baby88.blogfa.com

delamgerefteaminakam.blogfa.com

دلنوشته های دخترک تنها -

http://www.delamgerefteaminakam.blogfa.com/post-33.aspx

دلنوشته های دخترک تنها. شاید این اخرین مطلبی باشه که مینویسم. خدا کمک کرد و من همه ادمایی که تو زندگیم بودن رو بخشیدم.واقعا بخشیدم.از صمیم قلب . این روزا درسته که زندگیمون سخت تر از هر موقعی هست اما خیلی ارومم.چون دیگه تو قلبم ناراحتی نیست.سبکم. راضی شدم به سرنوشت. چون درگیر درمان برادرم هستیم دیگه نه وقت دارم و نه حوصله. از تمام کسایی که تو این مدت بهم سر میزدن و خبر میگرفتن و نظر میدادن ممنونم. امیدوارم هیچ جای دنیا هیچ دلی نشکنه. شاید روزی برگشتم و شاید هم دیگه برنگشتم. غم یار و غم یارو غم یار.

delamgerefteaminakam.blogfa.com

دلنوشته های دخترک تنها -

http://www.delamgerefteaminakam.blogfa.com/post-41.aspx

دلنوشته های دخترک تنها. اول از همه بابت تلخی این وبلاگ از همه اونایی که سر زدن اینجا عذر میخوام. از بهنام عزیز و همه کسایی که حالمو پرسیدن ممنونم. خبر خوش برای خودم این که حالم خوب شده. سرحالم و قراره کلا طرح وبلاگمو عوض کنم. خیلی رو خودم کار کردم. به زودی با حرف خای خوب و قشنگ میام. بازم مرسی از همه بچه ها. نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم دی ۱۳۸۹ساعت 12:22 توسط باران. هنوزم اسمم بارانه. هنوزم از ولایت غریبم. ولی دوباره جون گرفتم. دوباره بلند شدم و دیگه از عشق دلگیر نیستم. پسری از جنس خودم.از جنس باران.

delamgerefteaminakam.blogfa.com

دلنوشته های دخترک تنها

http://www.delamgerefteaminakam.blogfa.com/8902.aspx

دلنوشته های دخترک تنها. امروز یه نفر پیاده شد. نمیدونم کی بود و از کجا بود.بی صدا اومد بی صدا هم رفت. درست موقعی که من داشتم بال و پر میگرفتم پیداش شد.پر و بالش شکسته بود.دلش خون بود. خیلی سعی کردم کمک کنم.اما خیلی خراب تر از این حرفا بود.اسمش تو گوشم اشنا بود. انگار دیگه حوصله این قطار رو نداشت.امروز پیاده شد و رفت. نمیدونم حکمت این اشنایی چی بود.صبح که شنیدم فقط متاسف شدم.اما الان براش گریه کردم. در اين جهان نياز به عشق و پذيرش آن را از نياز به نان خوردن بيشتر است. کاش با هم مهربونتر بودیم. زندگی کاروا...

delamgerefteaminakam.blogfa.com

دلنوشته های دخترک تنها

http://www.delamgerefteaminakam.blogfa.com/8903.aspx

دلنوشته های دخترک تنها. شاید این اخرین مطلبی باشه که مینویسم. خدا کمک کرد و من همه ادمایی که تو زندگیم بودن رو بخشیدم.واقعا بخشیدم.از صمیم قلب . این روزا درسته که زندگیمون سخت تر از هر موقعی هست اما خیلی ارومم.چون دیگه تو قلبم ناراحتی نیست.سبکم. راضی شدم به سرنوشت. چون درگیر درمان برادرم هستیم دیگه نه وقت دارم و نه حوصله. از تمام کسایی که تو این مدت بهم سر میزدن و خبر میگرفتن و نظر میدادن ممنونم. امیدوارم هیچ جای دنیا هیچ دلی نشکنه. شاید روزی برگشتم و شاید هم دیگه برنگشتم. سلام به همه دوستای گلم. فرشته ج...

delamgerefteaminakam.blogfa.com

دلنوشته های دخترک تنها - دوباره بارون

http://www.delamgerefteaminakam.blogfa.com/post-42.aspx

دلنوشته های دخترک تنها. یادمه روزی که خواستم وبلاگ بنویسم بارون میومد.یادمه همیشه میخواستم بهترین اتفاقای زندگیم وقتی باشه که بارون میاد. یادمه مادربزرگم میگفت وقتی بارون میاد یعنی در رحمت خدا بازه بازه. روزی که برای عشق گریه کردم بارون بود. روزی که فکر کردم خدا دوستم نداره بارون بود. روزی که صدای شکستن از سینه ام شنیدم بارون بود. اما امروز نه دلم شکسته و نه غصه دارم. امروز تمام بارها رو سپردم به خداوند . و یادم نرفته که امروز هم بارونه. یه حسی دارم شبیه حس اشنایی. پسری از جنس خودم.از جنس باران.

delamgerefteaminakam.blogfa.com

دلنوشته های دخترک تنها -

http://www.delamgerefteaminakam.blogfa.com/post-40.aspx

دلنوشته های دخترک تنها. خدا جوابمو که نداد هیچ.بدتر هم اذیتم کرد. میگن خدا بنده هاشو یادش نمیره.فراموش نمیکنه.ولی منو کرده. بابا من اویزون در خونه خدا بودم.روزی یه میلیون بار گفتم خدا. حالا خدا چکار کرده.اصلا منو نمیبینه. خیلی کفریم.چرا من؟ نه جواب دعامو میده.نه جواب نامه هامو.نه التماسامو. خسته شدم.وقتی منو نمیخواد منم دیگه نمیرم. خدا که مث من تحقیر نمیشه.خدا که متلک نمیشنوه.خدا که نگاه روش سنگینی نمیکنه. من الان کفر گفتم ولی گفتم. چون حق دارم.قول داده.حرف زده.گفته هر چی بخوایین. خواسته من زیاد بوده.

delamgerefteaminakam.blogfa.com

دلنوشته های دخترک تنها -

http://www.delamgerefteaminakam.blogfa.com/post-34.aspx

دلنوشته های دخترک تنها. سلام و سلام و سلام. من برگشتم. بعد از 3 ماه. این دفعه نه با غصه ،نه با غم. بلکه با یه دنیا امید. امین رو دادم به دست سرنوشت. به دست همون خدایی که اونو سر راهم گذاشت. هنوزم زندگیم داغونه ولی دیگه نمیخوام روزامو هدر بدم. 6 ماه به پای یکی سوختم که شاید حتی اگه یه روز منو تو خیابون ببینه نشناسه. درسته سخت بود ولی حالا دیگه حسرت نمیخورم که چرا کاری برا زندگیم نکردم. میخوام زندگی کنم. 5 روز دیگه تولدمه . میخوام از نو زندگی کنم. تو این مدت خیلیها بهم کمک کردن. صادقانه ممنونم .

delamgerefteaminakam.blogfa.com

دلنوشته های دخترک تنها -

http://www.delamgerefteaminakam.blogfa.com/post-37.aspx

دلنوشته های دخترک تنها. تو این روزای دلتنگی یه نفر پیدا شده که برام شعر میخونه. میگه برا موندن نیومدم.خدایا نعمتهای تو خیلی بزرگه یا ظرف من کوچیکه.چرا کسی تو سرزمین دلم نمیمونه. این روزا از دنیا خیلی گلایه دارم.از ادماش. هوز نیومده حرف از رفتن.باید مواظب باشم.نکنه باز دل ببندم و. نه .دیگه نه. کاشکی قلبمو برمیداشتم و فرار میکردم. ولی من که جایی رو ندارم. کاش دعاهامون به آسمون میرسید. نوشته شده در دوشنبه پنجم مهر ۱۳۸۹ساعت 7:47 توسط باران. پسری از جنس خودم.از جنس باران. غم یار و غم یارو غم یار.

delamgerefteaminakam.blogfa.com

دلنوشته های دخترک تنها

http://www.delamgerefteaminakam.blogfa.com/8910.aspx

دلنوشته های دخترک تنها. یادمه روزی که خواستم وبلاگ بنویسم بارون میومد.یادمه همیشه میخواستم بهترین اتفاقای زندگیم وقتی باشه که بارون میاد. یادمه مادربزرگم میگفت وقتی بارون میاد یعنی در رحمت خدا بازه بازه. روزی که برای عشق گریه کردم بارون بود. روزی که فکر کردم خدا دوستم نداره بارون بود. روزی که صدای شکستن از سینه ام شنیدم بارون بود. اما امروز نه دلم شکسته و نه غصه دارم. امروز تمام بارها رو سپردم به خداوند . و یادم نرفته که امروز هم بارونه. یه حسی دارم شبیه حس اشنایی. بازم مرسی از همه بچه ها. کل کل دختر پسرا.