farzadfariborz.blogfa.com

homaesbati88.blogfa.com

سفره دوازده متری مادرم - دوستی چنین نوشت

http://www.homaesbati88.blogfa.com/post-150.aspx

سفره دوازده متری مادرم. دوست دارم ساک سفری باشم . قدر فرصت را بدانیم. آنچه از سرگذشت.شد سرگذشت. حیف بی دقت گذشت.اماگذشت. تا که خواستیم یک دوروزی فکر کنیم! بر در خانه نوشتند در گذشت! نوشته شده در پنجشنبه هجدهم تیر ۱۳۹۴ساعت 15:27 توسط هما اثباتی. در قفس ما کرکس است. دلتنگی های مشترک دو برادر.

homaesbati88.blogfa.com

سفره دوازده متری مادرم - صدای قل قل سماور

http://www.homaesbati88.blogfa.com/post-156.aspx

سفره دوازده متری مادرم. دوست دارم ساک سفری باشم . صدای قل قل سماور. انگار دیروز بود که امدی زیر پایت را گل باران کردیم و به استقبالت امدیم اما چه زود رفتی؟ دوستانم عبادات شما قبول باشه چه دور هم بودن خوبی داشتیم او امد که به ما بیاموزد فکر کنیم . صدای قل قل سماور. صدای قل قل سماور. حس خوب روزه داری مهربانی است شادی است دیدار دوستان از سلامت همه با خبر شدن است رمضان به ما می اموزد ما خودمان نیستیم ما همه هستیم با هم می خوریم با هم گرسنه می شویم. بیاییم هر روز برایمان رمضان باشد از دورزغ گفتن و غیبت زیاده ...

homaesbati88.blogfa.com

سفره دوازده متری مادرم - امید

http://www.homaesbati88.blogfa.com/post-151.aspx

سفره دوازده متری مادرم. دوست دارم ساک سفری باشم . امروز پنجره امیدم را به روی آینده باز کردم. چه زیباست گلدانهای امید من. عطر گل های سفیدش تمام محله را پر کرده است. نوشته شده در شنبه بیستم تیر ۱۳۹۴ساعت 11:17 توسط هما اثباتی. در قفس ما کرکس است. دلتنگی های مشترک دو برادر.

homaesbati88.blogfa.com

سفره دوازده متری مادرم

http://www.homaesbati88.blogfa.com/9211.aspx

سفره دوازده متری مادرم. دوست دارم ساک سفری باشم . روی خط عابر پیاده. آدمک سبز رنگ خط عابر پیاده هم هنوز نتوانسته از روی خط عابر پیاده عبور کند . این آدمک فقط از کنار خط عبور می کند و فورا جای خودش را به آدمک قرمز دست به کمرمیدهد. نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم بهمن ۱۳۹۲ساعت 22:9 توسط هما اثباتی. چشمانم منور از نور الهی است. به روشنی می بینم که مانعی بر سر راهم نیست وبه مراد دل خود رسیده ام . نوشته شده در جمعه چهارم بهمن ۱۳۹۲ساعت 23:6 توسط هما اثباتی. در قفس ما کرکس است. دلتنگی های مشترک دو برادر.

homaesbati88.blogfa.com

سفره دوازده متری مادرم - النگو برای روز مبادا

http://www.homaesbati88.blogfa.com/post-153.aspx

سفره دوازده متری مادرم. دوست دارم ساک سفری باشم . النگو برای روز مبادا. داشتم سوار مترو می شدم که کیفم زودتر سوار شد و بعد جوان ها یاری کردن و منو هول دادن تا همگی سوار شدیم . به ارامی خودم رو به دیواره واگن رساندم و رو به مسافران ایستادم دختران جوان دست هایشان را به میله وسط واگن گرفته بودن به دستان انها خیره شدم دیدم بعضی ها مهره های تسبیح مانند در دست دارن و عده دیگری هم انکشتری در دست راست داشتند . نذر چی کرده بودی؟ انشالله دفعه بعد برات می کم . روی صندلی خودش را جا به جا کرد و بلند شد و هنگام خدا حا...

homaesbati88.blogfa.com

سفره دوازده متری مادرم

http://www.homaesbati88.blogfa.com/9212.aspx

سفره دوازده متری مادرم. دوست دارم ساک سفری باشم . زندگی یعنی وقتی به خانه بر می گردی یک نفر درخانه باشد که با هم یک فنجان چای گرم بنوشی؟ نوشته شده در پنجشنبه یکم اسفند ۱۳۹۲ساعت 23:11 توسط هما اثباتی. در قفس ما کرکس است. دلتنگی های مشترک دو برادر.

homaesbati88.blogfa.com

سفره دوازده متری مادرم - راز کرم شب تاب

http://www.homaesbati88.blogfa.com/post-159.aspx

سفره دوازده متری مادرم. دوست دارم ساک سفری باشم . راز کرم شب تاب. وقتی همه جا تاریک است او می تابد . صبح هنگام تابیدن او نیست . نوشته شده در سه شنبه ششم مرداد ۱۳۹۴ساعت 17:17 توسط هما اثباتی. در قفس ما کرکس است. دلتنگی های مشترک دو برادر.

homaesbati88.blogfa.com

سفره دوازده متری مادرم - کرم شب تاب

http://www.homaesbati88.blogfa.com/post-155.aspx

سفره دوازده متری مادرم. دوست دارم ساک سفری باشم . هوا تاریک شده بود همگی دور خاله جرقه زده بودیم ومی گفتیم می ترسیم دراین تاریکی چطور به خونه برویم. تاریکی همه جا را فرا گرفته بود به اسمان نگاه می کردم اسمان پیراهن ستاره ای خود را به تن کرده بود و عشوه گری می کرد. از خونه ها نور کمی سو سو می زد به راه افتادیم ارترس با صدای بلند صحبت می کردیم وقتی پایمان به برگی برخورد می کرد می ترسیدیم خاله ما را به کناره راه کشاند و دستش را دراز کرد ویک کرم شب تاب از کناره جو ی بر داشت. در قفس ما کرکس است.

homaesbati88.blogfa.com

سفره دوازده متری مادرم - چه زیبا بود حباب صابون در سطح حیاط

http://www.homaesbati88.blogfa.com/post-160.aspx

سفره دوازده متری مادرم. دوست دارم ساک سفری باشم . چه زیبا بود حباب صابون در سطح حیاط. مادر تمام لگن هایی که در خانه داشتیم پر از اب کرد و توی حیاط خونه زیر افتاب قرار داد . او کارش را می کرد و هر از چند گاهی انگشتان دستش را درون اب فرو می برد تا گرمای اب به حد دل خواهش برسد . مادر از تشت های دیگر اب بدون کف صابون روی او می ریخت و قربون صدقه می رفت و می کفت تورا به خدا کاری کن که یک ساعت لااقل تمیز باشی . او الان هم از همین صابون استفاده می کند . نوشته شده در جمعه نهم مرداد ۱۳۹۴ساعت 21:20 توسط هما اثباتی.

homaesbati88.blogfa.com

سفره دوازده متری مادرم - طعمش ؟

http://www.homaesbati88.blogfa.com/post-163.aspx

سفره دوازده متری مادرم. دوست دارم ساک سفری باشم . امروز وقتی داشتم هسته خرما را جدا می کردم به فکر فرو رفتم و با خود این چنین زمزمه کردم . اگر می توانستم هسته های خرمایی که ازش جدا کرده بودم می کاشتم بزرگترین نخلستان را داشتم . اگر می توانستم قدم هایم را هنگام خرید خرما می شمردم بدون شک به کره ماه رسیده بودم . اگر می توانستم صدای میک سر را ضبط می کردم وبعد به صدا در می اوردم حتما کره زمین به لرزه در می امد . اگر می توانستم قرص هایی که . روی هم انباشته می کردم به بلندی قله دماوند می شد. در قفس ما کرکس است.