diezgh.blogfa.com

alireza-arjang.blogfa.com

عـــــــــلیــــــــــــر ضـــــــــا021 - اگر..........

http://www.alireza-arjang.blogfa.com/post/33

اگه ماهی از سال بودم:دوست داشتم فروردین باشم. اگه یه روز از هفته بودم:سه شنبه. اگه یه گل بودم:رز قرمز. اگه یه نوشیدنی بودم:شراب. اگه یه درخت بودم:مجنون. اگه یه میوه بودم:هلو. اگه یه بستنی بودم:شکلاتی. اگه یه رنگ بودم:مشکی. اگه آب وهوا بودم:ابری وبارونی. اگه پرنده بودم:مرغ عشق. اگه پنجره بودم:رو به دریا. اگه یه حس بودم:عاشقی. اگه یه کشور بودم:هلند. اگه یه هدیه بودم:ادکلن. نوشته شده در شنبه نهم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 14:31 توسط A A.HKH. سلام به دوستان خوب وبامعرفت خودم. امیدوارم ازدیدن این وبلاگ خوش حال بشین .

alireza-arjang.blogfa.com

عـــــــــلیــــــــــــر ضـــــــــا021 - كار عشق اينه .....

http://www.alireza-arjang.blogfa.com/post/29

كار عشق اينه . نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۹۱ساعت 22:48 توسط A A.HKH. سلام به دوستان خوب وبامعرفت خودم. امیدوارم ازدیدن این وبلاگ خوش حال بشین . لطفا بعد از مشاهد برای بهتر کردن وبلاگ نظر دهید. من و تو به هم ميرسيم. من و تو به هم ميرسيم. من و تو به هم ميرسيم. من و تو به هم ميرسيم. من و تو به هم ميرسيم. من و تو به هم ميرسيم. من و تو به هم ميرسيم. من و تو به هم ميرسيم. من و تو به هم ميرسيم. من و تو به هم ميرسيم. من و تو به هم ميرسيم. من و تو به هم ميرسيم. من و تو به هم ميرسيم. من و تو به هم م...

alireza-arjang.blogfa.com

عـــــــــلیــــــــــــر ضـــــــــا021 - واقعيت

http://www.alireza-arjang.blogfa.com/post/32

چارلز دانشجوی انگلیسی با طعنه به دوست و همکلاسی ایرانی اش همایون می گوید :. چرا خانوماتون نمیتونن با مردا دست بدن یا لمسشون کنن؟ یعنی مردای ایرانی اینقدر کارنامه خرابی دارند و خودشون رو نمیتونن کنترل کنن؟ همایون لبخندی میزند و می گوید :. ملکه انگلستان میتونه با هر مردی دست بده؟ و هر مردی می تونه ملکه انگلستان رو لمس کنه؟ چارلز با عصبانیت می گوید :. مگه ملکه فرد عادیه؟ فقط افراد خاصی می تونن با ایشون دست بدن و در رابطه باشن! همایون هم بی درنگ می گوید :. خانوم های ایرونی همشون ملکه هستن! من و تو به هم ميرس...

alireza-arjang.blogfa.com

عـــــــــلیــــــــــــر ضـــــــــا021 - نگـــــــران نباش...

http://www.alireza-arjang.blogfa.com/post/36

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA. میخواست ، خیلی وقت بود كه. هر بار خدا میگفت : از قطره. تا دریا راهی است طولانی ،. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا نیست. قطره عبور كرد و. گذشت ، قطره پشت سر گذاشت. قطره روان شد و راه. افتاد و هر بار چیزی از رنج و عشق و. تا روزی كه خدا گفت : امروز. روز توست ، روز دریا شدن ، خدا قطره. را به دریا رساند ، قطره طعم. دریا را چشید ، طعم دریا شدن را اما. قطره به خدا گفت. از دریا بزرگتر ، آری از دریا بزرگتر هم هست؟ قطره گفت : پس من آن را. قطره را برداشت و.

alireza-arjang.blogfa.com

عـــــــــلیــــــــــــر ضـــــــــا021 - غم تكرار .........

http://www.alireza-arjang.blogfa.com/post/15

حرف من همش همینه. که چرا بخت من اینه. غم تکرار شبو روز. آه وگریه های پرسوز. گریه شاید یه نیازه. تا دلم با غم بسازه. واسه من سراب دنیا. قطره اشکام شده دریا. خدایا خودت کمک کن غصه هام تموم شه. خدایا برس بدادم دل من آروم نمیشه. نوشته شده در شنبه ششم اسفند ۱۳۹۰ساعت 21:59 توسط A A.HKH. سلام به دوستان خوب وبامعرفت خودم. امیدوارم ازدیدن این وبلاگ خوش حال بشین . لطفا بعد از مشاهد برای بهتر کردن وبلاگ نظر دهید. من و تو به هم ميرسيم. من و تو به هم ميرسيم. من و تو به هم ميرسيم. من و تو به هم ميرسيم. من و تو به هم م...

alireza-arjang.blogfa.com

عـــــــــلیــــــــــــر ضـــــــــا021 - پند..........

http://www.alireza-arjang.blogfa.com/post/27

مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم. مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره. زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم. مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری. زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی. مرد جوان: منو محکم بگیر. زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری. مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری، آخه نمیتونم. راحت برونم، اذیتم میکنه. سلام به دوستان خوب وبامعرفت خودم. من و تو به هم ميرسيم.

alireza-arjang.blogfa.com

عـــــــــلیــــــــــــر ضـــــــــا021 - درد ...........

http://www.alireza-arjang.blogfa.com/post/28

وقتی خواستن ها بوی شهوت می دهند. وقتی بودن ها نیاز دارند . وقتی تنهاییها به هیچ یادی از یا . با هرکس پر می شود. وقتی نگاه ها . هرزه به هرسو روانه می شود. احساس را پوشش می دهد. آرزوی دست نیافتنی می شود. دیگر زندگی کردن سودی ندارد. نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۹۱ساعت 21:45 توسط A A.HKH. سلام به دوستان خوب وبامعرفت خودم. امیدوارم ازدیدن این وبلاگ خوش حال بشین . لطفا بعد از مشاهد برای بهتر کردن وبلاگ نظر دهید. من و تو به هم ميرسيم. من و تو به هم ميرسيم. من و تو به هم ميرسيم. من و تو به هم ميرسيم.

alireza-arjang.blogfa.com

عـــــــــلیــــــــــــر ضـــــــــا021 - دوست دارم تا همیشه

http://www.alireza-arjang.blogfa.com/post/30

دوست دارم تا همیشه. امشب باز هم مثل همیشه آسمون دلم بارونیه ولی این دفعه با بقیه دفعه ها فرق داره چون تو نیستی، نیستی که بهم آرامش بدی به حرفام گوش بدی. تو رفتی با یک جمله من ، رفتی ولی نمیدونستی با رفتنت به سرم چی میاری. بارها صدایم را به باد سپردم تا به تو بگوید که چقدر دوستت دارم ولی با سر باز زد به باران دادم تا با قطره هایش به تو بفهماند که دوستت دارم ولی این کار را نکرد دیگر خسته شدم به هر چه سپردم از این کار امتناع کرد. من هنوزم به تو وابسته ام حتی نمیتونم فکر کنم که با دیگری دوست بشم. لطفا بعد از...

alireza-arjang.blogfa.com

عـــــــــلیــــــــــــر ضـــــــــا021 - اهنگ وبم

http://www.alireza-arjang.blogfa.com/post/34

نمیدونم از کجا شروع کنم قصيه تلخ سادگی مو. نمیدونم چرا قسمت می کنم روزای خوب زندگیمو. چرا تو اول قصه همه دوسم میدارن. وسط قصه که میشه سر به سر من میذارن. تا میخواد قصه تموم شه همه تنهام میذارن. میتونم مثل همه دو رنگ باشم دل نبازم. میتونم مثل همه یه. عشق بادی بسازم تا با یه نیش زبون بترکه و خراب بشه تا بیان جمعش. کنن حباب دل سراب بشه. میتونم بازی کنم با عشق و احساس کسی. میتونم درس کنم ترس دل و دل واپسی. میتونم دروغ بگم تا خودمو شیرین کنم. میتونم پشت دلا قایم بشم. یه نفر پیدا بشه به من بگه چیکار کنم. من و ...

alireza-arjang.blogfa.com

عـــــــــلیــــــــــــر ضـــــــــا021 - پند.............

http://www.alireza-arjang.blogfa.com/post/25

روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه. شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد . بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ،تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و. محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم . زن که بسیار شرمگین شده بود ،عذر خواهی کرد و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفی. تولستوی در جواب گفت : شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را. نوشته شده در سه شنبه نهم اسفند ۱۳۹۰ساعت 22:22 توسط A A.HKH. من و تو به هم مي...