gahghalam.blogfa.com

mahsooreh.blogfa.com

Mahsooreh

http://www.mahsooreh.blogfa.com/9301.aspx

لوله ی دهنت رو بذار رو صورتم و شلیک کن. نوشته شده در چهارشنبه 20 فروردین1393ساعت 22:52 توسط مهدی افروغ. با خنده بهش گفتم. گفتم اگه بهم بدی سه آبروم میره. دیگه مامانم بهم پول نمی ده برم کتاب بخرم. باورم نمی شد، اما داده بود ده. ادبیات فارسیه سه واحدی رو! علی میری - سون آپ. رومینا عابدی - آقا دیو و خانم لولو. آتنا - گاه قلم.

mahsooreh.blogfa.com

Mahsooreh - من و هفت و فینچر و واکر و شما! داستان هم باشد، جمعمان جور است.

http://www.mahsooreh.blogfa.com/post-18.aspx

لوله ی دهنت رو بذار رو صورتم و شلیک کن. من و هفت و فینچر و واکر و شما! داستان هم باشد، جمعمان جور است. فیلم هفت رو خیلی دوست دارم! مسیر زندگی منو عوض کرد! واقعا این کارو کرد! عاشق پلان به پلانش هستم! نشستم فیلمنامه ش رو بخونم و برای خودم حال کنم که توی مقدمه ی مترجم فیلمنامه اومده بود:. به خودم اومدم و دیدم که اینطوری هیچ وقت کارم درست نمی شه! باید مثل "اندرو کوین واکر" صبر داشته باشم! 12ساعت) وقت بذارم و آخر سر هم هزار و یک ایراد اساسی داشته باشم! اینا رو گفتم که بگم فعلا خدافس! دیگه چیزی آپلود نمی کنم&...

mahsooreh.blogfa.com

Mahsooreh - معلم!

http://www.mahsooreh.blogfa.com/post-14.aspx

لوله ی دهنت رو بذار رو صورتم و شلیک کن. نوشته شده در دوشنبه ۱۵ اسفند۱۳۹۰ساعت 12:12 توسط مهدی افروغ. با خنده بهش گفتم. گفتم اگه بهم بدی سه آبروم میره. دیگه مامانم بهم پول نمی ده برم کتاب بخرم. باورم نمی شد، اما داده بود ده. ادبیات فارسیه سه واحدی رو! علی میری - سون آپ. رومینا عابدی - آقا دیو و خانم لولو. آتنا - گاه قلم.

mahsooreh.blogfa.com

Mahsooreh

http://www.mahsooreh.blogfa.com/9111.aspx

لوله ی دهنت رو بذار رو صورتم و شلیک کن. نوشته شده در سه شنبه ۳ بهمن۱۳۹۱ساعت 21:3 توسط مهدی افروغ. با خنده بهش گفتم. گفتم اگه بهم بدی سه آبروم میره. دیگه مامانم بهم پول نمی ده برم کتاب بخرم. باورم نمی شد، اما داده بود ده. ادبیات فارسیه سه واحدی رو! علی میری - سون آپ. رومینا عابدی - آقا دیو و خانم لولو. آتنا - گاه قلم.

mahsooreh.blogfa.com

Mahsooreh

http://www.mahsooreh.blogfa.com/9302.aspx

لوله ی دهنت رو بذار رو صورتم و شلیک کن. آب زیر پوستش تبخیر شده است از کهولت سن و رگ هایش بیرون زده اند از تنش. ق طر بازوانش چیزی حدود دو بستنی کیم است که کنار هم گذاشته باشی. خوشحال می شوم که فرمان ماشین اش هیدرولیک است و انرژی زیادی برای چرخاندن نمی خواهد. نوشته شده در جمعه 5 اردیبهشت1393ساعت 22:49 توسط مهدی افروغ. با خنده بهش گفتم. گفتم اگه بهم بدی سه آبروم میره. دیگه مامانم بهم پول نمی ده برم کتاب بخرم. باورم نمی شد، اما داده بود ده. ادبیات فارسیه سه واحدی رو! علی میری - سون آپ. آتنا - گاه قلم.

mahsooreh.blogfa.com

Mahsooreh

http://www.mahsooreh.blogfa.com/9311.aspx

لوله ی دهنت رو بذار رو صورتم و شلیک کن. چهارهزار و هشتصد و یازده. با صورتی که اشک روش خشک شده بود و چشمهایی که ورم کرده بود و اعتماد به نفسی که لطمه دیده بود اما هنوز سرپا بود از اتاق خاب اومدم بیرون و هر سمتی که دست چپم بود غرب بود. هر سمتی که دست راستم بود شرق بود. نوشته شده در پنجشنبه 23 بهمن1393ساعت 23:13 توسط مهدی افروغ. با خنده بهش گفتم. گفتم اگه بهم بدی سه آبروم میره. دیگه مامانم بهم پول نمی ده برم کتاب بخرم. باورم نمی شد، اما داده بود ده. ادبیات فارسیه سه واحدی رو! علی میری - سون آپ.

mahsooreh.blogfa.com

Mahsooreh - کلید!

http://www.mahsooreh.blogfa.com/post-12.aspx

لوله ی دهنت رو بذار رو صورتم و شلیک کن. دارم میام مامان جان. دارم میام." اینو گفتم و گوشی رو کلافه قطع کردم. پیش بند بلند رو از خودم باز کردم و بلند شدم که برم سراغ مامان. آقا جواد گفت: "چی کار می کنی مرد حسابی؟ کجا می خواهی بری؟ با خفت و خاری به یه کوچه قبل از کوچمون رسیدم. پیرمردی که چشماش از پیریه زیاد خیس شده بود، با تعجب نگاهم می کرد. طوری که انگارکردم آب چشمش بیشتر شده. نمی دونم به همین آب می گن آب مروارید یا نه! از پیرمرد و اون دوتا دختر رد شدم که کبری خانوم از خونشون با یه کیسه زباله بیرون اومد&#...

mahsooreh.blogfa.com

Mahsooreh - قرچک چند نفر!

http://www.mahsooreh.blogfa.com/post-15.aspx

لوله ی دهنت رو بذار رو صورتم و شلیک کن. راننده بیرون از ماشین فریاد می زند، قرچک! مگه من حساب نیستم؟ حساب هستی، ولی من ندارم حسابت کنم، حالا بشین روی پام! صندلیه جدا می خواهم. پس خودت هم حساب کن! من که پول ندارم. منم ندارم. پس بشین روی پام. مگه بابا به تو پول نمی ده؟ بابا به من هیچی نمی ده. بجاش آب نباتم رو بدم به راننده؟ حالا که دهنیش کردی؟ نمی خواهم.تو که خودت کار می کردی! دیگه کار نمی کنم. خودت نمی دونی؟ می دونم، ولی.خ ب کار کن دیگه! من می خواهم جدا بشینم. باشه می رم کار می کنم. پس الان جدا بشینم؟

mahsooreh.blogfa.com

Mahsooreh - چهارهزار و هشتصد و یازده

http://www.mahsooreh.blogfa.com/post-23.aspx

لوله ی دهنت رو بذار رو صورتم و شلیک کن. چهارهزار و هشتصد و یازده. بچه که بودم اسماشون رو توی کتاب جغرافی خوندم. سبلان و البرز و دنا! شمال شمال غربی. اردبیل. چهار هزار و هشتصد و یازده متر بالاتر از سطح دریا. انقدر آفتاب تند بود که یه لایه از پوستم بلند شد. دو سه ا ستاپ هم تاریک شدم. باد که می اومد استخون هات می ترکید. آفتاب که می تابید کپک می زدی. هرچی که بالاتر می رفتی مغزت منفجر می شد از کمبود فشار و خونت سفت می شد از کمبود اکسیژن. گوشات کیپ می شد و نفس هات رو باید می شمردی و متر می کردی. آتنا - گاه قلم.