antieverythingism.wordpress.com

lastmelpomene.wordpress.com

فوریه | 2015 | Melpomene

https://lastmelpomene.wordpress.com/2015/02

فوریه 27, 2015. 8212; Melpomene. @ 1:14 ق.ظ. عكسشو ورداشتم از بالاي آينه. اولين عكسي رو گذاشتم كه در زندگيم ازم گرفتن. حالا ميذارم اينجا ببينين بعدن. بعد مثل هميشه نشستم رقيبو با خيال راحت مجسم كردم. گريه نكردم. براي سالهاي تلف شده كه هيچي، براي خستگيمم حتا دلم نسوخت. نشستم فككردم فردا رو با كي باشم. I Should Be Glad Of Another Death. افاضات آن یک شیخ. در قند قزل آلا. Get a free blog at WordPress.com. وبنوشت روی وردپرس.کام. وبنوشت روی وردپرس.کام.

myownnothingness.blogspot.com

My Own Nothingness: Perth

http://myownnothingness.blogspot.com/2010/08/perth.html

Friday, August 20, 2010. بیشتر از دو ماه است که آمدم این سر دنیا. قاعدتاً باید برای غربت زدگی زود باشد اما نیست! حتی برای چیزهایی دلتنگی‌ می‌‌کنم که ازشان فراری بودم. زندگی‌ عجیبی‌ است. اینجا خوب است. اینجا قشنگ است ولی‌ خانه من نیست. Posted by Shabnam Ghadiri. در باره ی سوالت فکر می‌کنم دلیلش این باشه که من توی پروفایل گوگل آدرس توییترم را گذاشتم و وصله به این. با یه اکانت دیگه که هیچ اطلاعاتی تو پروفایلش نیست چک کردم و مثل گودر شما گزینه‌ی سند نداشت. 2:05 AM, August 22, 2010. 1:16 AM, August 23, 2010.

myownnothingness.blogspot.com

My Own Nothingness: Yo! Playstation generation!

http://myownnothingness.blogspot.com/2009/02/yo-playstation-generation.html

Tuesday, February 17, 2009. و چه عمری از ما در پای ضبط های دو کاسته به سلکشن کردن گذشت. Posted by Shabnam Ghadiri. Labels: شعور و آب طالبی. 8:10 AM, February 17, 2009. لیریکسش و چرا نمی گی؟ اینترنت که نبود، مگه این که یکی نوار مادر داشت می رفتیم از جلدش فتوکپی می گرفتیم که شعرا رو هم داشت وگرنه غلط غولوط می خوندیم. 8:43 AM, February 17, 2009. 9:47 AM, February 17, 2009. وای ی ی ی اونایی که زیاد دوست داشتیم و رو نوار کروم ظبط می کردیم که گرون بود. 10:04 AM, February 17, 2009. 10:04 AM, February 17, 2009.

myownnothingness.blogspot.com

My Own Nothingness: Prejudice

http://myownnothingness.blogspot.com/2009/02/prejudice.html

Wednesday, February 25, 2009. حاج اکبر، فرو رفته در خشم و غیض، چنان سریع قدم بر می داشت که وقتی پیکان جوانان شیری رنگ از کنارش رد شد و زد روی ترمز و سه نفر از آن پیاده شدند و دهان زن بی نوا را گرفتند و چپاندنش توی ماشین، اصلاً متوجه نشد. نیم ساعت بعد وقتی که حاجی بعد از گذشتن از آنهمه کوچه و پس کوچه های پیچ در پیچ، دم در خانه رسید اصلاً خبر نداشت که زنش نیمه برهنه زیر دست سه مرد گردن کلفت دارد خون بالا می آورد. Posted by Shabnam Ghadiri. Labels: داستان که چه عرض کنم. خدا جای حق نشسته! There are too many ...

myownnothingness.blogspot.com

My Own Nothingness: Don Corleone

http://myownnothingness.blogspot.com/2011/06/don-corleone.html

Friday, June 24, 2011. چند روز است که باد بی‌وقفه زوزه می‌کشد. باد لعنتی امروز کارش از زوزه گذشته و تقریبا فریاد می‌کشد. صدایش را دوست ندارم. عصبی‌ام می‌کند، انگار ناگفته‌های غمگینم را که ته گنجه‌ای پنهان کرده و کلیدش را بلعیده‌ام، به صورتم می‌کوبد. من خوشحال بودم.، تا روزی که تو مریض شدی. پیر شدی. و به من یادآوری کردی که آدم‌ها پیر می‌شوند و بیمار و بعد یک روز بی‌سر و صدا می‌روند و اصلآ هم به هیچ جایشان نیست که تو دوری. خیلی دور. Posted by Shabnam Ghadiri. 8:30 AM, July 06, 2011. View my complete profile.

myownnothingness.blogspot.com

My Own Nothingness: Dear Diary, today was...

http://myownnothingness.blogspot.com/2009/05/dear-diary-today-was_24.html

Sunday, May 24, 2009. Dear Diary, today was. Posted by Shabnam Ghadiri. نيلي كه بدبخت ورشكسته شد. كلاه برداري نكرد كه. ما هم البته دستمون در همون پوست گردو هست. اسم بچه رو ميخوان بذارن فريال. مافيا واقعا عالي بود. روزي يك ساعت آدم رو شاد ميكرد. 1:52 AM, May 24, 2009. يادم رفت كامنت هم بذارم فقط جواب دادم.تصوير خوبي بود، حتي اگر اون زخم هم نبود. من دوست دارم فكر كنم از زمين خوردگي يا تصادف ماشين ايجاد شده باشه. هر چند تو حتما نظرت اين نيست. 1:56 AM, May 24, 2009. قهوه - درد - آب گرم - اشک. چه خوب بود آخرش.

myownnothingness.blogspot.com

My Own Nothingness: nothin' much

http://myownnothingness.blogspot.com/2010/10/nothin-much.html

Friday, October 08, 2010. به پیرمرد تله سیژ بان می رسیم ، وسط پیست سیژ را خاموش کرده صندلی‌ را با دست نگه داشته و درحالی که سیگارش گوشهٔ لبش است غرولند می‌‌کند: چرا اینقدر دیر کردید؟ بیدار می‌‌شوم و گریه می‌‌کنم. دقیقا نمی‌‌دانم چرا. Posted by Shabnam Ghadiri. دیر رسیدن، حدیث تکرار پذیر آدمی است! کاش رسیده ها امید نبازند و نگاه از راه و راهیان برندارند! پیرمرد قصه تا کی شکیبا بماند، نمی دانم! 9:11 AM, October 08, 2010. به خاطر گرم شدن زمین. 3:04 PM, October 12, 2010. ITs just a drEam! ITs just a dreAm!

myownnothingness.blogspot.com

My Own Nothingness: ...then it comes to be that the soothing light...

http://myownnothingness.blogspot.com/2012/05/then-it-comes-to-be-that-soothing-light.html

Sunday, May 20, 2012. Then it comes to be that the soothing light. از نبضی كه كر شدنم را نشانه گرفته است. از خطی كه كور شدنم را نشانه گرفته است. از صبری كه لال شدنم را نشانه گرفته است. ذوب می‌شوم می‌ريزم. درد، من می‌شود. تنم درد می‌شود. دردم تن می‌شود. Posted by Shabnam Ghadiri. 9:29 AM, May 22, 2012. Subscribe to: Post Comments (Atom). View my complete profile. Nothingness From The Other Side. Subscribe in a reader. Then it comes to be that the soothing light. A Man Called Old Fashion. آخرین وسوسه های من.