hojum.blogfa.com
هجووووووووووم - 21 آبان تولد نیما
http://hojum.blogfa.com/post-184.aspx
وقتي حرف آرتروز به میان آمد. یاد مادرم افتادم که خم شد! بیدار می شود و. شالیزارهای شمال می دانند. که جوانی اش را به آفتاب. و زیبایی اش را به خوشه های برنج داد. و ماه دور زمین بگردد. دست خدا را که نبسته اند! چیزهائی برای ندیدن دارم. می گویم استخوانی در گلوی چاه باقیست. حوزه ارتعاش در متن. احساس دوباره شیمیائی شد. مثلا اينجوري - شعر. علي عبدالرضايي، تنها در حمام آواز مي خواند! فراخوان مجله الکترونیکی شعر شمال ایران. چطور آتش روشن کنیم؟ كسي كه در مي رود د ر نمي زند! لیلا مشفق - باران سپید. 21 آبان تولد نیما.
hojum.blogfa.com
هجووووووووووم - لک لک ها عاشق می شوند
http://hojum.blogfa.com/post-188.aspx
وقتي حرف آرتروز به میان آمد. یاد مادرم افتادم که خم شد! بیدار می شود و. شالیزارهای شمال می دانند. که جوانی اش را به آفتاب. و زیبایی اش را به خوشه های برنج داد. و ماه دور زمین بگردد. دست خدا را که نبسته اند! چیزهائی برای ندیدن دارم. می گویم استخوانی در گلوی چاه باقیست. حوزه ارتعاش در متن. احساس دوباره شیمیائی شد. مثلا اينجوري - شعر. علي عبدالرضايي، تنها در حمام آواز مي خواند! فراخوان مجله الکترونیکی شعر شمال ایران. چطور آتش روشن کنیم؟ كسي كه در مي رود د ر نمي زند! لیلا مشفق - باران سپید. می روم خیار شوم.
hojum.blogfa.com
هجووووووووووم
http://hojum.blogfa.com/cat-12.aspx
وقتي حرف آرتروز به میان آمد. یاد مادرم افتادم که خم شد! بیدار می شود و. شالیزارهای شمال می دانند. که جوانی اش را به آفتاب. و زیبایی اش را به خوشه های برنج داد. و ماه دور زمین بگردد. دست خدا را که نبسته اند! چیزهائی برای ندیدن دارم. می گویم استخوانی در گلوی چاه باقیست. حوزه ارتعاش در متن. احساس دوباره شیمیائی شد. مثلا اينجوري - شعر. علي عبدالرضايي، تنها در حمام آواز مي خواند! فراخوان مجله الکترونیکی شعر شمال ایران. چطور آتش روشن کنیم؟ كسي كه در مي رود د ر نمي زند! لیلا مشفق - باران سپید. می روم خیار شوم.
hojum.blogfa.com
هجووووووووووم - دست خدا را که نبسته اند!
http://hojum.blogfa.com/cat-1.aspx
وقتي حرف آرتروز به میان آمد. یاد مادرم افتادم که خم شد! بیدار می شود و. شالیزارهای شمال می دانند. که جوانی اش را به آفتاب. و زیبایی اش را به خوشه های برنج داد. و ماه دور زمین بگردد. دست خدا را که نبسته اند! چیزهائی برای ندیدن دارم. می گویم استخوانی در گلوی چاه باقیست. حوزه ارتعاش در متن. احساس دوباره شیمیائی شد. مثلا اينجوري - شعر. علي عبدالرضايي، تنها در حمام آواز مي خواند! فراخوان مجله الکترونیکی شعر شمال ایران. چطور آتش روشن کنیم؟ كسي كه در مي رود د ر نمي زند! لیلا مشفق - باران سپید. به ییلاق رفته ام.
hojum.blogfa.com
هجووووووووووم - مگر کبوترها دل ندلرند
http://hojum.blogfa.com/post-186.aspx
وقتي حرف آرتروز به میان آمد. یاد مادرم افتادم که خم شد! بیدار می شود و. شالیزارهای شمال می دانند. که جوانی اش را به آفتاب. و زیبایی اش را به خوشه های برنج داد. و ماه دور زمین بگردد. دست خدا را که نبسته اند! چیزهائی برای ندیدن دارم. می گویم استخوانی در گلوی چاه باقیست. حوزه ارتعاش در متن. احساس دوباره شیمیائی شد. مثلا اينجوري - شعر. علي عبدالرضايي، تنها در حمام آواز مي خواند! فراخوان مجله الکترونیکی شعر شمال ایران. چطور آتش روشن کنیم؟ كسي كه در مي رود د ر نمي زند! لیلا مشفق - باران سپید. می روم خیار شوم.
hojum.blogfa.com
هجووووووووووم - احساس دوباره شیمیائی شد
http://hojum.blogfa.com/cat-7.aspx
وقتي حرف آرتروز به میان آمد. یاد مادرم افتادم که خم شد! بیدار می شود و. شالیزارهای شمال می دانند. که جوانی اش را به آفتاب. و زیبایی اش را به خوشه های برنج داد. و ماه دور زمین بگردد. دست خدا را که نبسته اند! چیزهائی برای ندیدن دارم. می گویم استخوانی در گلوی چاه باقیست. حوزه ارتعاش در متن. احساس دوباره شیمیائی شد. مثلا اينجوري - شعر. علي عبدالرضايي، تنها در حمام آواز مي خواند! فراخوان مجله الکترونیکی شعر شمال ایران. چطور آتش روشن کنیم؟ كسي كه در مي رود د ر نمي زند! لیلا مشفق - باران سپید. تنفس اعلام می شود!
hojum.blogfa.com
هجووووووووووم - چیزهائی برای ندیدن دارم
http://hojum.blogfa.com/cat-2.aspx
وقتي حرف آرتروز به میان آمد. یاد مادرم افتادم که خم شد! بیدار می شود و. شالیزارهای شمال می دانند. که جوانی اش را به آفتاب. و زیبایی اش را به خوشه های برنج داد. و ماه دور زمین بگردد. دست خدا را که نبسته اند! چیزهائی برای ندیدن دارم. می گویم استخوانی در گلوی چاه باقیست. حوزه ارتعاش در متن. احساس دوباره شیمیائی شد. مثلا اينجوري - شعر. علي عبدالرضايي، تنها در حمام آواز مي خواند! فراخوان مجله الکترونیکی شعر شمال ایران. چطور آتش روشن کنیم؟ كسي كه در مي رود د ر نمي زند! لیلا مشفق - باران سپید. اسمت را نمی آورم ).
hojum.blogfa.com
هجووووووووووم
http://hojum.blogfa.com/cat-11.aspx
وقتي حرف آرتروز به میان آمد. یاد مادرم افتادم که خم شد! بیدار می شود و. شالیزارهای شمال می دانند. که جوانی اش را به آفتاب. و زیبایی اش را به خوشه های برنج داد. و ماه دور زمین بگردد. دست خدا را که نبسته اند! چیزهائی برای ندیدن دارم. می گویم استخوانی در گلوی چاه باقیست. حوزه ارتعاش در متن. احساس دوباره شیمیائی شد. مثلا اينجوري - شعر. علي عبدالرضايي، تنها در حمام آواز مي خواند! فراخوان مجله الکترونیکی شعر شمال ایران. چطور آتش روشن کنیم؟ كسي كه در مي رود د ر نمي زند! لیلا مشفق - باران سپید. می روم خیار شوم.