amirostore.blogfa.com

kelidebaran.blogfa.com

قلب کوچولو

http://www.kelidebaran.blogfa.com/8908.aspx

کلید باران را به دستان تو میسپارم و عشق را به چشمان او. پنج وارونه چه معنا دارد؟ خواهر كوچيكم از من پرسيد. من به او خنديدم. كمي آزرده و حيرت زده گفت. روي ديوار و درختان ديدم! گفت ديروز خودم ديدم پسر همسايه. پنج وارونه به مينو داد! آنقدر خنده برم داشت كه طفلك ترسيد. بغلش كردم و بوسيدم و با خود گفتم. سقف كوتاه دلت را خم كرد. بي گمان مي فهمي. پنج وارونه چه معنا دارد. نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم آبان ۱۳۸۹ساعت 15:16 توسط مینا. همسفرم هم زمان است. من و زمان جستجو میکنیم مرگ را. در کوله ام جا خوش کرده اند.

kelidebaran.blogfa.com

قلب کوچولو - پاییز

http://www.kelidebaran.blogfa.com/post-24.aspx

کلید باران را به دستان تو میسپارم و عشق را به چشمان او. تلخ است كه لبریز حقایق شده است. زرد است که بازیچه ی منطق شده است. شاعر نشدی اگر نه می فهمیدی. پاییز بهاریست که عاشق شده است. نوشته شده در دوشنبه دهم آبان ۱۳۸۹ساعت 17:10 توسط مینا. وقتی دریا روبرویه من است. نه جانب جنگل را میگیرم. و نه به تو باز میگردم. در فرصت همین موج مقابل. آن را که دریا به ساحل می آورد؟ سراغ مرا از ماهیان دور دست دریا بگیر. که گلوی خود را. به قلاب گره میزنند. تا سیلان سخاوت دریا. از ذهن ماهیگیران پیر. همه چیز درباره ی اینترنت.

kelidebaran.blogfa.com

قلب کوچولو - فرشته فراموش کرد

http://www.kelidebaran.blogfa.com/post-29.aspx

کلید باران را به دستان تو میسپارم و عشق را به چشمان او. فرشته تصمیمش را گرفته بود. پیش خدا رفت و گفت:. خدایا، می خواهم زمین را از نزدیک ببینم. اجازه می خواهم و مهلتی کوتاه. دلم بی تاب تجربه ای زمینی است. خداوند درخواست فرشته را پذیرفت. فرشته گفت: تا بازگردم بال هایم را اینجا می سپارم این بال ها در زمین. چندان به کار من نمی آید. خداوند بالهای فرشته را بر روی پشته ای از بال های دیگر گذاشت و گفت:. ال هایت را به امانت نگاه می دارم، اما بترس که زمین اسیرت نکند، زیرا که. خاک زمینم دامنگیر است. را و نه قولش را.

kelidebaran.blogfa.com

قلب کوچولو -

http://www.kelidebaran.blogfa.com/post-23.aspx

کلید باران را به دستان تو میسپارم و عشق را به چشمان او. حال همه ما خوب است،ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه. که مردم به آن شادمانی بیسبب میگویند. با این همه عمری اگر باقی بود. طوری از کنار زندگی میگذرم. که نه زانوی آهوی بیجفت بلرزد و. نه این دل ناماندگار بیدرمان. تا یادم نرفته است بنویسم. حوالی خوابهای ما سال پربارانی بود. میدانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه باز. نیامدن است،اما تو لااقل. حتی هر وهله گاهی. ببین انعکاس تبسم رؤیا شبیه شمایل شقایق نیست. راستی خبرت بدهم خواب دیدهام خانه ای خریدهام.

kelidebaran.blogfa.com

قلب کوچولو

http://www.kelidebaran.blogfa.com/8909.aspx

کلید باران را به دستان تو میسپارم و عشق را به چشمان او. این شعرم رو تقدیم میکنم به همه ی دوستای گلم امیدوارم از شعر جدیدم خوشتون بیاد. آغشته به سیاهی مطلق. زمستانی است بی پایان. در تعجب توقف ثانیه ها پرسه میزدم. اما آنگاه که زمان به حرکت درآمد. مرا با خود برد. حس کردم فردا را. و لمس کردم بهار را. که در آنسوی پرچین آسمان. که ثانیه هارا ورق میزند. نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم آذر ۱۳۸۹ساعت 20:41 توسط مینا. بوی آشفتگی حال یک انسان. رقص دستان دور فنجان. طعم یک لبخند پنهان. قهوه ای تلخ نا فرجام. فهمید چرا ای...

kelidebaran.blogfa.com

قلب کوچولو - واکس...

http://www.kelidebaran.blogfa.com/post-28.aspx

کلید باران را به دستان تو میسپارم و عشق را به چشمان او. نشسته بود پسر روی جعبه اش با واکس. غریب بود کسی را نداشت الا واکس. نشسته بود و سکوت از نگاه او می ریخت. و گاه بغض صدا می شکست: آقا! درست اول پاییز و هفت سالش بود. و روی جعبه ی مشقش نوشت: بابا واکس. غروب بود و مرد از خدا نمی فهمید. و میزد آن پسرک کفش سرد او را واکس. برای خنده لگد زد به زیر قوطی بعد. صدای خنده ی مرد و زنی که هاها واکس. چقدر روی زمین خنده دار می چرخد. چه داستان عجیبی ولی در اینجا واکس. پرید توی خیابان پسر به دنبالش. که گلوی خود را.

kelidebaran.blogfa.com

قلب کوچولو -

http://www.kelidebaran.blogfa.com/post-25.aspx

کلید باران را به دستان تو میسپارم و عشق را به چشمان او. بارش زیادی سنگین بود و سربالایی زیادی سخت . دانه گندم روی شانه های نازکش سنگینی می کرد، نفس نفس می زد . اما کسی صدای نفس هایش را نمی شنید، کسی او را نمی دید . دانه روی شانه های کوچکش سر خورد و افتاد . خدا دانه گندم را فوت کرد. مورچه می دانست که نسیم نفس خداست . مورچه دوباره دانه را بر دوشش گذاشت و به خدا گفت :. گاهی یادم می رود ک هستی، کاشکی بیشتر می وزیدی . خدا گفت: همیشه می وزم نکند دیگر گمم کرده ای! نقطه ای که بود و نبودش را کسی نمی فهمد. دخترا و...

kelidebaran.blogfa.com

قلب کوچولو - زندگی من...

http://www.kelidebaran.blogfa.com/post-30.aspx

کلید باران را به دستان تو میسپارم و عشق را به چشمان او. بوی آشفتگی حال یک انسان. رقص دستان دور فنجان. طعم یک لبخند پنهان. قهوه ای تلخ نا فرجام. یک نگاه خسته، بی جان. بوم و رنگی بی سرانجام. کوچه خالی از پرنده مانده حیران. و خدا در پس آیینه ها زمزمه میکرد. خورشید سیاه ، ماه سفید. آسمان خاکستری تر به نظر می آیید. آهی) تنها گفته ی دل؟ پی پرواز پرواز پرستو. پی بیراهه ی عشق. در پس نیمه شبان میگردم. اینم شعر خودم بودااااااااا. نوشته شده در شنبه سیزدهم آذر ۱۳۸۹ساعت 14:59 توسط مینا. وقتی دریا روبرویه من است.

kelidebaran.blogfa.com

قلب کوچولو -

http://www.kelidebaran.blogfa.com/post-31.aspx

کلید باران را به دستان تو میسپارم و عشق را به چشمان او. این شعرم رو تقدیم میکنم به همه ی دوستای گلم امیدوارم از شعر جدیدم خوشتون بیاد. آغشته به سیاهی مطلق. زمستانی است بی پایان. در تعجب توقف ثانیه ها پرسه میزدم. اما آنگاه که زمان به حرکت درآمد. مرا با خود برد. حس کردم فردا را. و لمس کردم بهار را. که در آنسوی پرچین آسمان. که ثانیه هارا ورق میزند. نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم آذر ۱۳۸۹ساعت 20:41 توسط مینا. وقتی دریا روبرویه من است. نه جانب جنگل را میگیرم. و نه به تو باز میگردم. در فرصت همین موج مقابل.