zehne-bimar.blogfa.com
تأملات یک ذهن بیمارتأملات یک ذهن بیمار -
http://zehne-bimar.blogfa.com/
تأملات یک ذهن بیمار -
http://zehne-bimar.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Saturday
LOAD TIME
0.2 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
21
SITE IP
38.74.1.43
LOAD TIME
0.152 sec
SCORE
6.2
تأملات یک ذهن بیمار | zehne-bimar.blogfa.com Reviews
https://zehne-bimar.blogfa.com
تأملات یک ذهن بیمار -
zehne-bimar.blogfa.com
تأملات یک ذهن بیمار - حرفی نیست
http://www.zehne-bimar.blogfa.com/post-82.aspx
تأملات یک ذهن بیمار. همین کلن. اوضاعم زیاد جالب نیست. فقط میخوام این ترم تموم شه بپرم تو هواپیما و برگردم. یه ماه پیش خانواده م بودن. این تنها چیزیه که میخوام. تنها فکریه که باعث میشه نخوام سر به بیابون بذارم. نوشته شده در چهارشنبه بیست و ششم فروردین ۱۳۹۴ساعت 23:47 توسط الهام. بلاگفا خیلی خری :. احتمالا گم شده ام. سال جدید، آدم جدید. سر کوفتن به دیوار. کوکی خوران شنبه شب. اینجا مکانی است برای درج تأملات یک ذهن نه چندان سالم! فریادتر از فریاد (وبلاگ قبلی). سطرهای سفید در لحظات کاغذی. پد افزایش قد بتال.
تأملات یک ذهن بیمار - اوردوز احساسات
http://www.zehne-bimar.blogfa.com/post-77.aspx
تأملات یک ذهن بیمار. یه عالمه حس مختلف روی دلم تلنبار شده. دیشب در طی صحبت با چند تا آدم کلی هیجان بهم تزریق شد، و البته کلی هم حالم گرفته شد، و کلی هم ناراحت شدم، و کلی هم احساساتی. و خلاصه شب عجیب غریبی بود واسه این زندگی مطلقا بی حادثه ی ما اینجا! نوشته شده در چهارشنبه سیزدهم اسفند ۱۳۹۳ساعت 3:22 توسط الهام. بلاگفا خیلی خری :. احتمالا گم شده ام. سال جدید، آدم جدید. سر کوفتن به دیوار. کوکی خوران شنبه شب. اینجا مکانی است برای درج تأملات یک ذهن نه چندان سالم! فریادتر از فریاد (وبلاگ قبلی).
تأملات یک ذهن بیمار
http://www.zehne-bimar.blogfa.com/9211.aspx
تأملات یک ذهن بیمار. خل باش و از زندگی لذت ببر. یک من مبتلا به نوعی بی اشتهایی عصبی ام. به این معنی که وقتی فشار عصبی زیادی بهم وارد بشه، همون موقع نه، ولی بعدش که رفع شد دچار بی اشتهایی شدید میشم. به طوری که فقط می خورم که زنده بمونم نه اینکه گرسنه باشم! این پدیده اولین بار بعد از کنکور کارشناسی به سراغ من اومد، و با متصل شدن این دوره به ماه رمضون من به شدت وزن کم کردم: ترم اول دانشگاه فقط 47 کیلو. به تازگی بعد از وقایعی که شرحش از حوصله مخاطبان و حتی خودم (! سه آینده روشنه. روشن. عرصه ی وبلاگ نویسی.
تأملات یک ذهن بیمار - کوکی خوران شنبه شب
http://www.zehne-bimar.blogfa.com/post-75.aspx
تأملات یک ذهن بیمار. کوکی خوران شنبه شب. در نتیجه به کوکی خوری روی میارم و به کالری ها فکر نمیکنم چون I deserve it. بعدا نوشت: تنها نرفتم برانچ. نوشته شده در یکشنبه سوم اسفند ۱۳۹۳ساعت 5:28 توسط الهام. بلاگفا خیلی خری :. احتمالا گم شده ام. سال جدید، آدم جدید. سر کوفتن به دیوار. کوکی خوران شنبه شب. اینجا مکانی است برای درج تأملات یک ذهن نه چندان سالم! فریادتر از فریاد (وبلاگ قبلی). سطرهای سفید در لحظات کاغذی. پد افزایش قد بتال. پایان نامه ارشد دکترا. اجاره آپارتمان در ارمنستان.
تأملات یک ذهن بیمار - سر کوفتن به دیوار
http://www.zehne-bimar.blogfa.com/post-76.aspx
تأملات یک ذهن بیمار. سر کوفتن به دیوار. با دوستی از ایران چت میکردم. داشت میپرسید ازم در مورد اوضاع و احوالم اینجا و اینکه تفریحاتمون چیه و از این جور صحبتا. منم داشتم میگفتم از اینکه آدم بالاخره عوض میشه و من با اینکه فک نمیکردم عوض بشم شدم، و اینکه آدم چون تنهاس از لحاظ احساسی شکننده س و اینا. بعد گفت خب ازدواج کن. بذارید من یه چیزیو روشن کنم. فرض کنید من در همین لحظه قصد کنم که دو هفته ی دیگه ازدواج کنم. خب مراحلش چیه؟ میتونم از ebay یا amazon شوهر سفارش بدم؟ بلاگفا خیلی خری :. احتمالا گم شده ام.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
. - موقت
http://sahelearam5.mihanblog.com/post/37
جمعه 16 مرداد 1394. PostTi.t.l.e. ツ تکیه گ ه خیال من. اول خدابعدشم.بازم خدا. این روز های من2. در آغوش آسمان رازیست. در آغوش آسمان رازیست2. شلوغی های ذهن من! جانی و دلی،ای دل و جانم همه تو . باران که هیچ.با تومرگ هم عاشقانه است. عشق مریم و میلاد. تاملات یک ذهن بیمار. من و آقای خرچنگ. روزانه های یه دختر شیک. برام هیچ حسے شبیہ ت و نیست. مبدل قالب بلاگفا به میهن بلاگ.
. - روزانه
http://sahelearam5.mihanblog.com/post/10
یکشنبه رفتیم بیرون لباس تابستونی میخواستم.ساعت 5:30 رفتیم.اول یه شلوار خریدم. بعد خواهرم خریداشو کرد دیگه آخراش یه مانتو خریدم و خیلی خوشم نمیاد. دیگه دیر شده بود مجبور شدم بخرم. کفشمم اول که رفته بودیم به خواهرم نشون دادم خیلی خوشش نیومد ولی بعد از خرید مانتو رفتم همونو امتحان کردم که توی پا خیلی قشنگ بود خواهرمم خوشش اومد. یه کفش دیگه هم دیده بودم خیلی شیک بود ولی یکم پاشنش کمتر بود دیگه اینو. دیگه ساعت 9 اومدیم خونه.شبش فهمیدم وبلاگم حذف شده :(. سه شنبه 9 تیر 1394. PostTi.t.l.e. ツ تکیه گ ه خیال من.
. - آرشیوانه2
http://sahelearam5.mihanblog.com/post/5
چهارشنبه 3 تیر 1394. صبح ساعت 8 امتحان داشتم و امتحانم تموم میشد. نمیدونم چرا شب قبلش خوابم نمیبرد.ساعت از 4 صبح گذشته بود که خوابیدم و 6:45 دقیقه هم بیدار شدم. امتحانمو دادم و اومدم خونه توی اینستا فهمیدم بعضیا میتونن برن بلاگفا ولی هر چی امتحان کردم واسم مینوشت با این نام کاربری وجود نداره. اینقده ناراحت شدم داشت گریم میگرفت.بعد سایت دانشگاه رفتم نمره هامو ببینم که قسمت نمره ها اصن نبود! به آرزو گفتم یکم بهم امیدواری داد که درست میشه. بهم میگه بیا انصراف بدیم تیچر سخت میگیره. رفتیم کلاس اونم چه کلاسی.
. - مطالب مرداد 1394
http://sahelearam5.mihanblog.com/post/archive/1394/5
من بعضی وقتا عصرا اگه حوصله داشته باشم فرنی درست میکنم واسه رفع گرسنگی. چند روز پیش داشتم این جوری بلند میگفتم که خواهرم بشنوه و مخاطبم نباشه، باید برم فرنی درست کنم تنهایی بخورم به کسی هم ندم. خواهرمم به لحن شوخی گفت فرنیاشو به زور میخورمو این حرفا. اونوقت فرنی درست کرده بودم با خواهر هم قهر بودیم.سهم خودمو خوردم بعد بلند گفتم معلوم نیست این فرنی تا کی باید بمونه تا خواهر که توی اتاق بود بشنوه. آقا یهو دیدم به سرعت و ذوق اومد فرنی برداشت برد که فکر کردم فرنی داره فرار میکنه. بعد حالا میپرسه مامان خوبه؟
. - جینگ و جینگ ساز میاد از بالای شیراز میاد، شازده دوماد غم نخور نومزدت باناز میاد
http://sahelearam5.mihanblog.com/post/34
جینگ و جینگ ساز میاد از بالای شیراز میاد، شازده دوماد غم نخور نومزدت باناز میاد. این پستم اختصاصیه ولی یکم صبر کنین میگم چه خبره. حدود 2 سال پیش توی بلاگفا با دختری آشنا شدم. که بعد ها شد عقشم. حتی قرار بود برم ب سونمش ولی خو از اونجایی که عجله داشت واسم صبر نکرد آیکون هق هق حتی. خلاصه گذشت گذشت منم از همه جا بی خبر در مرحله ی کارای مقدماتی دکی شدن بودم(یکم جریان داره). که یهو فهمیدم عقشم داره عروس میشه. بله آرزو خانوم دارن عروس میشن و ایشالله جمعه عقدشه. آرزوی عزیزم تو جزء اولین دوستای مجازی واقعیم بودی.
. - حق گرفتن!
http://sahelearam5.mihanblog.com/post/15
قبلا نوشته بودم یه کتابی از آموزشگاه خریده بودم که قیمتش 4200 بود ولی 6 تومن فروختن. منم این موضوع رو توی خونه گفتم.شغل بابام یه جوری هست که میتونه بهشون تذکر بده. بابام گفت من بهشون(به آموزشگاه منظورمه)میگم این موضوع رو و منم استقبال کردم. بعدش رفتم به خانوم منشی هم گفتم قیمت کتاب اینقدره فکر کنم اشتباه گرفتید گفت نه.چون این کتاب قدیمیه و کتابای جدید 6 تومنه به خاطر اینکه بقیه نگن چرا از بقیه اینقد میگیرین همه رو 6 تومن میگیریم. از شانسم کتابم مشکل داشت و مجبور شدم پس بدم. گفتم تا رشت بریم؟ در صورتی که ...
. - مطالب ساحل آرام
http://sahelearam5.mihanblog.com/post/author/1383843
چند روز پیش زنگ آیفون زدن. رفتم دیدم یه دختر خانومی داره میگه واسه آمارگیری اومدم. چند دقیقه طول کشید تا قیافشو با صداشو تونستم توی ذهنم جمعوجور کنم. و دیدم عه پری (دوست کلاس زبان.خونشونم اصن یه جای دیگه هست)گفتم پری تویی؟ طفلی یکم تعجب کرد گفتم ساحلم و رفتم پایین. یکم حرف زدیم.خلاصه خیلی سوپرایز شدیم. امتحان میانترم زبان داشتم، خیلی میترسیدم چون یه سری از بچه های کلاس زیاد میخونن. دوشنبه که تیچر نمره رو خوند من از همه بالاتر شدم و بسیار خوشحال شدم چون یجورایی خودمو ثابت کردم البته بیشتر به خودم. دیروز ب...
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
21
ذهن خسته
مهم نیست که شما چه میبینید ،مهم این است که چگونه میبینید . بعضی موقع ها آدم یک جمله ای رو خیلی اتفاقی یه جایی میخونه و به قولی کلی هم باهاش حال میکنه اما فکر میکنی میبینی این جمله اصلا توی زندگی شخصی و اجتماعیت واست کاربردی نداره پس واست فقط به یک جمله ی زیبا تبدیل میشه! اصلا مهم نیست که تو باشی یا نباشی! اصلا مگر بود و نبودت فرقی هم دارد برای این روزها؟ بعضی موقع ها روی بعضی ها اندازه ی ماشین حساب مهندسی ،حساب باز میکنی غافل از اینکه اندازه ی چرتکه هم نیستند! دلم عجیب گرفته است . . . من اول دو راهی ایست...
ذهن آزاد
پنجشنبه بیست و هشتم دی 1391. تمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که،. تمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که،. ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت . حساب و کتاب می کنی! و خدا نکند حساب و کتابت برسد به آنجا که زیادتر دوستش داشته ای ،. که زیادتر گذشته ای ،. که زیادتر بخشیده ای ،. به قدر یک ذره ،. درست از همان جاست که توقع آغاز می شود. و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که ما می بریم. نوشته شده توسط محمد حسين خدابخش در 8:14 لینک ثابت. یکشنبه هفدهم دی 1391. بازی با بادکنک خیلی چیزا رو به بچه یاد میده .
ذهن بی الایش
سرا پا اگر زرد و پژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم. دلخوشي ها كم نيست. این ایام نورزو رفتیم ب مرخصی,رفتیم مثلا استراحت ک اخرم نفهمیدیم استراحت چی بود? خلاصه میخاستم بگم کلا ما یک ساعت ب حال خودمون نبودیم و همش در رفت و امد و مهمون بیار مهمون ببر و صد البته لعنت ب عید ک اگ نبود مثل روزای عادی کارمونو میکردیم بی حرف پیش. عاقا داشتم میگفتم , همین چند روزی ک نبودیم و رفتیم خونه, ی قمری خنگ احمق بیشعور کودن ناشی نزاییده ناقص العقلی اومده پررررررق زیر دریچه دسشویی خونه کرده,حالا کاشکی خونم بود! حالا خر بیا...
رنگ پریده
اینکه قرار است مرگ مثل بیداری باشد از خواب، این را دوست دارم! دنیای گیج و ویجی شده. آدم آنقدر همه چیز را پیچانده که خودش هم دیگر نمیداند واقعیت کدام است! زندگیها را، زندهها را پیچاندیم به هم و به همه چیز، خوب معلوم است که دیگر نمیشود سر و ته این دنیا را تشخیص داد! البته که سر و ته این دنیا خداست و سنتهای اجتنابناپذیر، مکرر و بیخللش! ولی مغزم دارد سوت میکشد. مثل ساکنان پایتخت شدهام که میدانند بالا سرشان آسمان است اما آلودگی نمیگذارد آن را ببینند! من هم، میدانم ولی نمیدانم. بیدار شدن هم باید بیرزد! نمیدانم...
تراوشات یک ذهن بی آلایش
این وبلاگ اتاق دنج و کوچک من است که تمام دغدغه ها و حرفای ناگفته ام را در آن مینویسم. اینجا برای من مثل اتاق اعتراف کلیسا است! من با کشیش درونم اینجا گفتگو میکنم! امیدوارم خواندن تراوشات ذهن بی قرار من و اعترافاتم با کشیش درونم برایت جذاب باشد. دزدی ادبی نشه لطفا! این یه پست ثابته). شرح یک شب شعر. یه جایی.یه آدمی. عقده یا حسرت.مسئله این نیست. بغضمثل سرمای زمستان توی تابستان. خوب است.کمی امید خوب است. صبح امید وطن.همه با یک نام ونشان. دروغ بگو.ولی بگو.هنوز هوامو داری. نون و پنیر و اردک/عید شما مبارک!
تأملات یک ذهن بیمار
تأملات یک ذهن بیمار. بلاگفا خیلی خری :. الان هر جای دنیا جز ایران یه همچین اتفاقی میفتاد باور کنید به ملت غرامت میدادن! دو ماه سایت تعطیل بود، دو ماه! بعد یه بک آپ نداشتن، یعنی literally unbelievable. اگه این Wayback Machine نبود که همه آرشیوا پریده بود! اون همه زحمت و نوشتن و فلان و بهمان باد هوا. حالا پستا هم برگشتن ولی کامنتا که برنمیگردن. چی بگم من آخه. میخوام پاشم سرمو بزنم به دیوار. عادت وب نویسیم کلن به فنا رفت. آقا کی هست کی نیست؟ کی وب جدید زده؟ هستیم همینجا بلاگفا ولی بدون که از سر اجباره!
×××بانویـ مـ ردادیـ
ی ه ج ای خ اص واس ه بانوی متول د م رداد. همانی که غرور زنانه ام. در نبرد با مردان، به زانو می کشاند. همانی که بی پروا لب باز میکنم. آزادی در اندام زنانه ام موج میزند. همانی که ذره ذره. سرشار است از عشق. و امشب، شب میلاد من است. بین این همه آدم پیله کرده م به تو. شاید فقط با - تو. نمی دونی چقد دلم لک زده برای دست های مردونت. کسی که رفت دیگر هرگز باز نخواهد گشت". کسی که رفت دیگه بر نمیگرده. انگاری خدا تو مغزم اکو کار گذاشته مدام این جمله لعنتی تکرار میشه. خدایا من چم شده؟ خدایا این دلتنگیا کی تموم میشه؟
گـُسیختگے هآے ذهـــטּ مادمـازل ایـکســx
گ سیختگے هآے ذهט مادمازل ایکسx. سه شنبه بیست و چهارم تیر 1393. ﻣﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﯾﮑﯿﻪ . ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺗﻌﻬﺪ ﺩﺍﺭﻩ ﺩﯾﮕﻪ . ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﺨﻨﺪﻩ . ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﮐﺎﻣﻨﺖ ﺑﺎﺯﯼ ﻧﮑﻨﻪ . ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺣﺮﻓﺎﯼ ﺧﺎﺹ ﻧﺰﻧﻪ. ﮐﻼ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻦ ﻭ ﺑﺪﻥ ﻃﺮﻓﺸﻮ ﺑﻠﺮﺯﻭﻧﻪ . ﻧﮑﻨﻪ . ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﺷﻪ . پنجشنبه پنجم تیر 1393. از خوشحالی پردراورد و گفت آره بلدم. گفتم منو خاطراتمو ببوس بذارکنار هررررررررررررری. دوشنبه دوم تیر 1393. دلم را تهدید کرده ام بهانه ات را نگیرد. همه چی برعکس شده. قبلنا تخم مرغا شانسی بود. الان شانسا تخمی شده! پنجشنبه پانزدهم فروردین 1392.
حرمت نجس
روزهایم آنقدر هرزه اند که دیگر طعم دوشیزگی اش را از یاد برده ام! آنطور که خواهانش بودم. یکشنبه هفدهم شهریور 1392. روزهایی را که به. اندوهگین من خیره گفتی :. بی پایان تو (نیشخند)هه! دوشنبه بیست و یکم مرداد 1392. پر از روزنه های خالی بود! نه تو آن را پر کردی و. نه هیچ سگ ولگرد دیگری. نجست تن یخ زده ام را شهوت زده کرد! اما فقط به خیالت! و نه در فراقت ناله مستی سر میدهم. یکشنبه بیستم مرداد 1392. بوی تهمت های مردان. فاحشه نمای شهرمان را میدهد. دستهای ظریفم را ببین. ما بی معرفتی جا خون تو رگهامونه. از تهوع های...
ذهن خاکستری
دوستت دارم تا آن زمان که جسمم و روحم همچون ذهنم خاکستری شود. صدای رعد و برق و بارون اون شب کوفتی رو یاد من میاره. صورت خیستو ، چشای پر اضطرابطو. انگار میدونی داره چه اتفاقی میوفته و نمیتونی جلوشو بگیری. من نمیدونم قراه چی بشه ، فقط دارم از دیدنت لذت میبرم، از صورت خیست ، از چشات. پر از آشوبم ، اصلا نمیخوام تموم بشه ، میخوام همه چیزو بهت بگم. اون میاد، تو میری و هیچ وقت نمیفهمی چه اتفاقی افتاد. میخندم، بغض میکنم، اشک میریزم ، اشک میریزم و اشک میریزم. زیر اون بارون لعنتی خیس میشمو آسمونو همراهی میکنم.
من بی تو
ببخش چشم هایم را. تا تو را می بینند. خودشان را خیس می کنند. به سلامتی چند نفر. جمعه هفدهم بهمن 1393. اونی که به فکرشه. شادم فقط بخاطر چند نفر! به سلامتي اون چند نفر. هیچوقت کسی رو پس نزن که. جمعه هفدهم بهمن 1393. اونی که به فکرشه. هیچوقت کسی رو پس نزن که ,. دوست ت داره . مراقبته . و نگرانت میشه ! چون یک روز بیدار میشی و میبینی . ماه رو از دست دادی . وقتی که داشتی ستاره ها رو میشمردی !
