aynaar.blogfa.com

pantea2012.persianblog.ir

خودم و خودم و یه آینده درخشان

http://pantea2012.persianblog.ir/post/625

خودم و خودم و یه آینده درخشان. لعنت به اون ساعتی که بله گفتم فقط دلم می خواد بنویسم. اما نمی دونم از چی اینقدر این دل پر اینقدر پر که نمی دونم از کجاش شروع به نوشتن کنم. به کی بگم این درد رو. خدایا یه وقتی به من دختر ندی ها دختر بدی که یه عوضی بیاد اشکش رو در بیاره دختر بدی که. یه از خدا بی خبر یه بی همه چیز هر روز هر دقیقه دلش رو بشکنه. خدایا چرا مردم قدر محبت رو نمی دونن چرا نمی فهمن طرف داره محبت می کنه لگد نندازید. عجب روزگاری شده عجب دنیای عوضی شده. که تموم نشدن بدتر و بدتر شدن. هرچه می خواد دل تنگت...

pantea2012.persianblog.ir

خودم و خودم و یه آینده درخشان

http://pantea2012.persianblog.ir/post/619

خودم و خودم و یه آینده درخشان. فردا ساعت ۹ میریم سر کار چون شب قدر برای من که خیلی فرق نمی کنه چون من ساعت ۷ بیدارم. حالا ظرفهای شام رو نشستم گذاشتم صبح بشورم و یه کم جمع اوری می کنم. چند تا از عکس های عروسی الیاسمون رو بردم دادم چاپ کنن روی تخته هم زدمشون خیلی. کیفیت اسی نداره اما خوبه. دو تاش رو خیلی دوس دارم یکی عکس ما سه تا با مامانی و بابابزرگم. یکی دیگه اش هم همسری با بابام و برادرام. فردا وقت ارایشگاه دارم می خوام برم هم موهام رو رنگ کنم هم اینکه کوتاه کنم تو این گرما. اینم از این روزهای من.

pantea2012.persianblog.ir

خودم و خودم و یه آینده درخشان

http://pantea2012.persianblog.ir/post/618

خودم و خودم و یه آینده درخشان. ظاهرا همه چی اروم و بی بحث و جدل هستش. من کار جدیدم رو به طور رسمی شروع کردم ولی هنوز کد کاربری برام نیومده. فعلا تو کد کسی دیگه انجام میشه فک کنم منتظر هستند یه ماه ازمایشی تموم شه بریم برای قرارداد. کارم رو دارم یواش یواش میدوستم خوبه چالش و درگیری اش زیاده دوست دارم. فقط یه مشکلی هست اونم بحث مرخصی هاشه فک نمی کتم چند روز پشت سر هم بدن. حالا تا ببینیم وضعیت به چه شکل میشه. همسر هم دور جدید ماموریتش هاش شروع شده از شنبه رفته فردا میاد. من که نصف بیشتر فیلم رو خواب بودم.

pantea2012.persianblog.ir

خودم و خودم و یه آینده درخشان

http://pantea2012.persianblog.ir/post/622

خودم و خودم و یه آینده درخشان. این چند روز تعطیلی رو به همراه خانواده همسر رفتیم سمت غرب ایران یعنی هم°دان و کرمان شاه. بد نبود به ما خوش گذشت. اصولا ما هرجا با هم باشیم بد نمی گذرونیم. اما متاسفانه بسیار بی برنامه بودیم خودشون هم نمی دونستن چند چند هستند. شب اول رو تو غار علی،صدر گذرونیدم یه سوییت یه خوابه اجاره کردیم بد نبود تر تمیز بود. خیلی هم خنک بود یه حال اساسی کردیم. صبح که چه عرض کنم نزدیک های ظهر به سمت کرمان شاه حرکت کردیم عصری رسیدیم. بی ستون کل کوه رو زیر رو کردیم همه جاهای دیدنی اش رو دیدیم.

pantea2012.persianblog.ir

خودم و خودم و یه آینده درخشان

http://pantea2012.persianblog.ir/post/620

خودم و خودم و یه آینده درخشان. امروز رفتم ارایشگاه هم موهام رو کوتاه کردم هم یه رنگ بادمجونی خوب گذاشتم سرم. همسر خوشش اومد اما خوب از اونجاییکه خدا اصلا دلش نمی خواد خیلی ما خوش باشیم اصلا. نفهمیدم چی شد همه چی یهو به گند کشیده شد و همسر یه قهر اساسی کرده و من تک و تنها. این وقت شب نشستم وبلاگ می نویسم. عجب روزگاری شده بخدا. بدجوری به سرم زده بود که امسال واسه همسری تولد بگیرم تصمیم گرفته بودم سوپرایزش کنم. اما هر بار که تصمیم رو می خواستم جدی کنم یه سری اتفاقات بینمون می افتاد که ته دلم منصرف. پسر عموم...

pantea2012.persianblog.ir

خودم و خودم و یه آینده درخشان

http://pantea2012.persianblog.ir/post/621

خودم و خودم و یه آینده درخشان. اوضاع کاریم خوبه خدا رو شکر. منتظرم اخر ماه بیاد و تکلیفم برای ادامه قرارداد روشن بشه فک می کنم که دارم خوب کار می کنم. هنوز دسترسی و کاربری ام ایجاد نشده فعلا دارم تو کاربری یکی دیگه می فروشم کاری که باید بکنم. اینه که اخر ماه یه گزارش بدم بهشون تا بدونند که چقدر خودم فروختم فک نکنن که همه رو این. می خوام براش کیف لپ تاپ بگیرم از این مدل برزنتی ها باید برم بازار موبایل و لپ تاپ. همه پولهام رو ریختم تو حساب پس اندازم فعلا پولی ندارم باید تا وقت حقوق صبر کنم. یک فنجون عشق داغ.

ruzhayetanhaei.persianblog.ir

روزهای تنهایی

http://ruzhayetanhaei.persianblog.ir/1393/8

حسین فریاد می زند: "هل من ناصر ینصرنی؟ و من درحالی که نمازم قضا شده است می گویم:. حسین نگاه می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند. و من باز می گویم:. حسین شمشیر می خورد من سر مادرم داد می زنم و می گویم:. حسین سنگ می خورد، من در مجلس غیبت می گویم:. حسین از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می آید و من در پس نگاه های. حسین رمق ندارد باز فریاد میزند: هل من ناصر ینصرنی؟ من محتاطانه دروغ میگویم و باز فریاد می زنم:. لبیک یا حسین لبیک. حسین سینه اش سنگین شده است، کسی روی سینه است، حسین به من نگاه.

merime.blogfa.com

دوست مهربان

http://www.merime.blogfa.com/92054.aspx

انقدر گرم عشق بازی بودیم که. متوجه نبودم خدا داشت از پشت پنجره. با گرمی و مهربونی به ما نگاه می کرد. و زیر لب می گفت:. دیدی گفتم اندکی صبر سحر. نوشته شده در پنجشنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۲ساعت 10:29 توسط مريم. من عاشق ان لحظه ای هستم که تو شیطنت وار بخواهی مرا ببوسی. بیش تر می چسبد. نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۲ساعت 11:2 توسط مريم. تمام خوبے حس مالڪیﭞ اینه ڪہ. از ڪسی ڪہ בوسش دارے بپرسے. و اوט بבوט معطلے بگہ :. نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۲ساعت 11:57 توسط مريم. فقط به خاطر عشقم.

merime.blogfa.com

دوست مهربان -

http://www.merime.blogfa.com/post-148.aspx

قرار نیست منم دل یکی دیگه رو بسوزونم و انتقام بگیرم! که به هر روزی. که جای اون نیستی لعنت بفرستی ! نوشته شده در چهارشنبه ششم شهریور ۱۳۹۲ساعت 10:3 توسط مريم. قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت. تقدیم به عزیزی که دلیلی برای زندگیست. فقط به خاطر عشقم. یه دنیا دوست دارم عزیزم. هفته چهارم مهر ۱۳۹۲. هفته چهارم شهریور ۱۳۹۲. هفته سوم شهریور ۱۳۹۲. هفته او ل شهریور ۱۳۹۲. هفته چهارم مرداد ۱۳۹۲. هفته سوم مرداد ۱۳۹۲. هفته دوم مرداد ۱۳۹۲. هفته او ل مرداد ۱۳۹۲. هفته چهارم تیر ۱۳۹۲. هفته سوم تیر ۱۳۹۲. هفته دوم تیر ۱۳۹۲.