darsayeyeaftab.persianblog.ir
خیال آبی - در سايه آفتاب
http://darsayeyeaftab.persianblog.ir/post/91
بسم الله الرحمن الرحيم. تو باران نورى و روزى نگاه تو از آبى بيكران ها، دل تشنه ى لاله را مملو از آفتاب خدا مى كند و بغض سكوت زمين را، صداى تو وا مى كند و يك روز بر دوش باران، تو مى آيى و غنچه ها مى شكوفند. از تو تا بی نهايت. به نام حضرت دوست. ساعت ۱۱:٠۳ ب.ظ روز شنبه ٢٦ امرداد ۱۳۸٧. پرنده ی سبکبال خیال. در آرزوی پرواز به سوی تو پر گشوده است. و سلام نگاه را. با شرحی از سکوت. در گوش اینهمه قاصدک سپید نجوا می کند. از صبح تا حالا. کوله باری قاصدک در پیرامونم می چرخند. و هر چه دنبالشان می کنم.
sherebahar.persianblog.ir
هزار توی شعر .......
http://sherebahar.persianblog.ir/1393/4
هزار توی شعر . در حجمه بالشتکی گم می شود. که درونش را پر پر کرده اند. 1777;۱:٠٠ ب.ظ ; یکشنبه ٢٩ تیر ،۱۳٩۳. من : توی روزای پر اقاقی به دنیا اومدم . شب ولادت حضرت علی. خدا رو هیچی هیچی نمیشناسم . اما می دونم همه چیمه .تنها داشته ام . وقتایی که نظری بهم می ندازه. می تونم بعضی نشونه هاش رو ببینم و پیش برم . اما وقتایی هم که تاریکم. تنهام نمی ذاره / و این یعنی اینکه خوشبختم . دوشنبه ٢٠ اردیبهشت ،۱۳٩٥. پنجشنبه ۱٥ امرداد ،۱۳٩٤. چهارشنبه ٢٩ بهمن ،۱۳٩۳. دوشنبه ۱٢ آبان ،۱۳٩۳. یکشنبه ٢٩ تیر ،۱۳٩۳. دمی با شعر نو.
sherebahar.persianblog.ir
دست نوشته های یک مجنون قدیمی... - هزار توی شعر .......
http://sherebahar.persianblog.ir/post/70
هزار توی شعر . دست نوشته های یک مجنون قدیمی. روزهایی بود که رویاهایم تعبیر داشت. و من از صادقانه بودنشان به وجد می آمدم. و شاید ته ته های دلم به خود می بالیدم! این را یواش بخوان تا آبرویم نرود! شاید بازی در نقش فرشته ای زمینی بود یا حرکتی آسمانی و واقعی از یک انسان به تعالی آرمانی. روزهایی که نذر و دعا و نیت و یقیین تحققش امید حرکتی بود برایم. یادم می آید یکی از بی بدیل ترین و زیباترین لحظه هایم هنگام اذان مغرب بود. ومن روی پشت بام خانه مان می ایستادم - و بی خیال آدمهایی که شاید می دیدنم-. دمی با شعر نو.
sherebahar.persianblog.ir
هزار توی شعر .......
http://sherebahar.persianblog.ir/post/73
هزار توی شعر . گامی به پیش می برم. فکرم هزار جاست هنوز. 1777;۱:٤٦ ب.ظ ; یکشنبه ۱۱ اسفند ،۱۳٩٢. من : توی روزای پر اقاقی به دنیا اومدم . شب ولادت حضرت علی. خدا رو هیچی هیچی نمیشناسم . اما می دونم همه چیمه .تنها داشته ام . وقتایی که نظری بهم می ندازه. می تونم بعضی نشونه هاش رو ببینم و پیش برم . اما وقتایی هم که تاریکم. تنهام نمی ذاره / و این یعنی اینکه خوشبختم . دوشنبه ٢٠ اردیبهشت ،۱۳٩٥. پنجشنبه ۱٥ امرداد ،۱۳٩٤. چهارشنبه ٢٩ بهمن ،۱۳٩۳. دوشنبه ۱٢ آبان ،۱۳٩۳. یکشنبه ٢٩ تیر ،۱۳٩۳. چهارشنبه ٢۸ خرداد ،۱۳٩۳.
sherebahar.persianblog.ir
دنیای دلم.... - هزار توی شعر .......
http://sherebahar.persianblog.ir/post/74
هزار توی شعر . پرسه می زنم در کوچه های یاد. جولان می دهند خواب های بی تعبیر. دست می افشانند بذر های وسوسه. می لرزاند لحظه های ناب. مکاره بازاریست دنیای دلم. 1777;٢:٥٧ ق.ظ ; یکشنبه ۱٠ فروردین ،۱۳٩۳. من : توی روزای پر اقاقی به دنیا اومدم . شب ولادت حضرت علی. خدا رو هیچی هیچی نمیشناسم . اما می دونم همه چیمه .تنها داشته ام . وقتایی که نظری بهم می ندازه. می تونم بعضی نشونه هاش رو ببینم و پیش برم . اما وقتایی هم که تاریکم. تنهام نمی ذاره / و این یعنی اینکه خوشبختم . دوشنبه ٢٠ اردیبهشت ،۱۳٩٥. دمی با شعر نو.
sherebahar.persianblog.ir
هزار توی شعر .......
http://sherebahar.persianblog.ir/1393/8
هزار توی شعر . آنقدر خش خش دلم را درآوردی. 1634;:٤۱ ب.ظ ; دوشنبه ۱٢ آبان ،۱۳٩۳. من : توی روزای پر اقاقی به دنیا اومدم . شب ولادت حضرت علی. خدا رو هیچی هیچی نمیشناسم . اما می دونم همه چیمه .تنها داشته ام . وقتایی که نظری بهم می ندازه. می تونم بعضی نشونه هاش رو ببینم و پیش برم . اما وقتایی هم که تاریکم. تنهام نمی ذاره / و این یعنی اینکه خوشبختم . دوشنبه ٢٠ اردیبهشت ،۱۳٩٥. پنجشنبه ۱٥ امرداد ،۱۳٩٤. چهارشنبه ٢٩ بهمن ،۱۳٩۳. دوشنبه ۱٢ آبان ،۱۳٩۳. یکشنبه ٢٩ تیر ،۱۳٩۳. چهارشنبه ٢۸ خرداد ،۱۳٩۳. هنوز هم سایه ای هست.
darsayeyeaftab.persianblog.ir
به رنگ دل - در سايه آفتاب
http://darsayeyeaftab.persianblog.ir/post/89
بسم الله الرحمن الرحيم. تو باران نورى و روزى نگاه تو از آبى بيكران ها، دل تشنه ى لاله را مملو از آفتاب خدا مى كند و بغض سكوت زمين را، صداى تو وا مى كند و يك روز بر دوش باران، تو مى آيى و غنچه ها مى شكوفند. از تو تا بی نهايت. به نام حضرت دوست. ساعت ٢:٢۸ ب.ظ روز جمعه ۳۱ خرداد ۱۳۸٧. اینها را به نیت آن ننوشته ام که کسی بخواند و بر من رحمت آورد، بلکه نوشته ام که قلب آتشینم را تسکین دهم و آتشفشان درونم را آرام کنم. من آن آزادی را دوست دارم و از اینکه در دوره های سخت حیات، آن را تجربه کرده ام، خوشحالم و به آن ...
m2u118.blogfa.com
غریب ترین آشناthe most lonely acquainted
http://www.m2u118.blogfa.com/8812.aspx
غریب ترین آشناthe most lonely acquainted. از آن درخت شکسته . از آن پرنده خسته . هنوز خسته ترم من . خدا کند تو بیایی. Nails and Holes : . There was a boy who was always losing his temper. His father gave him a bag full of nails and said to him, My son, I want you to hammer a nail into our garden fence every time you need to direct your anger against something and you lose your temper. So the son started to follow his father’s advice. He came to his father and told him what he had achieved. You can stab a ...
m2u118.blogfa.com
غریب ترین آشناthe most lonely acquainted
http://www.m2u118.blogfa.com/8703.aspx
غریب ترین آشناthe most lonely acquainted. از آن درخت شکسته . از آن پرنده خسته . هنوز خسته ترم من . خدا کند تو بیایی. مداد رنگی سفید . مدادرنگی ها مشغول بودند بجز مداد سفید. هیچکسی به او کار نمیداد همه میگفتند:. توبه هیچ دردی نمی خوری. یک شب که مدادرنگی ها توی سیاهی کاغذ. گم شده بودند مداد سفید تا صبح کارکرد. ماه کشید مهتاب کشید و آنقدر ستاره. که کوچک و کوچک و کوچکتر شد. صبح توی جعبه ی مدادرنگی جای خالی او. با هیچ رنگی پرنشد. نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۸۷/۰۳/۲۲ساعت توسط غریب ترین آشنا. لطفا کمی صبر کنید .
m2u118.blogfa.com
غریب ترین آشناthe most lonely acquainted
http://www.m2u118.blogfa.com/8905.aspx
غریب ترین آشناthe most lonely acquainted. از آن درخت شکسته . از آن پرنده خسته . هنوز خسته ترم من . خدا کند تو بیایی. آنان که خاک را بنظر کیمیا کنند . آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند. دردم نهفته به ز طبیبان مدعی . باشد که خزانه غیبم دوا کنند. میلاد آخرین نور ولایت و امامت. نوشته شده در یکشنبه ۱۳۸۹/۰۵/۰۳ساعت توسط غریب ترین آشنا. بعد از مدت ها دوباره او را ديدم. باز با همان زيبايي و وقار با همان قدم هاي آهسته و با لبخندي پر معنا. مردي دوان دوان جمع را شكافت و خود را به او رسانيد و گفت:. اضافه به علاقه منديها.