ghayemmooshak.parsiblog.com

sa62.blogfa.com

* با سحر*

http://www.sa62.blogfa.com/8606.aspx

بعضی وقتا خیلی خیلی از دست بعضی چیزا عصبانی میشم.یکیش خودخواهی و فقط خود بینی بعضی از آدماست. این واقعا عصبانیم میکنه.ببینم چرا من خودم اینقدر سعی دارم توی کارا و برنامه های زندگیم دیگران به خصوص نزدیکانمو در نظر بگیرم اما اونا نه؟ ببینم چطوری میشه که یه آدم میتونه این همه خودخواه بشه هان؟ ببینم این وسط من باید چه کار کنم؟ همینطوری رنجیده و عصبانی بمونم و به جهنم؟ اصلا شماها از همه جا بی خبر میدونم اما من نق زدنم میومد که زدم .حالم می خوام یه نق دیگه بزنم و برم. Powered By BLOGFA.COM.

sa62.blogfa.com

* با سحر*

http://www.sa62.blogfa.com/8612.aspx

احساس می کنم بیشتر از قد و قواره ام مسئولیت پذیرفتم و از اونجا که شدیدا بدم میاد از کم آوردنو میدونو خالی کردن, اینه که بیشتر از حد دارم انرژی میذارمو به کارا و مسئولیتام میرسم که دیگه خودمو فراموش کردم به کلی.می فهمید که چی می خوام بگم هان؟ دقیقا مثل خر گیر کردم تو گل آخر سالی و همینطور دارم به مانند یه سوسک برعکس شده دست و پا می زنم.اماخب دارم کارمو انجام میدم به هر بدبختی که هست. حالا این وسط در نظر بگیرید که ارزش کارت رو نفهمن و خیال کنن همینه دیگه خب وظیفه اشه داره انجام میده, کجاتون می سوزه و چقدر؟

sa62.blogfa.com

* با سحر*

http://www.sa62.blogfa.com/8608.aspx

دوباره تصمیم.یه هدف.امید.آرزو.برنامه.یه هفته شب بیداری.کلی ذوق مرگی از یه تصمیم خوب.یه تغییر اساسی.یه قدم نزدیکتر شدن به هدف.یه حس خوب.یه شب خواب. همه چیز خراب میشه.میشکنه.میریزه.خورد میشه. دوباره نمی خوابم و یه هفته تو همم تا تصمیم بعدی و اجازه ندادن بعدی.یه تصمیم پوشالی. چه روی زیادی.نه؟ نوشته شده در چهارشنبه نهم آبان 1386ساعت توسط سحر. تمام بدنم درد می کنه.از موهام بگیر تا نوک انگشتای پام.چمه من؟ خودمو با کار و فکر به اونو تمام موضوعات اطرافش دارم سرگرم می کنم تا بلکه یادم بره.

sa62.blogfa.com

* با سحر*

http://www.sa62.blogfa.com/8607.aspx

کيسه ي کوچک چاي تمام عمر دلباخته ي ليوان شد. ولي هر بار که حرف دلش را مي زد صدايش توي آب جوش مي سوخت . کيسه ي کوچک چاي با يک تکه نخ رفت ته ليوان. حرف دلش را اهسته گفت . پیوست:دکتر هانی عزیز جواب شما قسمت کامنتهاست یه سری بزنید. نوشته شده در چهارشنبه بیست و پنجم مهر 1386ساعت توسط سحر. هیچ فکر نمی کردم اینهمه آدم عمیقی باشه.اینهمه کتاب خونده . اینهمه اطلاعات .وای چقدر لذت بردم.خیلی خیلی برام جالب بود.میشه گفت روی دیگه اون آدم برام تا حدودی نمایان شد. نوشته شده در چهارشنبه هجدهم مهر 1386ساعت توسط سحر. سحر و...

sa62.blogfa.com

* با سحر*

http://www.sa62.blogfa.com/8502.aspx

برای نخستین بار آماده سخن گفتن شدند و جنبیدند ، از کوه مقدس بالا رفتم و خدا را چنین صدا زدم:. من تو را پرستش کرده ام . مشیت پنهان تو شریعت من است . تا روزی که زنده ام در برابر تو خضوع خواهم کرد . اما خداوند پاسخ مرا نداد بلکه مانند طوفانی سهمگین از من گذشت و از دیدگانم پنهان شد. یک هزار سال بعد. برای دومین بار از کوه مقدس بالا رفتم و با خدا چنین سخن گفتم:. یک هزار سال بعد .از کوه مقدس بالا رفتم و برای سومین بار با خدا سخن گفتم:. ای حکیم و دانا! ای کمال و مقصود من! من گذشته ی تو و تو فردای من هستی. نوشته ...

sa62.blogfa.com

* با سحر*

http://www.sa62.blogfa.com/8808.aspx

به همکارم گفتم دلم می خواد زودتر فردا بشه تا بتونم با اون مرتیکه عوضی کچل شکم گنده یعنی همون رئیسم دعوا کنم.گفتم دلم میخواد هر چی تو سرمه بهش بگم و رعایت هیچی رو هم نکنم.گفتم دلم میخواد هر چی از دهنم در میاد بهش بگم و خودمو راحت کنم.گفتم:آره این کارو میکنم. امروز اومد و من باز نتونستم حرفامو به اون مرتیکه عوضی کچل شکم گنده بزنم. نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم آبان 1388ساعت توسط سحر. Powered By BLOGFA.COM.

sa62.blogfa.com

* با سحر*

http://www.sa62.blogfa.com/8503.aspx

شاد ترین مردم زمین چه کسانی هستند؟ صنعتگر یا هنرمندی که کاری را تمام و کمال به انجام رسانده و سوت می زند. کودکی خردسال که قلعه ای شنی ساخته و می خندد. مادری که پس از روزی پر کار به حمام می رود و سر حال می شود. پزشکی که جراحی دشوار و خطرناکی را به پایان برده و جان انسانی را نجات داده. شادی در کارهای سودمندی جای گرفته که به خوبی انجام یافته اند.شادی خود را از کار خویش به دست آورید و گرنه هرگز نخواهید دانست که شادی چیست! به نظر شما شادی در چیه؟ شماها از چی شاد میشید؟ تق تق خوشگل خانوم؟ من عاشق این لحظه ام.

sa62.blogfa.com

* با سحر*

http://www.sa62.blogfa.com/8508.aspx

هر روز که از زندگي ام مي گذرد بيشتر متقاعد مي شوم که هدر دادن زندگي به چند عامل بستگي دارد . نيرويي که به کار نمي بريم. عشقي که ابراز نمي کنيم. احتياط ناشي از خودپسندي که نيروي خطر کردن در کار ها را از ما مي گيرد. ونيز طفره رفتن از پذيرش درد که خوشبختي را از دسترس ما خارج مي کند. شماها چقدر با این حرف موافقید؟ نوشته شده در چهارشنبه هفدهم آبان 1385ساعت توسط سحر. بود که یه دوست دخترداشت و خیلی هم اونو دوست داشت. همیشه به دخترمی گفت که اگر من چشم داشتم برای همیشه. پیشت می موندم و. بالاخره یه نفرپیدا شد و به.

sa62.blogfa.com

* با سحر*

http://www.sa62.blogfa.com/9110.aspx

حس همزمان خوشحالی و غم.حس همزمان خنده و گریه.حس همزمان بودن و نبودن.حس همزمان داشتن و نداشتن.حس همزمان تنها بودن و نبودن. امروز به تمام معنی خوشحالی و غم رو با هم درک کردم.یک جایی توی یک آن قلب سحر از خوشحالی ذوق کرد و درست همونجا از غم به هق هق افتاد. خدای من.خدا.چه کنم با این همه حس گنگ و غریبه.این همه حس مخالف و در تضاد .سرگردانم.آشفته با ذهنی پیچ در پیچ.کمکم کن.شاید تو می دونی داره چه اتفاقی میافته نه؟ خداهوای سحرو داشته باش. نوشته شده در شنبه سی ام دی 1391ساعت توسط سحر. Powered By BLOGFA.COM.