از اندوه دلتنگی یك روز. از كمین خورشید پشت ابرها نیامده بودم! در كدامین فصل مرا به فراموشی سپردی؟ من سرما را ،. ارزش گمشده ام را ،. انتظار بی وقفه ی زمستان را پشت سر گذاشتم! در خود گم شدم! من تا انبوه سبز كوه ها رفتم! رفتم تا آبی، ارغوانی.تا آن شمعدانیهای زیبای شهرك. و قلبی كه تنها.

hector1370.blogfa.com

... برایت می نویسم از - بودنت را به بازی گرفته ام.این است بهانه ای برای نوشته هایم!

http://www.hector1370.blogfa.com/post-61.aspx

برایت می نویسم از. بودنت را به بازی گرفته ام.این است بهانه ای برای نوشته هایم! بودنت را به بازی گرفته ام.این است بهانه ای برای نوشته هایم! چشم هایم را می گشایم.نه! مطمئن هستم. صدایی خواب را از چشمانم ربود.شاید هم. یا بوسه ای. هرچه بود خوب بود ، خیلی هم خوب بود. میدانی چرا؟ کابوس بدی می دیدم. اصلا هم به این فکر نبودم که موقعی از خواب بیدار خواهم شد. خودمان بماند ، آنقدر ترسیده بودم که چشمانم خیس خیس شده بود. روزهایی به یادم می آید که خودم را به خواب می زدم تا مرا نگاه کند. می دانستم. قلبم پايدار خواهد ماند.

hector1370.blogfa.com

... برایت می نویسم از - .........مي خواهم بنويسم...........

http://www.hector1370.blogfa.com/post-64.aspx

برایت می نویسم از. مي خواهم بنويسم .اما از چي؟ وجود ملتهبم در انتظار گذشت لحظه هاست. اما براي شنيدن چه كلامي؟ از اين نيامدن و قصد رفتن كردنت. مي خواهم بنويسم اما دستهايم مي لرزد. چه كردي با من؟ چه خواستم ز تو كه دريغ مي كني؟ چه خواستي كه نكردم؟ غم نبودنت به جانم نيشتر مي زند اما درماني نيست كه به مقابلش روم . آخر تو تنها اميد بودي تنها دعاي شبانه ام. از چشماني خيس و دلي در اندوه نشسته از آرزو ها و دعا هاي بيهوده. هنوز دستانم مي لرزد اما باز هم مي خواهم عقدة نشكفتة دل را با نوشتن پر كنم. صدايم را مي شنويد؟

hector1370.blogfa.com

... برایت می نویسم از - تو کجایی ....؟

http://www.hector1370.blogfa.com/post-65.aspx

برایت می نویسم از. وقتی بارونی چشمام تو کجایی؟ تک و تنها مونده دستام تو کجایی؟ وقتی پرپر می زنه این دل زارم. ساکت و خاموش لبهام تو کجایی؟ وقتی بی تو نازنین بی همنشین و. گوشه گیری تک وتنهام تو کجایی؟ وقتی بغض تو گلوم و گونه هام خیس. یه نوازشگرو می خوام تو کجایی؟ چشمای تو یه فانوس همیشه روشن. وقتی سوت و کوره شبهام تو کجایی؟ وقتی من با هر نفس لحظه به لحظه. تو رو عاشقونه می خوام تو کجایی؟ نوشته شده در شنبه هفدهم مهر ۱۳۸۹ساعت 19:40 توسط محمد. Salam bad az 5 saaaaaal. قلبم پايدار خواهد ماند. آيا آن را ديده ايد؟

hector1370.blogfa.com

... برایت می نویسم از - خسته ام خسته ...

http://www.hector1370.blogfa.com/post-57.aspx

برایت می نویسم از. خسته ام خسته . خدایا از این دنیا خسته شده ام. از این نامهربانی ها خسته شده ام. هر شب چشمانم خیس است. هر شب در خواب دعا میکنم خدا یا مرا در خواب بمیران. تا در هنگام مرگ چشمانم دنیا را نبیند . تا که مردنم را کس نفهمد کس نبیند. برای نجاتم تلاشی نباشد. از این زندگی خسته ام. خستگی من ناشکری خدا نیست. از روی غرور نیست. از دست این زمانه خسته ام. امید هنوز در وجودم زنده ست. اما امید به چه؟ انگار در قلب غم زده من. قلب همیشه پر از درد من . غوغایی شده . کسی وارد شده؟ اه خدایا مرا ببخش! هفته او ل ...

hector1370.blogfa.com

... برایت می نویسم از - یه اتاقی باشه گرمه گرم..روشنه روشن..تو باشی منم باشم..

http://www.hector1370.blogfa.com/post-56.aspx

برایت می نویسم از. یه اتاقی باشه گرمه گرم.روشنه روشن.تو باشی منم باشم. یه اتاقی باشه گرمه گرم.روشنه روشن. تو باشی منم باشم. کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید. تو منو بغلم کنی که نترسم.که سردم نشه.که نلرزم. اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار.پاهاتم دراز کردی. منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم. با پاهات محکم منو گرفتی .دو تا دستتم دورم حلقه کردی. بهت می گم چشماتو می بندی؟ میگی اره بعد چشماتو می بندی . بهت می گم برام قصه می گی؟ می گی اره بعد شروع می کنی اروم اروم تو گوشم قصه گفتن. یه ضربه عمیق.بلدی که؟ دل روح نازک...