ta-eshgh-rahi-nist.blogfa.com
باغ گیلاس
http://www.ta-eshgh-rahi-nist.blogfa.com/8706.aspx
از پنجره کوچک تنهایی ام با تو حرف می زنم. دست سوزنده مشتاقت را در نهان خانه ی جیبت بگذار. تا که پایبند نباشی به کسی دست دهی؟ خارهایی هستند که ز سر پنجه دوست. با سر انگشتانت می جنگند. و تو ای دوست ترین. که نباید حس کرد. که نباید دل بست. در فضایی که پر از همهمه ی آدم هاست. دل ما بسته وابستگی است. قصه ی بودنمان طرح یک خستگی است. نوشته شده در سه شنبه دوازدهم شهریور ۱۳۸۷ساعت 15:7 توسط سمیرا. نه این که ازین خسته ی ناگزیر. نه این که از رنجی که برده ایم و می بریم ، بگویم. قشنگ نازنین من ،که تو باشی.
ta-eshgh-rahi-nist.blogfa.com
باغ گیلاس - دوستی
http://www.ta-eshgh-rahi-nist.blogfa.com/post-28.aspx
از پنجره کوچک تنهایی ام با تو حرف می زنم. من گمان می کردم. چهار فصلش همه آراستگی ست. من چه می دانستم. من چه می دانستم. سبزه می پژمرد از بی آبی؟ سبزه یخ می زند از سردی دی؟ من چه می دانستم ، دل هر کس دل نیست. قلبها صیقلی از آهن و سنگ. قلبها بی خبر از عاطفه اند. سخن از مهر و من و جور تو نیست ،. و عبث بودن پندار سرور آور مهر. ۱- تا حالا شده برای به دست آوردن چیزی خیییییییلی زحمت بکشین ، اما وقتی بهش دست یافتین ببینین بین اون چیزی که میخواستین و چیزی که به دست آوردین زمین تا آسمون فرق هست؟ سرمشق دل ها می کنم.
ta-eshgh-rahi-nist.blogfa.com
باغ گیلاس - پاییز
http://www.ta-eshgh-rahi-nist.blogfa.com/post-20.aspx
از پنجره کوچک تنهایی ام با تو حرف می زنم. با همان بوی همیشگی. با همان خش خش دلنشین برگ هایش. با یک دنیا خاطره -. دوستی های ماه مهر. بوی کاغذ تازه ی کتاب فارسی. اسم من سمیراست ، اسم تو چیه؟ از کوکب خانم تا آخر کلمه ترکیب. بیا همیشه کودک بمانیم. و همیشه به مشکلات آدم بزرگ ها بخندیم. باور کن هنوز هم می شود روی برگ های زرد و نارنجی خیابان بدویم. و فقط به فردا فکر کنیم که زنگ نقاشی داریم. نوشته شده در دوشنبه یکم مهر ۱۳۸۷ساعت 20:15 توسط سمیرا. نه این که ازین خسته ی ناگزیر. قشنگ نازنین من ،که تو باشی.
ta-eshgh-rahi-nist.blogfa.com
باغ گیلاس - مهربانی ممنوع
http://www.ta-eshgh-rahi-nist.blogfa.com/post-19.aspx
از پنجره کوچک تنهایی ام با تو حرف می زنم. دست سوزنده مشتاقت را در نهان خانه ی جیبت بگذار. تا که پایبند نباشی به کسی دست دهی؟ خارهایی هستند که ز سر پنجه دوست. با سر انگشتانت می جنگند. و تو ای دوست ترین. که نباید حس کرد. که نباید دل بست. در فضایی که پر از همهمه ی آدم هاست. دل ما بسته وابستگی است. قصه ی بودنمان طرح یک خستگی است. نوشته شده در سه شنبه دوازدهم شهریور ۱۳۸۷ساعت 15:7 توسط سمیرا. نه این که ازین خسته ی ناگزیر. نه این که از رنجی که برده ایم و می بریم ، بگویم. قشنگ نازنین من ،که تو باشی.
ta-eshgh-rahi-nist.blogfa.com
باغ گیلاس
http://www.ta-eshgh-rahi-nist.blogfa.com/8707.aspx
از پنجره کوچک تنهایی ام با تو حرف می زنم. جاتون خالی ، دیشب یه خوابی دیدم. يه آقايي با يه عبايه قرمز ، خوشتيپ ،خوش صدا ،همچین خوش قدو بالا ، سه تيغ اومد به خوابم. من كه خيلي خوابم ميومد بهش گفتم : نصفه شبي چي كار داري ، نمي بيني خوابم. گفت : اي بابا يه دقيقه دندون رو جيگر بذار من يه قاصدم ، خوشگله ، ماماني. گفتم : مرتيكه مگه داري با دوست دخترت حرف ميزني، خجالت بكش حالا از طرف كي اومدي. گفت : يه دوست با حال. گفت : ميرم ، پشيمون ميشيا. گفتم : جهنم ، باشه زود بگو بذار كپه مرگمونا بذاريم. اومدم معدلما نگاه ك...
ta-eshgh-rahi-nist.blogfa.com
باغ گیلاس - جاتون خالی ، دیشب یه خوابی دیدم
http://www.ta-eshgh-rahi-nist.blogfa.com/post-22.aspx
از پنجره کوچک تنهایی ام با تو حرف می زنم. جاتون خالی ، دیشب یه خوابی دیدم. يه آقايي با يه عبايه قرمز ، خوشتيپ ،خوش صدا ،همچین خوش قدو بالا ، سه تيغ اومد به خوابم. من كه خيلي خوابم ميومد بهش گفتم : نصفه شبي چي كار داري ، نمي بيني خوابم. گفت : اي بابا يه دقيقه دندون رو جيگر بذار من يه قاصدم ، خوشگله ، ماماني. گفتم : مرتيكه مگه داري با دوست دخترت حرف ميزني، خجالت بكش حالا از طرف كي اومدي. گفت : يه دوست با حال. گفت : ميرم ، پشيمون ميشيا. گفتم : جهنم ، باشه زود بگو بذار كپه مرگمونا بذاريم. اومدم معدلما نگاه ك...
ta-eshgh-rahi-nist.blogfa.com
باغ گیلاس -
http://www.ta-eshgh-rahi-nist.blogfa.com/post-27.aspx
از پنجره کوچک تنهایی ام با تو حرف می زنم. ما به مردها گفتيم: مي خواهيم مثل شما باشيم. مردها گفتند: حالا كه اين قدر اصرار. و ما نفهميديم چه شد كه مردها ناگهان اين قدر مهربان شدند. وقتي به خود آمديم، عين آن ها شده بوديم. كيف چرمي يا سامسونت داشتيم و اوراقي. كه بايد به اش رسيدگي مي كرديم و دسته چك و حساب كتاب هايي كه مهم بودند. با. رئيس دعوايمان مي شد و اخم و ت خم اش را مي آورديم خانه سر بچه ها خالي. مي كرديم. ماشين ما هم خراب مي شد، قسط وام هاي ما هم دير مي شد. ديگرباهم مو نمي زديم. تپانچة ماشه نقره اي؟
ta-eshgh-rahi-nist.blogfa.com
باغ گیلاس -
http://www.ta-eshgh-rahi-nist.blogfa.com/post-29.aspx
از پنجره کوچک تنهایی ام با تو حرف می زنم. امروز ۱۵ روزه که منو تنها گذاشتی . بدون اینکه فکر کنی چقدررررر دلم برات تنگ میشه؟ بابا ، حتی نمی تونم برات گریه کنم! چون نمی خوام مامان بیشتر ازین غصه بخوره. اولین تولدم بی تو . حالا که نیستی ، کی میخواد مث هر سال برام کیک تولد بگیره؟ کی پیشونیمو میبوسه میگه دخترم یه سال بزرگتر شدی؟ بابا ، اینجا جات خیلی خالیه. امیدوارم در آغوش خدا در آرامش باشی . دختر کوچیکت . سمیرا. نوشته شده در دوشنبه یازدهم خرداد ۱۳۸۸ساعت 12:52 توسط سمیرا. نه این که ازین خسته ی ناگزیر.
ta-eshgh-rahi-nist.blogfa.com
باغ گیلاس
http://www.ta-eshgh-rahi-nist.blogfa.com/8705.aspx
از پنجره کوچک تنهایی ام با تو حرف می زنم. تو را من پیش از این هرگز ندیده. و شاید بعد از این ، هرگز نخواهم دید. ولی وقتی کلامت را شنیدم. نمی دانم ، ولی شاید. هزاران سال پیش از این. من و تو ، هر دو در یک غار. با هم زندگی کردیم. و شاید همان روزی که با دستان خالی. از شکار آهوان برگشتی. دم چادر ، به دستت استکان چای را دادم! نمی دانم ، گمانی دور می گوید :. به هنگامی که از میدان جنگی نابرابر. زره را از تن زخمی در آوردم. و با دستان خود ، زخم تورا شستم. ببینم ، وقتی از چشمان ابر تیره. پی نوشت هم نداره! نوشته شده ...
ta-eshgh-rahi-nist.blogfa.com
باغ گیلاس -
http://www.ta-eshgh-rahi-nist.blogfa.com/post-23.aspx
از پنجره کوچک تنهایی ام با تو حرف می زنم. هیچکس به اندازه ی خودمون نمیتونه تو زندگی بهمون کمک کنه! پ ن : این روزا هم کلاسای دانشگاه شروع شده ، هم پاییز شده و فصل مریضی مردم و بالطبع شلوغی داروخونه. واسه همین زیاد نمی تونم بیام نت و بهتون سر بزنم . به بزرگی خودتون ببخشید. نوشته شده در سه شنبه چهاردهم آبان ۱۳۸۷ساعت 12:58 توسط سمیرا. نه این که ازین خسته ی ناگزیر. نه این که از رنجی که برده ایم و می بریم ، بگویم. بلکه برای آنکه خطی از خود به یادگار بگذارم ،می گویم :. قشنگ نازنین من ،که تو باشی.