zemestanamarezoost.blogfa.com
کوچه علی چپ - دوباره اردیبهشت از راه می آید
http://www.zemestanamarezoost.blogfa.com/post-85.aspx
دوباره اردیبهشت از راه می آید. تا کی از حجم این ترافیک های ذهنی کم نمی شوند؟ می خواهم رودررویش بایستم و بگویم: دخترک تنهای این روزها، کاش کسی می آمد که همیشه می گفت عاشقت شده است، عاشق برق چشمانت، عاشق لبخندهای از ته دلت، عاشق کشیده بودن انگشتانت، عاشق بلندی موهایت، عاشق مثل هر کسی نبودنت، عاشق چینش کلمات و جملاتت. کاش می آمد، دستانت را می گرفت و از این خواب پریشان بیدارت می کرد و تو را در عطر آغوشش پنهان می کرد. پ ن*: قطعه از شعر بلند سید علی صالحی. نوشته شده در دوشنبه 10 آذر1393ساعت 21:54 توسط شیرین.
zemestanamarezoost.blogfa.com
کوچه علی چپ - همین امروز میلاد توست
http://www.zemestanamarezoost.blogfa.com/post-84.aspx
همین امروز میلاد توست. نگاه های پردلهره ات خطوط روی دفترم را دنبال می کنند.من حرکات ناموزون چشمانت را می بینم که در پی اضطرابی خیالی به دنبال نشانه ای تمام نوشته هایم را زیر و رو می کنند. یادم می آید پیش از آنکه باشی،دفتر یادداشت هایم پر از ضربان های نامنظم بود.پر از واژه های نارسی که در پی مخاطبی نام آشنا تمامی صفحاتش را پر از انبساط سردرگمی ها می کردند. حالا حتی اگر دلخوشی های بی وقت دخترانه ام را هم ندید بگیرم، می توانم به استمرار این آرامش ایمان بیاورم. پ ن*: عبارت داخل گیومه از استاد عباس معروفی است.
zemestanamarezoost.blogfa.com
کوچه علی چپ - این متن ویرایش نشده است
http://www.zemestanamarezoost.blogfa.com/post-66.aspx
این متن ویرایش نشده است. ما ملت فقیری هستیم، آنقدر که دوست داشتن ها و اشتیاق و ذوق هایمان را برای دلمان نگه می داریم تا در نهایت به یک پوشه ی خاک خورده ی بی مصرف، در انتهایی ترین گوشه ی ناخودآگاهمان تبدیل شود و برای ابراز وجود آنها به هیچ روزنه ای رو نکنیم. ما ملت فقیری هستیم، آنچنان که پستوی خانه ها بوی ماندگی دود کردن دزدانه ی سیگار و جهالت پسر ارشد خانواده را به خود گرفته است و برای پاک کردن آن از حافظه خود به هیچ تقلایی دل خوش نمی کنیم. براستی که ما ملت فقیری هستیم و این فقر تمامی منافذ روحمان را در ...
zemestanamarezoost.blogfa.com
کوچه علی چپ - هایکوهایِ خیسِ خدا
http://www.zemestanamarezoost.blogfa.com/post-80.aspx
راستی خدا دلتنگ که بود، که آسمانش از دیشب یک ریز می بارد؟ بی شک نصفه های شب سراسیمه از خواب پریده. نفس راحتی برای از سر گذراندن کابوسش کشیده. تمام شعرها و نوشته هایی که از خاطرش گذشته را در دفتر یادداشتش آرشیو کرده. با خودکار قرمزش تمام غلط های نگارشی اش را تصحیح کرده. ولی باز هم دلش آرام نگرفته. به تقویم روزهایش نگاهی انداخته. به تمامی معادلات قبلی پشت پایی زده. به چله ی زمستان نیشخندی از سر ناچاری زده. و هرچند ماه بهمن را هنوز در حافظه اش داشته. دلش هوای بارانی بهاری کرده. گاهی باید به چپ زد!
zemestanamarezoost.blogfa.com
کوچه علی چپ - همه عالم به تو میبینم و این نیست عجب....
http://www.zemestanamarezoost.blogfa.com/post-86.aspx
همه عالم به تو میبینم و این نیست عجب. بیا هر چه که داریم برای هم بنویسیم،. هر چقدر میتوانیم برای هم گریه کنیم،. هر چقدر که دلمان میخواهد درد دلهایمان را تکرار کنیم. آدمهایی هستند که حتی تکراری بودن هم را دوست دارند،. آدمهایی هستند که دلشان لک میزند برای دو دقیقه بیشتر خندیدن با هم. بیا نیمه شبهای تاریک از کابوس هایمان بلند شویم و به جای گشتن همدیگر در رختخوابمان، از خدا بخواهیم آرامشی به دلهایمان بدهد. نوشته شده در چهارشنبه 24 دی1393ساعت 22:18 توسط شیرین. گاهی باید به چپ زد! شاید به همین کوچه ی بن بست.
zemestanamarezoost.blogfa.com
کوچه علی چپ - دستانی سیمانی
http://www.zemestanamarezoost.blogfa.com/post-76.aspx
من زنی را می شناسم،. که هر چند کسی او را به نام "فروغ" نمی شناسد. ناتوانی دستان سیمانی اش را. در آستانه ی فصلی سرد. به زیارت نشسته است. پ ن:این روزها، روزهای دلچسبی نیستند. نوشته شده در پنجشنبه ۲ آذر۱۳۹۱ساعت 13:39 توسط شیرین. گاهی باید به چپ زد! شاید به همین کوچه ی بن بست. نوشته های من در سایت داستانک. اسمشان را گذاشته ام "شعر". نامه های من برای آقای صاد. وقتهايی كه دل تنگم. بهترین شعرهایی که خوندم. وبلاگ رسمي مجله داستان همشهری. كتابهايي كه بايد پيش از مرگ خواند! متن كامل كتاب شازده كوچولو.
zemestanamarezoost.blogfa.com
کوچه علی چپ - داستان دست ها
http://www.zemestanamarezoost.blogfa.com/post-73.aspx
ظرف های کثیف، داخل آشپزخانه آواز می خوانند و چنان سروصدایی راه انداخته اند که چه بخواهم چه نخواهم مرا به آنجا می کشانند.دستکش ها را که می پوشم، دستهایم بو می گیرند،شاید در اعتراض به ماندن چند باره در این حجم های بی قواره. مادر به قالیشویی رضایت نمی دهد و این بار کف دست هایم زخم و تاول برمی دارند، ریز و درشت، که به سادگی هم مهمان هیچ چسب زخمی نمی شوند. مگر داستان دست های آنان حالتی بهتراز این دارد؟ روزانه وبلاگ های زیادی رو مرور می کنیم. تنها میشه گفت عجیب دنیاییه.همین دنیای وبلاگ و نویسنده های اونها.
zemestanamarezoost.blogfa.com
کوچه علی چپ - می توان هر نامی بر آن نهاد, میشود هر رویایی برایش سرود
http://www.zemestanamarezoost.blogfa.com/post-74.aspx
می توان هر نامی بر آن نهاد, میشود هر رویایی برایش سرود. جغرافیایی بزرگ را در دستان خود می دید که قدمت بزرگداشت آدمی در آن, شمارشی برایش نبود. دلی لبریز از لبخندهای جان گرفته و مدهوش از عطر عاشقانه ها. آدمی این تعاریف را از زبانش آفریدگارش شنید. برای همین جغرافیا نقشه ها کشید. رویاهایش را گسترده کرد و آنقدر اغراق و بسط داد که فکرش سرمستی مضحکی را به خاطر می آورد. پ ن۳:امروز تو مترو شهید بهشتی به سمت تجریش یه مادربزرگ پیر افغانی ازم پرسید: خانوم این قطار تهران میره؟ گفتم فقط در جریان باشید). پ ن۴:اگر میخوا...
zemestanamarezoost.blogfa.com
کوچه علی چپ - سفید، خاکستری، سیاه
http://www.zemestanamarezoost.blogfa.com/post-77.aspx
مرد سیاه پوش آمده بود تا روی لحظه هایم خاکستر بپاشد.به خلوتکده های ذهنم می آمد و در کنج ترین و تاریک ترین گوشه هایش استتار می کرد. قدمت مشکی بودن پیراهن او و خاکستری که اطرافم را گرفته، هرگز از مرز یک سال تجاوز نمی کند. من به تنهایی مسافر اتوبوسی بودم که تمامی شب را در راه بود. به سوی مقصدی که می دانستم کجاست ولی دلیل رفتنم را هرگز نفهمیدم. مرد سیاهپوش آمده بود تا روی لحظه هایم خاکستر بپاشد. نوشته شده در یکشنبه ۱۲ آذر۱۳۹۱ساعت 1:1 توسط شیرین. گاهی باید به چپ زد! شاید به همین کوچه ی بن بست.
zemestanamarezoost.blogfa.com
کوچه علی چپ - روزهای یک دختر
http://www.zemestanamarezoost.blogfa.com/post-81.aspx
از کارناوال سلام های ابتدای صبح که بگذریم، هرکس روی صندلی خودش جاگیر می شود. کاغذ بازی می کنیم، با لیوان چای و میزان حقوق و رفتار ارباب رجوعان طنزهای یک جمله ای می سازیم و همه ملزم به لبخندهایی می شویم که ساختگی و واقعی بودنشان هیچ اهمیتی ندارند. درصد رضایت شغلی را اگر بسنجیم به تعداد آمارهایمان، فاجعه ای تازه اضافه می کنیم اما به وقتش عقلمان را دست افکار ترسویمان می سپاریم و آمار دهن پرکنی را به آرشیو دروغ ها اضافه می کنیم. تا کامل شدن وقت اداری و انجام کارهایی از روی عادت اندک اندک جزو اشیاء می شویم.