donyayehasty.blogfa.com
حرف های خودمونی - عجیبه
http://www.donyayehasty.blogfa.com/post-6.aspx
چقدر عجيبه که تا مريض نشي کسي برات گل نمي ياره تا گريه نکني. نوازشت نمي کنه تا فرياد نکشي کسي به طرفت بر نمي گرده تا قصد رفتن. نکني کسي به ديدنت نمي ياد و تا وقتي نميري کسي تو رو باور نمیکنه. نوشته شده در دوشنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۸۶ساعت 16:54 توسط hasty. عطر سنبل عطر کاج. خورشید خانم و آفتابگردان.
donyayehasty.blogfa.com
حرف های خودمونی - پرنده
http://www.donyayehasty.blogfa.com/post-17.aspx
بر شانه هاي انسان نشست . انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت : اما من. تو نمي تواني روي شانه من آشيانه بسازي. گفت : من فرق درخت ها و آدمها را خوب مي دانم اما گاهي پرنده ها و آدمها را اشتباه. انسان خنديد و به نظرش اين. خنده دارترين اشتباه ممکن بود. پرنده گفت : راستي چرا پر زدن. انسان منظور پرنده را نفهميد اما باز هم خنديد. گفت : نمي داني توي آسمان چقدر جاي تو خالي است . انسان ديگر نخنديد . انگار ته. چيزي را به ياد آورد . چيزي که نمي دانست چيست . شايد يک آبي دور - يک. پرنده گفت : غير از تو پرنده.
donyayehasty.blogfa.com
حرف های خودمونی -
http://www.donyayehasty.blogfa.com/post-9.aspx
زندگي سبزترين آيه در انديشه برگ. زندگي خاطر دريايي يك قطره در آرامش رود. زندگي حس شكوفايي يك مزرعه در باور بذر. زندگي باور درياست در انديشه ماهي در تنگ. زندگي ترجمه روشن خاك است در آيينه عشق. زندگي فهم نفهميدن هاست. زندگي پنجره اي باز به دنياي وجود. تا كه اين پنجره باز است جهاني با ماست. آسمان، نور ،خدا ،عشق ،سعادت با ماست. فرصت بازي اين پنجره را دريابيم. در نبنديم به نور در نبنديم به آرامش پر مهر نسيم. پرده از ساحت دل برگيريم. رو به اين پنجره با شوق سلامي بكنيم. عطر سنبل عطر کاج. خورشید خانم و آفتابگردان.
donyayehasty.blogfa.com
حرف های خودمونی -
http://www.donyayehasty.blogfa.com/post-23.aspx
روزی تصمیم گرفتم كه دیگر همه چیز را رها كنم. شغلم را، دوستانم را، زندگی ام را! به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا صحبت كنم. به خدا گفتم: آیا می توانی دلیلی برای ادامه زندگی برایم بیاوری؟ و جواب او مرا شگفت زده كرد. او گفت : آیا درخت سرخس و بامبو را می بینی؟ بامبو و سرخس روزی تصمیم گرفتم كه دیگر همه چیز را رها كنم. شغلم را، دوستانم را، زندگی ام را! به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا صحبت كنم. به خدا گفتم: آیا می توانی دلیلی برای ادامه زندگی برایم بیاوری؟ عطر سنبل عطر کاج. خورشید خانم و آفتابگردان.
adreamshouse.persianblog.ir
خانه رویاهای من ... .
http://adreamshouse.persianblog.ir/1392/11
خانه رویاهای من . . لایک و دیس لایک . ساعت ۸:۳٥ ب.ظ روز دوشنبه ۱٤ بهمن ۱۳٩٢. لایک و دیس لایک. بی مقدمه باید یه حرف هایی بزنم. دلم گرفته .خدایاجانم. فقط گوش بده. این روزها بی آنکه بخواهد می ایند و می روند. بی آنکه آماه باشی گاه تو را نیز با خود خواهند برد. اگر پیاله ات سر آمده باشد ، بانگ رفتن ان بی انکه در گوش ات بپیچد به گوش همگان خواهد رسید و آنگاه تو در راه سفری بی بازگشت، بدون وداع باید بری. امروز با خودم اندیشیدم اگر این بار پیمانه من به سر آید ، چه اندوخته دارم؟ شود حتی شرکت در مراسم ختم یک مرحوم .
adreamshouse.persianblog.ir
خانه رویاهای من ... .
http://adreamshouse.persianblog.ir/1390/5
خانه رویاهای من . . از نوشته های حسین پناهی. ساعت ٦:۳٥ ب.ظ روز یکشنبه ۳٠ امرداد ۱۳٩٠. در کودکی نمی دانستم که باید از زنده بودنم خوشحال باشم یا نباشم چون هیچ موضع گیری خاصی در برابر زندگی نداشتم! فارغ از قضاوت های آرتیستیک در رنگین کمان حیات ذره ای بودم که می درخشیدم! آن روزها میلیون ها مشغله دلگرم کننده در پس انداز ذهن داشتم! از هیئت گل ها گرفته تا مهندسی سگ ها، از رنگ و فرم سنگ ها گرفته تا معمای باران ها و ابر ها، از سیاهی کلاغ گرفته تا سرخی گل انار همه و همه دل مشغولی شیرین ساعات بیداریم بودند! جرا با...
adreamshouse.persianblog.ir
خانه رویاهای من ... .
http://adreamshouse.persianblog.ir/1392/6
خانه رویاهای من . . عروسک دلدار مرغزار ها. ساعت ۱٠:٥٦ ب.ظ روز چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳٩٢. عروسک دلدار مرغزار ها. چقدر غمگین بود، چقدر دل اش برای حس های خوبی که حتی در روزهای ابری داشت تنگ بود.این روزها اگرچه هر روز آفتاب دل نوازی داشت اما عروسک دلدار مرغزار ها بی حوصله تر از قبل بود . . یادگاری از مهمان . ساعت ٢:۱۸ ب.ظ روز شنبه ٢ شهریور ۱۳٩٢. بادهای زندگی همیشه همان وقتهایی می وزند که تکیه ات به هیچ چیز نیست. همان وقتهایی که مشغول رفتنی، ناامید از خانه ایی به خانه ایی دیگر، از تنهایی به تنهایی. درباره : ا...
adreamshouse.persianblog.ir
پاییز....زمستون.....بهار - خانه رویاهای من ... .
http://adreamshouse.persianblog.ir/post/151
خانه رویاهای من . . ساعت ٤:٤٢ ق.ظ روز یکشنبه ٢٤ اسفند ۱۳٩۳. باز هم بارون.باز هم پنچره .باز هم سکوت. آدمک ها اما این روزها همه مشغول اند. بساط اومدن عروس خانم رو به خونه هاشون رو آماده میکنند. اما هموشون فراموش کردند اصل ماجرا چیه؟ اصلا قصه اومدن عروس خانم به شهرشون چیه؟ این روزها آدمک های قصه اونقدر دنبال حاشیه رفتند که اصلا اومدن این مهمون رو از یاد بردند. فراموش کردند این همه همهمه شهر واسه خاطر بهار خانم . دور هم نشتن و خندیدن ، بهم سر زدن و شادی کردن ، لذت بردن و زندگی کردن . یادگاری از مهمان .
adreamshouse.persianblog.ir
لایـک و دیــس لایــک ... - خانه رویاهای من ... .
http://adreamshouse.persianblog.ir/post/147
خانه رویاهای من . . لایک و دیس لایک . ساعت ۸:۳٥ ب.ظ روز دوشنبه ۱٤ بهمن ۱۳٩٢. لایک و دیس لایک. بی مقدمه باید یه حرف هایی بزنم. دلم گرفته .خدایاجانم. فقط گوش بده. این روزها بی آنکه بخواهد می ایند و می روند. بی آنکه آماه باشی گاه تو را نیز با خود خواهند برد. اگر پیاله ات سر آمده باشد ، بانگ رفتن ان بی انکه در گوش ات بپیچد به گوش همگان خواهد رسید و آنگاه تو در راه سفری بی بازگشت، بدون وداع باید بری. امروز با خودم اندیشیدم اگر این بار پیمانه من به سر آید ، چه اندوخته دارم؟ شود حتی شرکت در مراسم ختم یک مرحوم .
adreamshouse.persianblog.ir
خانه رویاهای من ... .
http://adreamshouse.persianblog.ir/1392/4
خانه رویاهای من . . ساعت ۳:٤٩ ب.ظ روز پنجشنبه ٦ تیر ۱۳٩٢. هر روز همان روز را زندگی کن و بدین سان تمامی عمر را به کمال زندگی کردی! چند روز رندگی من به بطالت محض گذشت. تازه فهمیدم چقدر چشم بدنبال قدم های من است! باید محکم تر قدم بر دارم. جهانم تلخ بود این روزها . اما باید چایم رو شیرین کنم . تنها خودم می دانم تلخی و شیرینی آن چه طعمی دارد. باید مراقب بود همسفر نوار به دور پابان نردیک می شود بی آنکه خودت بفهمی! پی نوشت: : ماراتن داره اروم بی صدا چلو می ره. اما چندتا چرخش می لنگه. باید بره تعمیرگاه. :.